کلمه جو
صفحه اصلی

authentic


معنی : صحیح، درست، موثق، معتبر، قابل اعتماد
معانی دیگر : اصیل، اصل، واقعی (در مقابل: ساختگی یا بدلی)، (حقوق) قانونا معتبر، (سند یا قباله و غیره) معتبر، قانونی، مجاز

انگلیسی به فارسی

صحیح، معتبر، درست، موثق، قابل‌اعتماد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: authentically (adv.)
(1) تعریف: real, genuine, or valid.
مترادف: bona fide, genuine, honest-to-goodness, real, true, veritable
متضاد: apocryphal, bogus, fake, inauthentic, phony, spurious, unauthentic
مشابه: actual, honest, natural, simon-pure, sincere, substantive, valid, veracious

- The famous signature on the document proved to be authentic.
[ترجمه Sadra] امضای معروف روی آن سند اثبات شد که اصل است
[ترجمه مریم] درستی اصالت امضای سند اثبات شده است
[ترجمه ترگمان] امضای معروف این سند معتبر است
[ترجمه گوگل] امضای معروف در سند معتبر است

(2) تعریف: in conformance with the known facts; authoritative.
مترادف: authoritative, reliable
متضاد: apocryphal, inauthentic
مشابه: accepted, approved, genuine, official, valid

- Archeologists have struggled to produce an authentic interpretation of the symbols.
[ترجمه ترگمان] باستان شناسان تلاش کرده اند تا تفسیری معتبر از این نشانه ها ارائه کنند
[ترجمه گوگل] باستان شناسان تلاش کرده اند تا یک تفسیر معتبر از نمادها ایجاد کنند

• reliable; genuine
if a letter or painting is authentic, it is genuine rather than a forgery or an imitation.
if information or an account is authentic, it is reliable and accurate.

مترادف و متضاد

real, genuine


صحیح (صفت)
good, right, true, correct, accurate, exact, valid, authentic, all right, safe, simon-pure, integral, well-advised

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

موثق (صفت)
authentic, all right, credible, reliable, trustworthy

معتبر (صفت)
authoritative, great, responsible, valid, authentic, credible, reliable, creditable, trusty, having a good reputation, well-thought-of

قابل اعتماد (صفت)
authentic, reliable, trustworthy, trusty, dependable, trig, calculable

Synonyms: accurate, actual, authoritative, bona fide, certain, convincing, credible, creditable, dependable, factual, faithful, for real, legit, legitimate, official, original, pure, reliable, sure, true, trustworthy, trusty, twenty-four carat, valid, veritable


Antonyms: counterfeit, fake, false, falsified, unauthorized, ungenuine, unreal


جملات نمونه

1. an authentic act
یک عمل مجاز (قانونی)

2. an authentic antique
عتیقه ی اصل

3. an authentic news report
گزارش خبری معتبر

4. an authentic smile
یک لبخند صادقانه (واقعی)

5. Many tourists cannot tell the difference between authentic Indian craftwork and imported imitations.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از توریست ها نمی توانند تفاوت بین محصولات معتبر هندی و مصنوعی وارداتی را تشخیص دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از گردشگران نمیتوانند تفاوت بین صنایع دستی معتبر هند و تقلید های وارداتی را بیان کنند

6. To be authentic, the good are well rewarded; work to be practical, walking only solid!
[ترجمه ترگمان]برای اینکه صحیح باشد، خوب پاداش داده می شود؛ کار عملی است، فقط جامد راه می رود!
[ترجمه گوگل]خوب بودن، قابل اعتماد است کار عملی است، فقط پیاده روی جامد!

7. Actors dressed in authentic costumes re-enact the battle.
[ترجمه ترگمان]بازیگران لباس رسمی در لباس های رسمی جنگ را به نمایش می گذارند
[ترجمه گوگل]بازیگران در لباس های معتبر لباس مجدد را مجددا به اجرا در می آورند

8. In the classical music world these days, authentic instruments are where it's at.
[ترجمه ترگمان]در دنیای موسیقی کلاسیک این روزها، ابزارهای معتبر در آن قرار دارند
[ترجمه گوگل]در این دنیای موسیقی کلاسیک این روزها، ابزارهای معتبر جایی است که در آن است

9. Authentic Italian cooking is very healthy-witness the low incidence of heart disease in Italy.
[ترجمه ترگمان]Authentic ایتالیایی بسیار سالم است - شاهد کاهش پایین بیماری قلبی در ایتالیا هستیم
[ترجمه گوگل]پخت و پز معتبر ایتالیایی بسیار سالم است - شاهد کم بودن بیماری قلب در ایتالیا است

10. The girl is an authentic girl. I'll produce her for you if you want.
[ترجمه رامین] این دختر یک دختر با اصل و نسبه، اگر بخوای برات جورش میکنم.
[ترجمه اشک] او یک دختر جنده هست اگر میخاهی او را برای تو بگایم
[ترجمه ترگمان] اون دختر یه دختر اصیل - ه اگر بخواهی من او را برای تو خواهم ساخت
[ترجمه گوگل]دختر یک دختر معتبر است  اگر میخواهید او را برای شما آماده کنید

11. This is an authentic news report. We can depend on it.
[ترجمه ترگمان]این یک گزارش معتبر است ما می توانیم به آن وابسته باشیم
[ترجمه گوگل]این یک گزارش خبری معتبر است ما می توانیم به آن بستگی داشته باشیم

12. Is that an authentic painting from Piccaso, or a modern copy?
[ترجمه ترگمان]آیا این یک نقاشی معتبر از Piccaso یا یک نسخه مدرن است؟
[ترجمه گوگل]آیا این نقاشی معتبر از Piccaso یا یک نسخه مدرن است

13. The details of the costume were totally authentic.
[ترجمه ترگمان] جزئیات لباس کاملا واقعی بود
[ترجمه گوگل]جزئیات صحنه و لباس کاملا معتبر بود

14. They have to look authentic.
[ترجمه ترگمان] اونا باید واقعی بنظر برسن
[ترجمه گوگل]آنها باید معتبر باشند

15. Eliot's articulation of his authentic poetic voice gives way, despite himself, to a staging of his own destruction.
[ترجمه ترگمان]با وجود خودش، با وجود خودش، با وجود خودش، با وجود خودش
[ترجمه گوگل]تفسیر الیوت از صدای شاعر معتبر او، به رغم خود، به مرحله ای از تخریب خود می رسد

an authentic news report

گزارش خبری معتبر


an authentic antique

عتیقه‌ی اصل


an authentic smile

یک لبخند صادقانه (واقعی)


an authentic act

یک عمل مجاز (قانونی)


پیشنهاد کاربران

معتبر

اصیل:
It's a real authentic house
این یه خونه ی اصیل واقعیه.

اَصل، غیر جعلی

موثق

یگانه، یکه، منحصر به فرد

real and true

راستی آزمایی

authentic برابر نهاد فارسی آن : بنگر سا" =bengarsa "بین - مند"bon, manad , بینومند/binumand/ و بینک - دار= binakdar= " نویستمند"

معتبر
قابل اعتماد

غیرتصنعی

authentic ( adj ) = legitimate ( adj )
به معناهای: مشروع، قانونی، مجاز، حلال، مستدل، به حق، معتبر، موثق/حلال زاده ( نوزاد یا بچه ) /معقول، منطقی، قابل قبول، درست، صحیح

اصلی و غیر کپی
واقعی
اصیل


کلمات دیگر: