1. His face was expressionless, but Alex felt the unspoken criticism.
[ترجمه ترگمان]چهره اش بی حالت بود، اما الکس انتقاد ناگفته را احساس کرد
[ترجمه گوگل]چهره او ظالمانه بود، اما الکس احساس انتقاد ناگفته ای داشت
2. There is an unspoken understanding that Hugh will be in charge while Jeanne is away.
[ترجمه ترگمان]یک درک شفاهی وجود دارد مبنی بر اینکه هیو در حالی که ژان از اینجا دور است، مسئول آن خواهد بود
[ترجمه گوگل]فهم ناگفته ای وجود دارد که هیو در حالی که جین دور است مسئول خواهد بود
3. There had been an unspoken agreement between them that he would not call for her at Seymour House.
[ترجمه ترگمان]بین آن ها یک توافق ناگفته وجود داشت که او را در خانه سیمور هاوس صدا نمی کرد
[ترجمه گوگل]میان آنها میان توافق نامعقول وجود داشت که او در خانه سیمور از او دعوت نمی کرد
4. The other unspoken fear here is of an outbreak of hooliganism.
[ترجمه ترگمان]دیگر ترس ناگفته باقی مانده در اینجا ناشی از ولگردی است
[ترجمه گوگل]دیگر تردید ناپسند در اینجا این است که از وقوع حوادث وحشتناک است
5. Most designers share the unspoken belief that fashion is a valid form of visual art.
[ترجمه ترگمان]اکثر طراحان باورهای ناگفته خود را به اشتراک می گذارند که مد شکل معتبری از هنر دیداری است
[ترجمه گوگل]اکثر طراحان باور باورنکردنی دارند که مد یک شکل معتبر از هنر بصری است
6. There's an unspoken assumption in the department that Sue will take over the post when Ian leaves.
[ترجمه ترگمان]یک فرضیه ناگفته در اداره وجود دارد که سو بعد از رفتن ایان اداره پست را بر عهده خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]یک ادعای ناخودآگاه در بخش وجود دارد که سو در هنگام پست یان برگردانده خواهد شد
7. There is an unspoken understanding that Hugh will be in charge while Jane is away.
[ترجمه ترگمان]یک درک ناگفته وجود دارد که هیو در حالی که جین از اینجا دور است، مسئول آن خواهد بود
[ترجمه گوگل]یک درک ناسنجیده وجود دارد که هیو در حال اتهام است در حالی که جین دور است
8. The look in her eyes filled in the unspoken words in her sentence.
[ترجمه ترگمان]نگاهی که در چشمانش بود، کلمات ناگفته جمله او را پر کرد
[ترجمه گوگل]نگاهی به چشمان او پر از کلمات ناگفته در حکم او بود
9. Something unspoken hung in the air between them.
[ترجمه ترگمان]چیزی ناگفته در هوا معلق ماند
[ترجمه گوگل]چیزی بینقص در میان هواپیما آویزان شد
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
11. The unspoken assumption in all the speculation is that Yeltsin is too sick to serve out his four-year term.
[ترجمه ترگمان]فرض ناگفته در همه این شایعات این است که یلتسین بیش از آن بیمار است که برای دوره چهار ساله خود خدمت کند
[ترجمه گوگل]فرضیه بی قید و شرط در همه حدس و گمان این است که یلتسین برای تأمین مدت چهار سالهش خیلی بیمار است
12. There has long been an unspoken consensus across the party spectrum that challenging the system would be to enter a political minefield.
[ترجمه ترگمان]مدت ها است که یک اجماع ناگفته در میان طیف حزب وجود داشته است که چالش کشیدن سیستم را به چالش می کشد تا وارد میدان مین سیاسی شود
[ترجمه گوگل]در طول طیف حزبی، یک توافق ناگفته ای وجود دارد که به چالش کشیدن سیستم وارد شدن به یک میدان معدن سیاسی می شود
13. The air was suddenly thick with unspoken questions.
[ترجمه ترگمان]ناگهان هوا پر از پرسش های ناگفته بود
[ترجمه گوگل]هوا به طور ناگهانی با سوالات ناگفته ضخیم بود
14. He feels himself wronged by unspoken accusations.
[ترجمه ترگمان]او خود را نسبت به اتهامات ناگفته احساس می کند
[ترجمه گوگل]او احساسات خود را با اتهامات ناگفته متهم می کند
15. The words echoed unspoken in her brain, sending tiny darts of pain through her veins.
[ترجمه ترگمان]کلمات ناگفته در مغزش طنین انداز شد و رشته های ریز درد را از درون رگ هایش به بیرون می فرستاد
[ترجمه گوگل]این کلمات در مغز او ناگسستنی بود، فرستاده ای کوچک از درد در رگهایش