کلمه جو
صفحه اصلی

funny


معنی : مضحک، عجیب، خنده دار، خنده اور، با مزه، شوخی امیز، خوش دماغ
معانی دیگر : خنده آور، با نمک، سرگرم کننده، (عامیانه) غیر عادی، عجیب و غریب، گول زننده، پر ترفند، فریب کار، حقه باز، (عامیانه) شوخی، بذله

انگلیسی به فارسی

خنده دار، مضحک، عجیب، با مزه، شوخی امیز، خنده اور، خوش دماغ


خنده‌دار، خنده‌آور، بامزه، بانمک، مضحک


عجیب و غریب، گیج‌کننده، غیرعادی


متقلب، دغل، دغل‌بازی، گول‌زننده، فریب‌کار، حقه‌باز


(احساس) ناخوشی، خسته از لحاظ روحی


(the funnies) طنزهای تصویری، کارتون‌های داستانی با موضوع طنز که در یک بخش از روزنامه یا مجلات چاپ‌ می‌شود، لطیفه‌های تصویری، (comic strip)


(غیر رسمی) (British English) کمی دیوانه، خل و چل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: funnier, funniest
(1) تعریف: provoking amusement or laughter.
متضاد: serious, unamusing, unfunny
مشابه: amusing, comical, humorous, laughable

- She told us a very funny joke that had us all rolling with laughter.
[ترجمه shiva_sisi‌] او یک جک بسیار قشنگ و خنده دار گفت که همه ی ما از خندیدن زیاد خسته شدیم
[ترجمه علی] شوخ طبع ، بامزه
[ترجمه ترگمان] او به ما یک شوخی خنده دار داد که همه ما را از خنده روده بر می کرد
[ترجمه گوگل] او به ما یک جوک بسیار خنده دار گفت که همه ما با خنده خسته شده بودیم
- The movie is a comedy, and it's very funny.
[ترجمه shiva_sisi‌] این یک فیلم کمدی، وبسیار خنده دار است
[ترجمه Rojan] این یه فیلم کمدی است و بسیار خنده دار است
[ترجمه ترگمان] فیلم کمدی است و خیلی خنده دار است
[ترجمه گوگل] این فیلم کمدی است و بسیار خنده دار است

(2) تعریف: having the intention of amusing.
متضاد: serious
مشابه: amusing

(3) تعریف: curious or odd; unusual.
مشابه: curious, odd, peculiar, queer, strange

- a funny smell in the attic
[ترجمه shiva_sisi‌] صدای خنده در اتاق زیر شیروانی به گوش میرسد
[ترجمه ترگمان] بوی عجیبی در اتاق زیر شیروانی بود
[ترجمه گوگل] بوی خنده دار در اتاق زیر شیروانی

(4) تعریف: underhanded or deceitful.

- funny business in the election
[ترجمه ترگمان] در انتخابات کار خنده داری است
[ترجمه گوگل] کسب و کار خنده دار در انتخابات

• amusing story, amusing remark
causing laughter, amusing; strange; suspicious; ridiculous; joking
you say that something is funny when it is strange, surprising, or puzzling.
funny things or people are amusing and make you smile or laugh.
if you feel funny, you feel slightly ill; an informal use.

مترادف و متضاد

odd, peculiar


مضحک (صفت)
absurd, ridiculous, funny, ludicrous, comic, hilarious, preposterous, grotesque, buffo, harlequin, burlesque, droll, farcical, laughable

عجیب (صفت)
eccentric, astounding, marvelous, funny, strange, extravagant, amazing, wonderful, odd, astonishing, rum, unco, queerish, rummy

خنده دار (صفت)
ridiculous, funny, comic, hilarious, comical, laughable

خنده اور (صفت)
funny, ludicrous, droll, farcical, comical, laughable, risible

با مزه (صفت)
funny, tasty, zesty, racy, zestful, sapid

شوخی امیز (صفت)
funny, jocular, humorous, jocose

خوش دماغ (صفت)
funny, genial

comical, humorous


Synonyms: absurd, amusing, antic, blithe, capricious, clever, diverting, droll, entertaining, facetious, farcical, for grins, gas, gay, gelastic, good-humored, hilarious, humdinger, hysterical, jocose, jocular, joking, jolly, killing, knee-slapper, laughable, ludicrous, merry, mirthful, playful, priceless, rich, ridiculous, riot, riotous, risible, screaming, side-splitting, silly, slapstick, sportive, waggish, whimsical, witty


Antonyms: dramatic, melancholy, sad, serious, tragic, unamusing, unfunny


Synonyms: bizarre, curious, dubious, fantastic, mysterious, perplexing, puzzling, queer, remarkable, strange, suspicious, unusual, weird


Antonyms: common, normal, standard, usual


جملات نمونه

1. a funny story
داستانی خنده دار

2. the funny looks and acts of charlie chaplin
قیافه و حرکات خنده آور چارلی چاپلین

3. get funny with
(عامیانه) گستاخی کردن نسبت به،بی ادبی کردن

4. don't get funny with me!
حرف دهانت را بفهم ! (بی ادبی نکن !)

5. they have funny ideas about religion
آنها درباره ی مذهب عقاید عجیب و غریبی دارند.

6. he is a funny duck!
آدم بامزه ای است !

7. if there is funny business the deal is off
اگر دغلبازی در کار باشد معامله مان نخواهد شد.

8. she has a funny little way of smiling
لبخند با نمکی دارد.

9. she's a bit funny sometimes!
او بعضی وقت ها یه چیزش میشه !

10. his ad-libs were very funny
بذله گویی های (خارج از متن) او بسیار خنده دار بود.

11. he entertained the children with funny stories
او بچه ها را با داستان های خنده دار سرگرم می کرد.

12. his play is full of funny speeches
نمایش او پر از تک گویی های مضحک است.

13. the car engine is making a funny noise
موتور ماشین صدای عجیبی می کند.

14. His bottom waggles in a funny way when he walks.
[ترجمه ترگمان]وقتی راه می رفت، کف دستش به طرز مضحکی به هم می خورد
[ترجمه گوگل]او در حالی که پیاده روی می کند، در راه خنده دار حرکت می کند

15. The show was very funny - they were sending up sports commentators.
[ترجمه ترگمان]نمایش خیلی خنده دار بود - آن ها مفسران ورزشی را می فرستادند
[ترجمه گوگل]نمایش بسیار خنده دار بود - آنها ارسال مفسران ورزشی بود

16. 'What's so funny?' she demanded.
[ترجمه shiva_sisi‌] چه چیزی اینقد خنده دار است؟او یک خواستگار است ( اخطار برای اینکه کمی جدی باش )
[ترجمه ترگمان]چیش خنده دار بود؟ پرسید
[ترجمه گوگل]'چه چیزی اینقدر خنده دار است؟' او خواستار است

17. We were amused at his funny movements in doing morning exercises.
[ترجمه ترگمان]ما از حرکات مضحک او در انجام تمرین های روزانه اش تفریح می کردیم
[ترجمه گوگل]ما در انجام تمرینات صبحانه در حرکات خنده دار خود سرگرم شدیم

18. His funny stories begin to pall on his listeners after the second time of telling.
[ترجمه ترگمان]داستان های خنده دار او پس از دومین بار بازگو کردن شنوندگانش شروع به پخش می کند
[ترجمه گوگل]داستان های خنده دار او پس از بار دوم گفتن به شنوندگان خود می افتد

19. She told me a screamingly funny story about the time she got stuck in an elevator.
[ترجمه ترگمان]اون یه داستان خنده دار در مورد زمانی که تو آسانسور گیر کرده بود برام تعریف کرد
[ترجمه گوگل]او به من یک داستان فریاد خنده دار درباره زمانی که او در یک آسانسور گیر کرده بود به من گفت

20. I'll tell you a funny story,[sentence dictionary]if I may digress from my subject for a monent.
[ترجمه ترگمان]من یک داستان خنده دار به شما می گویم، [ فرهنگ لغت جمله ] اگر ممکن است از سوژه خود برای یک monent استفاده کنم
[ترجمه گوگل]اگر می توانم از موضوعم برای یک موننتد، موضوع داستان های خنده دار [واژه فرهنگ لغت] را به شما بگویم

21. It's funny how people always remember him.
[ترجمه ترگمان]جالب است که چطور مردم همیشه او را به خاطر دارند
[ترجمه گوگل]خنده دار است که مردم همیشه او را به یاد می آورند

22. It's not funny! Someone could have been hurt.
[ترجمه shiva_sisi‌] این اصلا خنده دار نیست، زیرا ممکن است کسی اسیب ببیند
[ترجمه سارینا] این خنده دار نیس. ممکنه صدمه ببینه
[ترجمه M] این اصلا خنده دار نیست! کسی ممکن بود کسی صدمه ببیند
[ترجمه ترگمان]اصلا خنده دار نیست! ممکن بود کسی آسیب ببیند
[ترجمه گوگل]این خنده دار نیست! کسی ممکن است صدمه ببیند

23. I overheard a very funny conversation on the bus this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح یه گفتگوی خیلی خنده دار توی اتوبوس شنیدم
[ترجمه گوگل]امروز صبح گفتگو بسیار خنده دار در اتوبوس را شنیدم

24. She drew a wickedly funny caricature of the teacher.
[ترجمه ترگمان]او کاریکاتوری عجیب و غریب از معلم کشید
[ترجمه گوگل]او یک کاریکاتور وحشیانه از معلم کشید

25. My funny drawings amused the kids.
[ترجمه ترگمان]نقاشی خنده دار من بچه ها را سرگرم می کرد
[ترجمه گوگل]نقاشی های خنده دار من بچه ها را سرگرم کردند

a funny story

داستانی خنده‌دار


the funny looks and acts of Charlie Chaplin

قیافه و حرکات خنده آور چارلی چاپلین


They have funny ideas about religion.

آنها درباره‌ی مذهب عقاید عجیب‌و‌غریبی دارند.


She's a bit funny sometimes!

او بعضی وقت‌ها یه چیزش می‌شه!


If there is funny business the deal is off.

اگر دغل‌بازی در کار باشد، معامله‌مان نخواهد شد.


Don't get funny with me!

حرف دهانت را بفهم! (بی‌ادبی نکن!)


اصطلاحات

get funny with

(عامیانه) گستاخی کردن نسبت به، بی‌ادبی کردن


پیشنهاد کاربران

amazing people

خیلی با مزه ٫خنده دار

خنده دار

Things make you smile or laugh

خیلی بامزه

بامزه. جالب. خنده دار.

بامزه

Funny things make you smile or laugh

جالب، شگفت انگیز

شوخ طلب

Funny:خنددار
بسیار متشکرم از سایت فوق العادتون

شادی آور

Funny means things make you smile or laugh

Funny=strange and unusual
This milk tastes funny

خنده دار فقط معنی. adj. Funny است

funny
What's wrong so soon
خنده داره
چه به این زودیا

جالب، بامزه، خنده دار

a funny story یک داستان خنده دار

( Funny ( adj به معنی شاد و خنده دار

خنده دار، با مزه😂😂😂

کانون زبان ایران inter2

funny ( adj ) UNIT1
معنی:عجبیب یا غیر عادی
جمله نمونه:this milk tastes funny
این شیر مزه غیر عادی ( عجیب ) دارد

people say that it is the funniest film of the year
مردم می گویند که آن خنده دارترین فیلم سال است 📎

funny is what you think enjoyable and makes you feel happy and enjoyment

Funny things makes you smile or laugh

ناجور، بد

کلمه funny به معنی =>شاد ، بامزه

Funny things makes you smile or laugh

Funny is what you think enjoyable and makes you feel happy and enjoyment

شوخ طبع

چندتا معنی میده که در شرایط های مختلف میتونیم به کار ببریم

خنده دار، شوخ طبع

هم میتونه به معنی خنده دار و بامزه باشه هم به معنای مسخره و زننده و بی مزه باشه

Funny things make you smile or laugh معنی در کتاب ساپلی منتری ریچ ۲ کانون زبان صفحه ی ۶۰


بامزه خنده دار ( دلقک )

Adjective
Things make you smile or laug
خنده دار
کانون زبان ایران


strange or unusualI

I feel funny
حالم خوب نیست، احساس می کنم مریضم = I feel ill

صفت funny به معنای بامزه
صفت funny به معنای بامزه به هر فرد یا چیزی بر میگردد که باعث خنده، خوشحالی و حس سرگرم شدن در مردم ایجاد کند. مثلا:
it's a really funny movie ( این واقعا فیلم خنده داری است. )
دقت کنید که funny به معنای خوش گذشتن به کسی نیست. مثلا ما نمی گوییم the party was very funny بلکه باید بگوییم:
the party was great fun

صفت funny به معنای عجیب
صفت funny در این کاربرد به چیزهایی گفته می شود که درک و توضیح دادنش سخت باشد. مثلا:
a funny thing happened to me today ( امروز اتفاق عجیبی برای من افتاد. )
that's funny—he was here a moment ago and now he's gone ( عجیب است - او یک لحظه پیش اینجا بود اما الان رفته است. )
صفت funny همچنین معنای مسخره نیز می دهد و به چیزهایی گفته می شود که هم عجیب هستند و هم خنده دار. مثلا:
the engine's making a very funny noise ( موتور صداهای خیلی مسخره ای در می آورد. )

منبع: سایت بیاموز

بامزه ، خنده دار


کلمات دیگر: