کلمه جو
صفحه اصلی

bothersome


معنی : مزاحم، پر دردسر
معانی دیگر : (عامیانه) رجوع شود به: bother، پرزحمت، پرآزار، نگران کننده، اذیت آور

انگلیسی به فارسی

پردردسر، پرزحمت، مزاحم


مزاحم، پر دردسر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing trouble; annoying.
مترادف: annoying, inconvenient, irksome, nagging, pesky, plaguy, troublesome, worrisome
مشابه: irritating, mischievous, prickly, thorny, tiresome, trying, vexing

- He can be a bit bothersome with his endless questions.
[ترجمه ترگمان] او می تواند با پرسش های بی شمار خود یک مقدار مشکل داشته باشد
[ترجمه گوگل] او می تواند کمی با سوالات بی پایان خود را مضطرب باشد
- The buzzing of the lights in the waiting room was quite bothersome.
[ترجمه ترگمان] صدای وزوز چراغ ها در اتاق انتظار پر دردسر بود
[ترجمه گوگل] وزوز چراغ در اتاق انتظار کاملا مضطرب بود
- Dry skin can be a bothersome condition.
[ترجمه ترگمان] پوست خشک می تواند یک شرط آزار دهنده باشد
[ترجمه گوگل] پوست خشک می تواند یک وضعیت پرخطر باشد

• annoying, harassing; worrisome

مترادف و متضاد

مزاحم (صفت)
troublesome, annoying, pesky, obtrusive, bothersome, molesting, tiresome, troublous, importunate, hindering, worrisome

پر دردسر (صفت)
difficult, bothersome, troublous

troubling


Synonyms: aggravating, annoying, distressing, disturbing, exasperating, incommodious, inconvenient, irritating, rebarbative, remote, tiresome, troublesome, vexatious, vexing


Antonyms: convenient, helpful, untroubling


جملات نمونه

1. Most feed entirely on plants, which makes them bothersome.
[ترجمه ترگمان]اغلب غذا به طور کامل بر روی گیاهان تغذیه می شود که آن ها را اذیت می کند
[ترجمه گوگل]اکثر خوراکی ها به طور کامل بر روی گیاهان است که موجب ناراحتی می شوند

2. The older medicines often cause serious and bothersome side effects such as shaking, rigidity and lethargy.
[ترجمه ترگمان]داروهای قدیمی تر اغلب موجب اثرات جانبی جدی و آزار دهنده مانند لرزش، انعطاف ناپذیری و رخوت می شوند
[ترجمه گوگل]داروهای مسن تر اغلب عوارض جانبی جدی و مزمن مانند تکان دادن، سفتی و آرامش را ایجاد می کنند

3. Inflation, around 12%, is lowish but bothersome.
[ترجمه ترگمان]تورم حدود ۱۲ درصد است اما آزار دهنده است
[ترجمه گوگل]تورم، حدود 12٪، کم رنگ است اما مزاحم است

4. The most bothersome injury may be the stress fracture suffered by defensive tackle Brandon Whiting before camp began.
[ترجمه ترگمان]آسیب آزار دهنده ممکن است شکستگی تنش باشد که قبل از اینکه کمپ شروع شود، دچار حمله تدافعی به برندون Whiting شده بود
[ترجمه گوگل]آسیب شدید ترین ممکن است شکستگی استرس قبل از شروع اردو توسط دفاعی براندونایتایتینگ رنج برده شود

5. It was bothersome, but not excruciating.
[ترجمه ترگمان] یه دردسر بود، ولی خیلی آزار دهنده نبود
[ترجمه گوگل]این گیج کننده بود، اما تحریک کننده نبود

6. Not for him the bothersome business of committee hearings, expert testimony, study panels.
[ترجمه ترگمان]نه برای او کار آزار دهنده جلسات کمیته، شهادت متخصص، صفحات مطالعه
[ترجمه گوگل]برای او کسب و کار مزاحم از جلسات کمیته، شهادت متخصص، پانل های مطالعه نیست

7. Inflation, around 12%, is lowish but bothersome. Economic distress need not bring unrest.
[ترجمه ترگمان]تورم حدود ۱۲ درصد است اما آزار دهنده است نگرانی اقتصادی نیاز به ناآرامی ندارد
[ترجمه گوگل]تورم، حدود 12٪، کم رنگ است اما مزاحم است رنج اقتصادی نیازی به ایجاد ناآرامی نیست

8. The most bothersome and fatiguing noise, these low-pitched hums, are usually from 30 to 500 hertz.
[ترجمه ترگمان]اغلب صداهای آزار دهنده و خسته کننده، این همهمه آرام، معمولا از ۳۰ تا ۵۰۰ هرتز است
[ترجمه گوگل]سر و صدای خسته کننده تر و خسته کننده این هوم های کم ارتفاع معمولا از 30 تا 500 هرتز است

9. Sure, sometimes it may be bothersome to individuals. . . .
[ترجمه ترگمان]البته گاهی ممکن است برای افراد مشکل ساز باشد
[ترجمه گوگل]مطمئنا، گاهی اوقات ممکن است برای افراد پرخاشگر باشد

10. A bothersome creature, willing, cheerful, purposeful, maladroit.
[ترجمه ترگمان]موجودی پر جنب و جوش، شاد، جذاب، هدفمند
[ترجمه گوگل]یک موجود مضر، مایل، شاد، هدفمند، نادرست است

11. Aircraft noise is particularly bothersome here since we're close to the airport.
[ترجمه ترگمان]از زمانی که به فرودگاه نزدیک می شویم، صدای هواپیمایی به خصوص آزار دهنده است
[ترجمه گوگل]سر و صدای هواپیما به ویژه در اینجا از زمان نزدیک شدن به فرودگاه بسیار پر دردسر است

12. Aircraft noise is particularly bothersome near the airport.
[ترجمه ترگمان]صدای هواپیمایی به ویژه در نزدیکی فرودگاه آزار دهنده است
[ترجمه گوگل]سر و صدای هواپیما به ویژه در فرودگاه بسیار پر دردسر است

13. Uremic prutitus remains a frequent and bothersome problem in dialysis patients.
[ترجمه ترگمان]uremic prutitus یک مشکل آزار دهنده پی درپی در بیماران دیالیز است
[ترجمه گوگل]Prutitus اورامیک یک مشکل مکرر و ناراحت کننده در بیماران دیالیزی است

14. My neighbor is so bothersome. He always parks his car in front of my house.
[ترجمه ترگمان] همسایه م بدجوری دردسر ساز شده همیشه ماشینش رو جلوی خونه من پارک میکنه
[ترجمه گوگل]همسایه من خیلی دشوار است او همیشه ماشین خود را در مقابل خانه من پارک می کند

15. It's all been very noisy and bothersome in Parliament this week.
[ترجمه ترگمان]این هفته همه چیز در پارلمان پر سر و صدا و آزار دهنده بوده است
[ترجمه گوگل]این همه هفته در پارلمان بسیار پر سر و صدا بود

پیشنهاد کاربران

ازاردهنده

رو مخ

عذاب آور

آزار دهنده , اذیت کننده

– I couldn't bear that bothersome noise
– The blistering heat was quite bothersome
– He can be a bit bothersome with his endless questions


کلمات دیگر: