کلمه جو
صفحه اصلی

mug


معنی : فنجان، ابخوری، دهان، لیوان، دهن کجی، عکس شخص محکوم، پوزه، کتک زدن
معانی دیگر : (جام فلزی یا سفالی و غیره دسته دار برای خوردن آبجو و غیره) لیوان دسته دار، جام دسته دار، (خودمانی) صورت، پک و پوز، لب و لوچه، دهن، شکلک، مورد ضرب و شتم قرار دادن (معمولا برای سرقت)، سر کسی ریختن، (به ویژه از تبهکار) عکس گرفتن، به اندازه ی یک لیوان، آدم خشن و زشت، آدم کریه، آدم رذل، عکس متهم یا جانی (معمولا با شماره ای که بر گردن آویخته است - mug shot هم می گویند)، (انگلیس - با: up) سخت درس خواندن و خود را برای امتحان آماده کردن، پشت درس گذاشتن، ساده لوح

انگلیسی به فارسی

ابخوری، لیوان، ساده لوح، دهان، دهن کجی، کتک زدن، عکس شخص محکوم


لیوان، فنجان، دهن کجی، ابخوری، دهان، عکس شخص محکوم، پوزه، کتک زدن


انگلیسی به انگلیسی

• large cup; dummy, idiot (slang); face (slang)
attack on the street with the intention to steal; rob on the street; memorize, learn by heart
a mug is a large, deep cup with straight sides.
you can use mug to refer to a mug and its contents, or to the contents only.
if someone mugs you, they attack you when you are in the street and steal your money; an informal use.
if you call someone a mug, you mean that you think they are stupid and easily deceived; an informal use.

مترادف و متضاد

فنجان (اسم)
mug, cup, chalice, calix, jack, stein

ابخوری (اسم)
mug, drinking cup, canikin, cannikin

دهان (اسم)
chop, gob, throat, mouth, neb, snout, mug, gam, jib, os

لیوان (اسم)
mug, glass, tun, tumbler

دهن کجی (اسم)
mug, grimace

عکس شخص محکوم (اسم)
mug

پوزه (اسم)
beak, muzzle, neb, rostrum, snout, nozzle, mug

کتک زدن (فعل)
smack, beat, clobber, thrash, drub, fustigate, bludgeon, mug, scutch

drinking cup


Synonyms: coffee cup, demitasse, flagon, jug, stoup, tankard, toby


face


Synonyms: countenance, frown, grimace, kisser, mask, profile, puss


hold up


Synonyms: assault, hold up, purse-snatch, rob, steal, stick up


جملات نمونه

1. a bear mug
لیوان آبجوخوری

2. the sad mug of the loser
لب و لوچه ی آویزان (محزون) شخص بازنده

3. She filled her mug with orange juice.
[ترجمه پیوند😘] او فنجان خود را با آب پرتقال پر کرد.
[ترجمه m.n] ان دختر فنجان خود را با اب پرتقال پر کرد.
[ترجمه nazanin] او اب پرتقال را به فنجانش ریخت
[ترجمه امیررضا فرهید] او ( اشاره به مونث ) فنجانش را با آب پرتقال پر کرد.
[ترجمه Shiva] او لیوان خود را با اب پرتقال پر کرد
[ترجمه Mahsa] او لیوان خود را با آب پرتقال پر کرد
[ترجمه مهشید] لیوانش را با آب پرتقال پر کرد
[ترجمه Matina] دختر لیوان خود را با اب پرتقال پر کرد
[ترجمه N.j] او لیوانش رو با آب پرتقال پر کرد
[ترجمه Hosna] او لیوان بزگ دسته دارش را با آب پرتقال پر کرد
[ترجمه Melina] او دختر لیوان خود را از آب پرتغال پر کرد
[ترجمه ترگمان]لیوانش را با آب پرتقال پر کرد
[ترجمه گوگل]او را با آب پرتقال پر کرد

4. He was so thirsty that he drank a mug of milk.
[ترجمه سید یوسف آقامیرزاده] او خیلی تشنه بود که یک لیوان شیر خورد
[ترجمه هستی زارعی] او ( اشاره به مذکر ) چون خیلی تشنه بود یک فنجان شیر خورد
[ترجمه Matina] پسر خیلی تشنه بودو یک لیوان شیر خورد
[ترجمه صدرا] او خیلی تشنه بود در حدی که یک لیوان شیر را خورد
[ترجمه ترگمان]چنان تشنه بود که یک فنجان شیر نوشید
[ترجمه گوگل]او خیلی تشنه بود که یک لیوان شیر می ریخت

5. There's nothing like curling up with a mug of tea and a good book.
[ترجمه ترگمان]هیچی مثل فر زدن با یه لیوان چای و یه کتاب خوب نیست
[ترجمه گوگل]هیچ چی با قاشق چای و یک کتاب خوب وجود ندارد

6. She sipped some lukewarm coffee from her mug.
[ترجمه ترگمان]او قهوه اش را از لیوانش نوشید
[ترجمه گوگل]او از قهوه ای از قهوه ی گرم و نرم خوابیده بود

7. She scooped out some sugar from the mug.
[ترجمه دریا] او مقداری شکر از فنجان برداشت.
[ترجمه امیررضا فرهید] او کمی شکر از فنحان برداشت
[ترجمه امیررضا فرهید] آن دختر کمی شکر از فنجان برداشت.
[ترجمه ترگمان]او مقداری شکر از لیوان بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او برخی از شکر را از لیوان برداشت

8. He washed up his mug and put it back on the shelf.
[ترجمه مهسا] او لیوانش را شسته و ان را روی تاقچه گذاشته است
[ترجمه ترگمان]لیوانش را شست و آن را روی قفسه گذاشت
[ترجمه گوگل]او لیوانش را خرد کرده و آن را روی قفسه گذاشته است

9. This mug has a chip in it.
[ترجمه ترگمان] این لیوان یه تراشه توش داره
[ترجمه گوگل]این لیوان یک چیپ دارد

10. He likes to have a mug of cocoa before bed .
[ترجمه ترگمان]دوست دارد قبل از خواب یک لیوان کاکائو بخورد
[ترجمه گوگل]او دوست دارد قبل از خواب یک لیوان کاکائو داشته باشد

11. Craig got up and poured himself a mug of soup.
[ترجمه ترگمان]کریگ از جا برخاست و یک فنجان سوپ برای خودش ریخت
[ترجمه گوگل]کریگ بلند شد و یک لیوان سوپ را ریخت

12. He's a mug as far as women are concerned.
[ترجمه ترگمان]تا جایی که به زنان مربوط می شود یک فنجان قهوه است
[ترجمه گوگل]او تا آنجا که به زنان توجه دارد، یک لیوان است

13. He picked up his mug and blew off the steam.
[ترجمه ترگمان]لیوانش را برداشت و بخار را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]او لیوانش را برداشت و بخار را گرفت

14. He managed to get his ugly mug on the telly.
[ترجمه ترگمان]او توانسته بود لیوانش را روی تلویزیون ببیند
[ترجمه گوگل]او موفق به گرفتن عطر زشت خود را بر روی تلفن

15. He took the mug of coffee with a murmur of thanks.
[ترجمه ترگمان]با زمزمه ای حاکی از تشکر لیوان قهوه را برداشت
[ترجمه گوگل]او قهوه ای را با یک شکاف از لطف به ارمغان آورد

16. He has a mug of cocoa before bed.
[ترجمه ترگمان]او یک لیوان کاکائو قبل از تخت دارد
[ترجمه گوگل]او یک لیوان کاکائو قبل از خواب دارد

a bear mug

لیوان آبجوخوری


the sad mug of the loser

لب‌و‌لوچه‌ی آویزان (محزون) شخص بازنده


The children were pulling ill-mannered mugs.

بچه‌ها با بی‌ادبی (به ما) دهن‌کجی می‌کردند.


Two people mugged him and took his money.

دو نفر سرش ریختند و پولش را گرفتند.


He mugged criminals.

از تبهکاران عکس می‌گرفت.


پیشنهاد کاربران

mug:جام و لیوان دسته دار، ابخوری

به لیوان سفالی که از فنجان بزرگتر باشد و برای نوشیدنی گرم از آن استفاده میشود

پیمانه

Mug یعنی لیوان

A larg cup
لیوان بزرگ ( ماگ ) 👉🍺


خفت گیری

زور گیری کردن

فنجان _a large cup


فنجان بزرگ یعنی:بزرگتر از فنجان و کوچکتر از لیوان☕🍞

گول زدن :mug
Dupe

اصطلاح خودمانی و اینفرمال ) قیافه، دک و پوز، قیافه گرفتن، شکلک درآوردن، لب و لوچه!
- آدم ساده لوح و زودباور!
- زور گیری کردن، ضرب و شتم در خیابان بخاطر دزدی، دزدی خیابانی ( معمولا همراه با کتک کاری )

لیوان

a large cup

لب پر شدن

فنجان

فنجان بزرگ_ فنجان

لیوان بزرگ دسته دار

لیوان نیست از لیوان بزرگتره همون فنجان بزرگ کننده بقیه گفتنه

فنجان
Synonym : Cup

کتک زدن و زورگیری
Attack sb in a public place and steal their money, jewelry

خفت گیری کردن

فنجان بزرگ
لایک کنین گایز💙🌌

لیوان سرامیکی

از معانی فعل mug: زورگیری کردن
A lot of people won't go out alone at night because they're afraid of being mugged.

لیوان بزرگ

a large cup=فنجان بزرگ

لیوان بزرگ غیر شیشه ای

🔴 Mugs are a type of cup with thick sides and a often a handle. . . . A glass is a type of cup, usually glass, often with thinner sides and usually no handle, but it may or may not have a stem. A tumbler doesn't have a stem. A wine glass does.

🔴 noun
1.
a large cup, typically cylindrical with a handle and used without a saucer.
"she picked up her coffee mug"
2.
INFORMAL
a person's face.
"I don't want to see Barry's ugly mug when I get home"

verb
1.
attack and rob ( someone ) in a public place.
"he was mugged by three men who stole his bike"
2.
INFORMAL
make faces, especially silly or exaggerated ones, before an audience or a camera.
"he mugged for the camera"

Mug به لیوان های بزرگ و معمولا غیر شیشه ای که دسته دارند و اصلا با نعلبکی جور نیستن و نیازی به نعلبکی ندارن میگویند. از لیولن ضخیم تر هستند و گاها بلند تر ( البته بستگی داره به لیوانش )
Mud : گل
Soil : خاک
Dirt : خاک به هم ریخته و کثیف - کثافت

mug = فنجان

مثالی از فیلم "بتمن آغاز میکند" :
people get mug coming home from work everyday
هر روز در راه اومدن به خونه از سر کار به مردم حمله میشه{خفت گیری، زور گیری}

A person’s face
صورت، چهره

ماگ ( Mug ) :در زبان انگلیسی لیوان بزرگی که میتواند سفالی ، سرامیکی ، فلزی و . . . باشد

a mug is a large, deep cup with straight sides.

قیافه
قیافه اومدن.
چیز.
دزدی همراه با حمله.


کلمات دیگر: