کلمه جو
صفحه اصلی

shortly


معنی : عنقریب، مختصری
معانی دیگر : به زودی، در آینده ی نزدیک، کمی، اندکی، به طور خلاصه، در چند واژه، به طور موجز، به طور ناگهانی، ناگه، ناگهان، گستاخانه، تند، بزودی، زود، مختصرا، بدرشتی

انگلیسی به فارسی

بزودی،زود،مختصرا،بدرشتی،کمی،اندکی


به زودی، عنقریب، مختصری


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a brief while; soon.
مترادف: anon, directly, presently, soon
مشابه: by and by, forthwith, immediately, promptly

- They will arrive shortly.
[ترجمه ترگمان] آن ها به زودی می رسند
[ترجمه گوگل] آنها به زودی وارد خواهند شد

(2) تعریف: rudely; curtly.
مترادف: brusquely, curtly, rudely
مشابه: sharply

- She spoke to him shortly.
[ترجمه گلی افجه ] او به تندی با او صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] او به زودی با او صحبت کرد
[ترجمه گوگل] او به زودی با او صحبت کرد

• soon, in a short time; briefly, concisely
if something is going to happen shortly, it is going to happen soon. if something happened shortly after something else, it happened soon after it.
if you speak to someone shortly, you speak in a cross or impatient way.

مترادف و متضاد

عنقریب (قید)
presently, soon, shortly

مختصری (قید)
shortly

right away


Synonyms: anon, any minute now, before long, by and by, in a little while, presently, proximately, quickly, soon


Antonyms: later


جملات نمونه

1. shortly before noon
کمی پیش از ظهر

2. they will arrive shortly
بزودی وارد خواهند شد.

3. Ms Jones will be back shortly.
[ترجمه ترگمان]خانم جونز به زودی بر می گردد
[ترجمه گوگل]خانم جونز به زودی باز خواهد گشت

4. She is shortly to leave for Mexico.
[ترجمه ترگمان]او به زودی به مکزیک می رود
[ترجمه گوگل]او به زودی به مکزیک می رود

5. An investigation is underway after a missile self-destructed shortly after it was launched.
[ترجمه ترگمان]یک تحقیق پس از راه اندازی یک موشک self به مدت کوتاهی پس از راه اندازی آن در جریان است
[ترجمه گوگل]پس از آنکه یک موشک خودمحور شد، پس از آنکه راه اندازی شد، تحقیق در حال انجام است

6. Shortly afterwards, police arrested four suspects.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد، پلیس چهار مظنون را دستگیر کرد
[ترجمه گوگل]اندکی پس از آن، پلیس چهار مظنون را دستگیر کرد

7. Duff explained his meaning shortly but clearly.
[ترجمه گلی افجه ] دف منظور خود را کوتاه اما واضح بیان کرد
[ترجمه ترگمان]دف منظور خود را به اختصار توضیح داد
[ترجمه گوگل]داف معنی خود را به زودی، اما به روشنی توضیح داد

8. He arrived with a police escort shortly before half past nine.
[ترجمه ترگمان]او قبل از ساعت نه و نیم با یک اسکورت پلیس آمد
[ترجمه گوگل]او کمی قبل از نیمه نهم با اسکورت پلیس وارد شد

9. I saw Simon shortly before his departure for Russia.
[ترجمه گلی افجه ] من سیمون را کمی قبل از عزیمت به روسیه دیدم
[ترجمه ترگمان]من (سیمون)را کمی قبل از رفتن به روسیه دیدم
[ترجمه گوگل]سیمون در مدت کوتاهی قبل از خروج از روسیه دیدم

10. The police evacuated the village shortly before the explosion.
[ترجمه ترگمان]پلیس این روستا را اندکی قبل از انفجار تخلیه کرد
[ترجمه گوگل]پلیس مدت کوتاهی قبل از انفجار، روستا را تخلیه کرد

11. The Senate is expected to pass the bill shortly.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که سنا به زودی لایحه را تصویب کند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که مجلس سنا کوتاه مدت آن را تصویب کند

12. Shortly before dusk they reached a fork and took the left-hand track.
[ترجمه گلی افجه ] کمی قبل از غروب آنها به انشعابی رسیدند و مسیر سمت چپ را در پیش گرفتند
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که به یک چنگال رسیدند و دست چپش را گرفتند
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی قبل از غروب خورشید به چنگال رسیدند و مسیر چپ دست را گرفتند

13. He nestled down in bed shortly after he got home.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد از اینکه به خانه رسید روی تخت خوابید
[ترجمه گوگل]او کمی بعد از اینکه او به خانه رسید، در رختخواب گذاشت

14. We both started to feel ill shortly after the meal.
[ترجمه گلی افجه ] هردوی ما مدت کوتاهی بعد از غذا احساس بیماری کردیم
[ترجمه ترگمان]بعد از غذا هر دوی ما احساس ناخوشی کردیم
[ترجمه گوگل]ما هر دو در مدت کوتاهی پس از غذا شروع به احساس افسردگی کردیم

They will arrive shortly.

به‌زودی وارد خواهند شد.


shortly before noon

کمی پیش از ظهر


پیشنهاد کاربران

به اختصار

بزودی

shortly after= اندکی پس از، کمی بعد از

Shortly before : اندکی قبل از


کلمات دیگر: