کلمه جو
صفحه اصلی

condescending


معنی : مهربان، نوازش کننده
معانی دیگر : برتری آمیز، افاده آمیز، خود پسندانه، گنددماغ دار، فروتن

انگلیسی به فارسی

برتری‌آمیز، افاده‌آمیز، خود‌پسندانه، گنددماغ‌دار، متکبر، پرافاده، فخر‌فروش، از خود راضی، تکبر‌آمیز، مبتکرانه، متواضع


متاسفانه، مهربان، نوازش کننده


انگلیسی به انگلیسی

• showing condescension; patronizing, haughty

مترادف و متضاد

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

نوازش کننده (صفت)
condescending

snobby, lordly


Synonyms: arrogant, complaisant, disdainful, egotistic, la-dee-da, lofty, patronizing, snobbish, snooty, snotty, supercilious, superior, uppish, uppity


Antonyms: approachable, friendly, humble


جملات نمونه

1. the boss spoke to them in a condescending tone
رئیس بالحنی غرور آمیز با آنها صحبت کرد.

2. He explains things without condescending to his audience.
[ترجمه ترگمان]او همه چیز را بدون توجه به مخاطب خود توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]او چیزها را بدون توضیح دادن به مخاطبانش توضیح می دهد

3. 'Yes. I know,' Clara said, condescending to look at Rose for the first time.
[ترجمه ترگمان]آ ره کلارا با مهربانی نگاهی به رز انداخت و گفت: می دانم
[ترجمه گوگل]بله من می دانم، کلارا گفت: 'برای اولین بار به رز نگاه کرد

4. He tends to adopt a condescending manner when talking to young women.
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد هنگام صحبت با زنان، رفتاری مودبانه اتخاذ کند
[ترجمه گوگل]او در هنگام صحبت کردن با زنان جوان، تمایل دارد تا از رفتارهای متفاوتی برخوردار باشد

5. Professor Hutter's manner is extremely condescending.
[ترجمه ترگمان]رفتار پروفسور مک گوناگال بی نهایت مهربان است
[ترجمه گوگل]شیوه ی پروفسور هاتر بسیار مایه افتخار است

6. She sashayed past, not condescending to look at us.
[ترجمه ترگمان]او از کنار من رد شد، نه از من که به ما نگاه کند
[ترجمه گوگل]او گذشته، گذشته از اینکه به ما نگاه کند

7. I hate the way he's so condescending to his staff!
[ترجمه ترگمان]من از رفتاری که اون با کارکنان خودش داره، متنفرم!
[ترجمه گوگل]من از اینکه او را به کارکنان خود ندیده ام متنفرم

8. He has a condescending attitude towards women.
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به زن ها مهربان است
[ترجمه گوگل]او نگرش منفی نسبت به زنان دارد

9. Their attitude towards the masses was condescending, high-handed and ultimately dictatorial.
[ترجمه ترگمان]نگرش آن ها نسبت به توده های مردم condescending و high و در نهایت دیکتاتوری بود
[ترجمه گوگل]نگرش آنها نسبت به توده ها منصفانه، بلند و در نهایت دیکتاتوری بود

10. Fourteen percent claim the men have a condescending attitude.
[ترجمه ترگمان]چهارده درصد ادعا می کنند که مردان رفتار condescending دارند
[ترجمه گوگل]چهارده درصد ادعا می کنند که مردان نگرش منفی دارند

11. It's a statement that tends to produce a condescending smile, but in any discussion it is usually a clincher.
[ترجمه ترگمان]این یک بیانیه است که تمایل دارد لبخند condescending داشته باشد، اما در هر بحثی که معمولا \"clincher\" است
[ترجمه گوگل]این یک بیانیه است که تمایل به تولید لبخند دلسوزانه دارد، اما در هر بحث معمولا یک clyncher است

12. The statement, sympathetic but faintly condescending, was suited to an era of comity already long past.
[ترجمه ترگمان]این جمله، با لحنی مهربان ولی حاکی از فروتنی، برای یک دوره طولانی و طولانی، مناسب این بود که از مدت ها پیش در چارچوب روابط کاری با او دست پیدا کند
[ترجمه گوگل]این بیانیه، دلسوز اما ضعیفانه، به دوران کمیته ای که در گذشته خیلی دور بود، مناسب بود

13. English reviewers tended to take a condescending view of American writers.
[ترجمه ترگمان]منتقدان انگلیسی تمایل داشتند دیدگاه condescending از نویسندگان آمریکایی را به خود بگیرند
[ترجمه گوگل]بازرسان انگلیسی تمایل دارند دیدگاه متفکر نویسندگان آمریکایی داشته باشند

14. He was condescending to the dancers.
[ترجمه ترگمان]او خود را به رقاص ها نشان می داد
[ترجمه گوگل]او به رقصنده ها فروتن بود

15. He is never condescending, and his witty novel never feels like an outsider telling a story.
[ترجمه ترگمان]او هرگز متواضع نیست و رمان witty هرگز مانند یک غریبه احساس نمی کند که داستانی را تعریف می کند
[ترجمه گوگل]او هرگز دلسرد کننده نیست و رمان عجیب و غریب او هرگز مانند یک بیگانه ای که داستان را می گوید احساس نمی کند

The boss spoke to them in a condescending tone.

رئیس با لحنی غرورآمیز با آن‌ها صحبت کرد.


پیشنهاد کاربران

ترحم آمیز

کسی که به خود و متعلاقتش می بالد و می نازد، خود ببین
کسی که عقل کل بازی در می آورد، برتری جو، برتری طلب

خود بزرگ بین ، فخر فروش

بعضی جاها میشه گفت:
تحقیر آمیز و تحقیر کننده

خود بزرگ بینانه، متکبرانه، هنگامی که شخصی به گونه ای با دیگران رفتار کند که گویی او برتر ، باهوشتر و مهمتر از آنان است

فخر فروختن


کلمات دیگر: