کلمه جو
صفحه اصلی

bruised


کوبیدن، کبود کردن، زدن، ساییدن، کبودشدن، ضربتدیدن، کوفته شدن، کبودشدگی، تباره

انگلیسی به فارسی

کبودی، کوبیدن، کبود شدن، کبود کردن، زدن، کوفته شدن


انگلیسی به انگلیسی

• wounded, covered in contusions

جملات نمونه

1. bruised fruits
میوه های آبگز،میوه های آفت زده (دارای لکه ی پوسیدگی)

2. he is deeply bruised by recent events
رویدادهای اخیر او را سخت آزرده است.

3. Tony emerged unscathed apart from a severely bruised finger.
[ترجمه ترگمان]تونی از یک انگشت زخمی که به شدت مجروح شده بود بیرون آمد
[ترجمه گوگل]تونی ناشی از انگشت به شدت کبود شد

4. Peaches have delicate skins which are easily bruised.
[ترجمه ترگمان]Peaches پوست ظریفی دارند که به راحتی کبود می شوند
[ترجمه گوگل]هلو دارای پوست های ظریف است که به راحتی کبود می شوند

5. She had slipped and badly bruised her face.
[ترجمه مقدم] او سیلی خورده بود و صورتش به طور بدی کبود شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش کبود شده بود و صورتش کبود شده بود
[ترجمه گوگل]او تضعیف شده و چهره او را به شدت کبود کرده است

6. She fell off her bike and bruised her knee.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه اش از روی موتورش بیرون آمد و زانویش را کبود کرد
[ترجمه گوگل]او از دوچرخه خود سقوط کرد و زانویش را کبود کرد

7. The ointment should be spread thinly on the bruised areas.
[ترجمه ترگمان]پماد سوختگی باید به صورت کمی بر روی مناطق آسیب دیده پخش شود
[ترجمه گوگل]پماد باید در مناطق کبود شده نازک باشد

8. Divorce generally leaves both partners feeling rather bruised.
[ترجمه ترگمان]طلاق به طور کلی هر دو شریک و هم احساس bruised را ترک می کند
[ترجمه گوگل]طلاق به طور کلی هر دو شریک را احساس می کند و نه کبود

9. He was very bruised and suffering from whiplash.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی کبود شده بود و از ضربه شلاق رنج می برد
[ترجمه گوگل]او بسیار کبود و از ضربه شلاق زدن رنج می برد

10. He was slightly bruised but otherwise unhurt.
[ترجمه ترگمان]او اندکی زخمی شده بود، اما آسیبی ندیده بود
[ترجمه گوگل]او کمی کبود شد اما در غیر این صورت نا امید شد

11. I need someone to massage my bruised ego .
[ترجمه ترگمان] من یکی رو میخوام که ضمیر bruised رو ماساژ بده
[ترجمه گوگل]من به کسی نیاز دارم که خودم را کوبیدم

12. She bruised her knee.
[ترجمه ترگمان]زانویش را کبود کرد
[ترجمه گوگل]او زانویش را زخمی کرد

13. His face was quite badly bruised.
[ترجمه ترگمان]صورتش کبود شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش کاملا کبود شد

14. The government will be severely bruised by yesterday's events.
[ترجمه ترگمان]دولت به شدت تحت تاثیر رویداده ای دیروز قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]دولت به شدت توسط رویدادهای روز گذشته کشته خواهد شد

15. My friend was badly injured with bruised ribs and a fat lip.
[ترجمه ترگمان]دوستم به شدت با دنده کبود و لب چربی زخمی شده بود
[ترجمه گوگل]دوست من به شدت زخمی شده بود با دندان های کبود شده و لب چپ

پیشنهاد کاربران

درمورد یک شخص بخوایم بگیم معنی" زخم خورده" میده


کلمات دیگر: