صفت ( adjective )
• (1) تعریف: freely giving; generous.
• مترادف: bounteous, bountiful, generous, magnanimous, munificent, openhanded, unsparing
• متضاد: miserly, stingy
• مشابه: benevolent, big, free, large, lavish, openhearted, profuse, unselfish, warm-hearted
- She made liberal contributions to various charities.
[ترجمه یوسف] او مشارکت های جالب توجه ای را در سازمان های خیریه متعدد کرد
[ترجمه ترگمان] او به خیریه های مختلف کمک های لیبرال کرد
[ترجمه گوگل] او مشارکت لیبرال را در سازمان های خیریه مختلف انجام داد
- He dished out liberal portions of the casserole.
[ترجمه ترگمان] اون بخشی از خوراک گوشت liberal رو تهیه کرده
[ترجمه گوگل] او بخش های لیبرال نعنا را ریخت
- The bartender certainly put a liberal amount of gin in this martini.
[ترجمه ترگمان] متصدی بار مطمئنا مقدار زیادی مشروب توی این مارتینی خورده
[ترجمه گوگل] متصدیان قطعا مقدار جی لیبرالی در این مارتینا قرار داده اند
• (2) تعریف: respectful of individual differences; tolerant.
• مترادف: broad-minded, tolerant
• متضاد: illiberal, narrow-minded
• مشابه: broad, free, large, latitudinarian, libertarian, magnanimous, open, open-minded, receptive
- The school hoped to establish a liberal environment where all students would feel respected.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه امیدوار است یک محیط لیبرال ایجاد کند که در آن همه دانش آموزان احساس احترام کنند
[ترجمه گوگل] این مدرسه امیدوار بود که یک محیط لیبرال ایجاد کند که در آن همه دانشجویان محترم شمرده می شوند
- Her parents were more liberal than his and were comfortable to have a son-in-law of a different faith.
[ترجمه Asma] پدر و مادرش ( زن ) آنقدر آزاده اندیش ( اُپن مایند ) بودند که با داشتن دامادی با دین ( مذهب ) متفاوت مشکلی نداشته باشند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از او liberal بودند و در داشتن پسری با ایمانی متفاوت احساس راحتی می کردند
[ترجمه گوگل] والدینش لیبرال تر از او بودند و راحت بودند که ازدواج با دین متفاوت داشته باشند
• (3) تعریف: favoring progressive political change. (Cf. conservative.)
• مترادف: progressive
• متضاد: reactionary
• مشابه: libertarian, radical, reformist
- She is a liberal politician who hopes to bring about far-reaching changes in the prison system.
[ترجمه ترگمان] او یک سیاست مدار لیبرال است که امیدوار است تغییراتی در سیستم زندان ها ایجاد کند
[ترجمه گوگل] او یک سیاستمدار لیبرال است که امیدوار است تغییرات گسترده در نظام زندان ایجاد کند
- He joined a liberal organization in the early sixties dedicated to abolishing segregation.
[ترجمه ترگمان] او در اوایل دهه شصت به سازمانی لیبرال پیوست که وقف منسوخ کردن تبعیض نژادی شد
[ترجمه گوگل] او در اوائل دهه شصت به یک سازمان لیبرال ملحق شد که برای از بین بردن جدایی به سر می برد
• (4) تعریف: (cap.) of or relating to the U.S. or British political party favoring progressive political change and involvement of the government to bring about reforms. (Cf. Conservative.)
- He is the Liberal Party candidate.
[ترجمه ترگمان] او کاندیدای حزب لیبرال است
[ترجمه گوگل] او نامزد حزب لیبرال است
• (5) تعریف: relating to democratic forms of government rather than monarchies or aristocracies.
• متضاد: authoritarian
• مشابه: democratic, libertarian, progressive, republican
- The new leader wished to establish a liberal form of government in a country that had never known political freedom.
[ترجمه ترگمان] رهبر جدید خواستار ایجاد یک فرم آزاد از حکومت در کشوری بود که هرگز آزادی سیاسی را تجربه نکرده بود
[ترجمه گوگل] رهبر جدید خواستار تشکیل یک دولت لیبرال در یک کشور بود که هرگز آزادی سیاسی را نمی شناخت
• (6) تعریف: not adhering to the literal, exact, or orthodox; freely interpretive; not strict.
• متضاد: strict
• مشابه: broad, loose, revisionist
- a liberal interpretation
[ترجمه ترگمان] یک تعبیر لیبرال،
[ترجمه گوگل] یک تفسیر لیبرال
- a liberal translation
[ترجمه ترگمان] ترجمه liberal
[ترجمه گوگل] یک ترجمه لیبرال
اسم ( noun )
مشتقات: liberally (adv.), liberalness (n.)
• (1) تعریف: one who adheres to a progressive political philosophy, which favors government promotion of social change and the primacy of individual liberty. (Cf. conservative.)
• مترادف: libertarian, progressive, reformer, reformist
• مشابه: freethinker, latitudinarian, left-winger
- The liberals think that the government should do more to create jobs for the unemployed.
[ترجمه ترگمان] لیبرال ها فکر می کنند که دولت باید کاره ای بیشتری برای ایجاد شغل برای بیکاران انجام دهد
[ترجمه گوگل] لیبرال ها فکر می کنند که دولت باید برای ایجاد اشتغال برای بیکاران بیشتر تلاش کند
• (2) تعریف: (cap.) a member of the U.S. or British Liberal Party; favoring progressive political change and involvement of the government to bring about reforms. (Cf. Conservative.)
• مشابه: libertarian, Progressive
- The Liberals are the victors in this election.
[ترجمه ترگمان] لیبرال ها فاتح این انتخابات هستند
[ترجمه گوگل] لیبرالها در این انتخابات پیروزی هستند