کلمه جو
صفحه اصلی

conducted


هدایت کردن، رفتار رفتار، سلوک، بردن، اداره کردن

انگلیسی به فارسی

انجام شده، اداره کردن، هدایت کردن، بردن، عمل اوردن


انگلیسی به انگلیسی

• guided, directed

جملات نمونه

1. conducted tour
گردش به همراهی راهنما،جهانگردی هدایت شده

2. he conducted himself like a gentleman
او مثل یک آقا رفتار کرد.

3. he conducted the negotiations with utmost dexterity
او مذاکرات را با نهایت زبردستی انجام داد.

4. an orchestra conducted by a famous person
ارکستری که توسط شخص معروفی هدایت می شود

5. the police conducted a thorough search, quartering and re-quartering the area
ماموران پلیس جستجوی دقیقی را آغاز کردند و آن ناحیه را مورد تجسس مکرر قرار دادند.

6. the secretary conducted her to the door
منشی او را تا دم در مشایعت کرد.

7. according to the investigations conducted by the police . . .
طبق تحقیقاتی که توسط پلیس انجام شده. . .

پیشنهاد کاربران

انجام شده

مشایعت کردن

انجام دادن آزمایش

هدایت کردن

عمل شده

به معنی �به اثبات رساندن � اما منظور به اثبات رساندن قضایای ریاضی نیست منظور اثبات وجود یک حقیقت یا صحت یک حقیقت است مانند مثال زیر
Research needs to be conducted.
یعنی :
تحقیق بایستی اثبات بشود ( باید مشخص بشه که در عمل واقعیت داره )

هدایتی، هدایت شده

انجام شدن

در بعضی متون به معنای برگزار کردن هست

انجام دادن

تحقیق کردن در خصوص

مورد استفاده قرار می گرفته :used to be conducted

example
he was conducted the orchestra

مورد استفاده قرار گرفتن


کلمات دیگر: