کلمه جو
صفحه اصلی

proactive


کنشگرای، کنشگرایانه، پویشگرای، پویشگرایانه، (روان شناسی) پیش گستر (وابسته به رفتاری که از قدیم یاد گرفته شده است)

انگلیسی به فارسی

فعالانه


کنشگرای، کنشگرایانه، پویشگرای، پویشگرایانه


(روانشناسی) پیشگستر (وابسته به رفتاری که از قدیم یاد گرفته شده است)


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: active or characterized by being active in such a way as to prevent or prepare for events happening as opposed to reacting after events occur.

- The city council was surprisingly proactive in the way it expanded its facilities for the handicapped.
[ترجمه ترگمان] شورای شهر به طرز شگفت انگیزی فعال بود و امکانات خود برای معلولین را گسترش داد
[ترجمه گوگل] شورای شهر به طرز شگفتآورانه ای در زمینه راه اندازی امکانات آن برای معلولان فعال بود
- The school is taking a proactive approach to the problem of students' dropping out by establishing closer relationships with the families of at-risk students.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه رویکرد proactive به مساله دانش آموزانی دارد که با ایجاد روابط نزدیک تر با خانواده های دانش آموزان در معرض خطر، ترک تحصیل می کنند
[ترجمه گوگل] این مدرسه با درک روابط نزدیک با خانواده های دانشجویان ریسک پذیر، یک رویکرد پیشگیرانه را به مشکل برداشتن دانش آموزان می دهد

• taking preventative measures, taking action in advance
acting in advance; taking precautionary measures
policies and actions that are pro-active are intended to cause things to happen rather than waiting to react to outside events.

جملات نمونه

proactive inhibition

بازداری پیش‌گستر


1. proactive inhibition
بازداری پیش گستر

2. a proactive approach to fighting drug addiction
روش کنشگرایانه در پیکار با اعتیاد به مواد مخدر

3. Managers must be proactive in identifying and preventing potential problems.
[ترجمه ترگمان]مدیران باید در شناسایی و پیش گیری از مشکلات بالقوه فعال باشند
[ترجمه گوگل]مدیران باید در شناسایی و جلوگیری از مشکلات بالقوه فعالانه عمل کنند

4. Companies are going to have to be more proactive about environmental management.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها باید در مورد مدیریت زیست محیطی proactive باشند
[ترجمه گوگل]شرکت ها باید نسبت به مدیریت زیست محیطی اقدامات بیشتری داشته باشند

5. Ability to bring a consistently fresh, lively, proactive approach to developing a sharp, smart, contemporary new venture.
[ترجمه ترگمان]توانایی ایجاد یک رویکرد جدید، فعال و فعال برای توسعه یک سرمایه گذاری تیز، هوشمندانه و جدید
[ترجمه گوگل]توانایی ارائه یک رویکرد به طور مرتب تازه، پر جنب و جوش و فعال در ایجاد یک سرمایه گذاری تیز، هوشمند، معاصر جدید

6. We must be reactive rather than proactive, because becoming motivated and taking initiatives involves gaining power.
[ترجمه ترگمان]ما باید بجای proactive فعال باشیم، زیرا انگیزه گرفتن و گرفتن ابتکار شامل کسب قدرت است
[ترجمه گوگل]ما باید به جای فعالیت فعالانه واکنشی داشته باشیم، چرا که تبدیل شدن به انگیزه و ابتکار عمل به دست آوردن قدرت است

7. This will require a proactive approach through the preparation of written comments and identifying issues which will be of local interest.
[ترجمه ترگمان]این امر نیازمند رویکردی فعال از طریق آماده سازی نظرات مکتوب و شناسایی مسائلی است که از منافع محلی برخوردار خواهند بود
[ترجمه گوگل]این امر از طریق آماده سازی نظرات کتبی و شناسایی مسائلی که از اهمیت محلی برخوردار است، یک رویکرد پیشگیرانه خواهد داشت

8. The program thrust local government into a proactive role as a deal maker in economic development projects.
[ترجمه ترگمان]این برنامه دولت محلی را به نقش فعال در پروژه های توسعه اقتصادی سوق داد
[ترجمه گوگل]این برنامه دولت محلی را به عنوان یک عامل پیشگیرانه در پروژه های توسعه اقتصادی متعهد می کند

9. The chief means of proactive enforcement is routine sampling, which will bring to light or confirm the existence of persistent pollutions.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین ابزار اجرای عملیات نمونه برداری منظم است که می تواند وجود آلودگی های مداوم را تایید یا تایید کند
[ترجمه گوگل]ابزار اصلی اجرای پیشگیرانه نمونه گیری معمولی است که باعث آشکار شدن آلودگی های مداوم می شود

10. ProActive Software Inc has named Pat Marriott vice president of market.
[ترجمه ترگمان]شرکت نرم افزاری proactive نام پت Marriott را به عنوان نایب رئیس بازار اعلام کرده است
[ترجمه گوگل]ProActive Software Inc نام پت ماریوت معاون رئیس جمهور بازار را نام برد

11. Soon they began to talk about being proactive in creating such effects.
[ترجمه ترگمان]به زودی آن ها شروع به صحبت درباره فعال شدن در ایجاد چنین اثراتی کردند
[ترجمه گوگل]به زودی آنها شروع به صحبت در مورد فعالانه در ایجاد چنین اثرات

12. As a proactive enforcer a field man must always be prepared for the unexpected.
[ترجمه ترگمان]به عنوان عامل فعال و فعال، انسان باید همیشه برای انتظار غیر منتظره آماده باشد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک پیشتاز فعال باید یک مرد میدان همیشه برای غیر منتظره آماده شود

13. It is far better to be proactive in doing something and make mistakes than do nothing and be safe.
[ترجمه ترگمان]بهتر است در انجام کاری فعال باشید و اشتباه کنید تا کاری انجام دهید و ایمن باشید
[ترجمه گوگل]بهتر است که در انجام کاری مشغول فعالیت و انجام اشتباهات بیش از انجام هیچ کاری و ایمن باشید

14. Proactive job search Perhaps as a child you were sent with a list to the corner shop.
[ترجمه ترگمان]جستجوی کار پیشگیرانه ممکن است به عنوان یک کودک که به همراه یک لیست به مغازه مجاور فرستاده شده است
[ترجمه گوگل]جستجوی شغلی پیشگیرانه شاید به عنوان یک کودک شما با یک لیست به مغازه گوشه فرستاده شد

15. They see themselves as having both reactive and proactive roles.
[ترجمه ترگمان]آن ها خودشان را به عنوان یک نقش فعال و فعال می بینند
[ترجمه گوگل]آنها خود را به عنوان نقش های واکنشی و پیشگیرانه ای می بینند

a proactive approach to fighting drug addiction

روش کنش‌گرایانه در پیکار با اعتیاد به مواد مخدر


پیشنهاد کاربران

خلاق

1 - فعال، پویا
2 - پیشگیرانه

مشتاق

کنشی ، کنش گرا

پیش واکنشگر، پیش واکنشی، پیش کنشی، پیش کنش گرا

پیش کنشگرانه - در حوزه سایبری یعنی تهدیدی از سوی دشمن از منابع مختلف رصد و در جهت مقابله به آن ( قبل از عملی شدن ) اقدامی دفاعی یا آفندی صورت خواهد گرفت.

پیش قدم

رفتار غیر منفعلانه و پیشتازانه

پیش فعال
پیشقراول

to be proactive :
to act passively

پویا

تاثیر گذار

با پیشدستی ، پیشدستاانه

کنشخواه، کنشخواهانه

گوش به زنگ

در متون سیاسی: از موضع قدرت حرف زدن یا عمل کردن ( در مقابل: از موضع انفعال حرف زدن یا عمل کردن، منفعلانه رفتار کردن )

رفتار پیش کنشی یا پیشتازانه

پیشگام، پیشتاز، پیشرو

پیش گیرانه

پیش گستر

خودانگیخته

پیش قدم شدن برای انجام کاری

فعال ( در مقابل واکنشی )
، ( proactive در مقابل reactive )

خلاق
نوآور
تاثیر گذار

خلاقیت

پیشاپیش گر

پیش دستانه - پیش خواهانه ( به جای واکنش دهی پس از اتفاقی = reactive )

عمل گرا
اهل عمل

پیش کنش گر - کسی که اتفاقات را رقم میزنه و یا تغییر در شرایط میده ( بجای اینکه منتظر بمونه تا اتفاقی رخ بده و بعد به اون واکنش نشون بده )

تاثیر گزار

پیش فعال که متضاد آن retroactive است

تاثیرگذار
فعال

پیش دستی گرانه

پاسخ به محرک بیرونی ( عموماً وضعیت نامطلوب ) می تواند سه گونه باشد:
انفعالی یا passive، پاسخ ندادن یا پاسخ دیرهنگام یا نابه جا به محرک
فعالانه یا active، پاسخ دادن به هنگام و اثربخش به محرک
پیش کنشی یا proactive، پاسخ آماده از پیش و ارائه ی کنشی که به محرک مجال به فعل در آمدن ندهد

غیر منفعل

آینده نگر


کلمات دیگر: