1. the drudgery of work in rug weaving workshops
مشقت کار در گارگاه های فرشبافی
2. Travel can be an escape from the routine drudgery of life.
[ترجمه ترگمان]مسافرت می تواند فرار از جان کندن روتین زندگی باشد
[ترجمه گوگل]سفر می تواند فرار از سختی های زندگی روزمره باشد
3. People want to get away from the drudgery of their everyday lives.
[ترجمه ترگمان]مردم می خواهند زندگی روزمره خود را ازسر بگیرند
[ترجمه گوگل]مردم می خواهند از سختی زندگی روزمره خود دور شوند
4. He spent his life in pointlessly tiresome drudgery.
[ترجمه saeed] او زندگی خود را صرف شغلی بی هدف، خسته کننده و مشقت بار صرف کرد.
[ترجمه ترگمان]زندگیش را بی هوده و بی هوده سپری کرد
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را در خستگی بی نظیر خستگی ناپذیر سپری کرد
5. Povert drudgery and loneliness are valid reasons for sadness; beyond and beneath, far outreaching them all, is unrequited love.
[ترجمه ترگمان]جان کندن و تنهایی دلایل معتبری برای اندوه است؛ فراتر از آن و زیر آن، عشق یک طرفه است
[ترجمه گوگل]خشونت و تنبیه Povert دلایل معتبر برای غم و اندوه هستند؛ فراتر از آن و در زیر آن، به دور از همه آنها، عشق ناپذیر است
6. But the drudgery of standing in queues for hours or doing housework is awful.
[ترجمه ترگمان]اما جان کندن در صف ها برای ساعت ها یا انجام کاره ای خانه وحشتناک است
[ترجمه گوگل]اما سخت گیری در ساعتها یا انجام کارهای خانه در صف ها افتضاح است
7. Drudgery, monotony, fatigue, mental frustration, physical discomfort - all are the same in either case.
[ترجمه ترگمان]drudgery، یکنواختی، خستگی، خستگی ذهنی، ناراحتی جسمی - همه در هر دو مورد یک سان هستند
[ترجمه گوگل]خشونت، یکنواختی، خستگی، سرخوردگی روحی، ناراحتی فیزیکی - در هر دو حالت یکسان است
8. Calculators were introduced to relieve students of the drudgery of pencil-and-paper number-crunching.
[ترجمه ترگمان]Calculators برای آرام کردن دانش آموزان در زمینه خواندن و شکستن کاغذ و خرد شدن کاغذ به کار گرفته شدند
[ترجمه گوگل]ماشین حساب ها برای از بین بردن دانش آموزان کارآموزی از مداد و کاغذ استفاده می شود
9. Work without vision is drudgery. Vision without work is dreaming. Work plus vision-this is destiny. Gordon B. Hinckley
[ترجمه ترگمان]کار بدون بینش مشقت بار است چشم انداز بدون کار رویا است کار به اضافه بینایی - این افسانه است گوردون بی هینکلی
[ترجمه گوگل]کار بدون چشم انداز سخت گیری است چشم انداز بدون کار رویای است کار به علاوه چشم انداز - این سرنوشت است گوردون بیک هینکلی
10. He made it more than meaningless drudgery.
[ترجمه ترگمان]او این کار را بیش از یک جان کندن بی معنی انجام می داد
[ترجمه گوگل]او این کار را بیش از بیکاری بی معنی انجام داد
11. Rain can transform the most pleasant task into drudgery.
[ترجمه ترگمان]رین می تواند the کار را به جان کندن تبدیل کند
[ترجمه گوگل]باران می تواند دلپذیرترین وظیفه را به خشونت تبدیل کند
12. Women are rebelling against domestic drudgery.
[ترجمه ترگمان]زن ها در مقابل مشکلات خانوادگی شورش می کنند
[ترجمه گوگل]زنان در برابر کارآفرینی داخلی شورش می کنند
13. The chance to escape from the daily drudgery in the pits must have been more than attractive.
[ترجمه ترگمان]شانس فرار از جان کندن روزانه در حفره ها، باید بیش از حد جذاب باشد
[ترجمه گوگل]شانس فرار از خشونت روزانه در چاله ها باید بیش از جذابیت باشد
14. Technological advances have taken much of the drudgery out of the assembly line and car plant.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت های تکنولوژیکی بخش عمده ای از جان کندن از خط مونتاژ و کارخانه خودرو را به خود اختصاص داده است
[ترجمه گوگل]پیشرفت های تکنولوژیکی بسیاری از سخت گیری را از خط مونتاژ و کارخانه ماشین انجام داده اند
15. It took away the normal drudgery of long flights with little radio contact and constant headings.
[ترجمه ترگمان]این کار باعث شد که پروازه ای طولانی با تماس های رادیویی کم و headings مداوم صورت بگیرد
[ترجمه گوگل]این کار سختی را برای پروازهای طولانی با مخاطب رادیویی کوچک و عنوانهای ثابت داشت