شیوع یافتن
go around
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• move about, circulate; be enough for everyone, satisfy all
مترادف و متضاد
Move or spread from person to person
Share with everyone
جملات نمونه
1. I asked them to go around to the house to see if they were there.
[ترجمه ترگمان]از آن ها خواستم که به خانه بروند تا ببینند که آیا آنجا هستند یا نه
[ترجمه گوگل]من از آنها خواستم تا به خانه بروند تا ببینند که آیا آنها در آنجا هستند
[ترجمه گوگل]من از آنها خواستم تا به خانه بروند تا ببینند که آیا آنها در آنجا هستند
2. Love makes the world go around.
[ترجمه Sahar] عشق باعث چرخش جهان میشود
[ترجمه ایوب] عشق است که دنیا را می چرخاند
[ترجمه ترگمان]عشق باعث می شود دنیا به این طرف و آن طرف برود[ترجمه گوگل]عشق باعث می شود جهان دور شود
3. These misguided people go around preaching up violence.
[ترجمه ترگمان]این مردم گمراه به سخنرانی در مورد خشونت ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه در اطراف می گویند تا خشونت
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه در اطراف می گویند تا خشونت
4. The belt won't go around my waist.
[ترجمه ترگمان]کمربند دور کمرم حلقه نخواهد شد
[ترجمه گوگل]کمربند من دور کمر من نیست
[ترجمه گوگل]کمربند من دور کمر من نیست
5. Let's go around the town, not through it.
[ترجمه اسدیان] بیایید اطراف شهر برویم نه داخل شهر
[ترجمه ترگمان]بیا بریم شهر، نه از طریق اون[ترجمه گوگل]بیایید اطراف شهر برویم، نه از طریق آن
6. You can't go around accusing people like that.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی مردم رو اینطوری متهم کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید این افراد را متهم کنید
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید این افراد را متهم کنید
7. Let's go around to his office and talk to him.
[ترجمه ترگمان]بیا بریم دفترش و باه اش حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید به دفترش برویم و با او صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید به دفترش برویم و با او صحبت کنیم
8. There aren't enough chairs to go around.
[ترجمه نسرین] صندلی کافی برای همه وجود ندارد.
[ترجمه ترگمان]صندلی به اندازه کافی برای رفتن وجود نداره[ترجمه گوگل]صندلی های کافی برای رفتن ندارند
9. The automobile slowed down to go around the curves in the road.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل سرعتش را کم کرد تا پیچ های جاده را دور بزند
[ترجمه گوگل]خودرو به سرعت به سمت منحنی در جاده حرکت کرد
[ترجمه گوگل]خودرو به سرعت به سمت منحنی در جاده حرکت کرد
10. I used to go around with a bad crowd.
[ترجمه ترگمان]من همیشه با یه جمعیت بد اینور و اونور می رفتم
[ترجمه گوگل]من با یک جمعیت بد رفتم
[ترجمه گوگل]من با یک جمعیت بد رفتم
11. How do you make the wheels go around?
[ترجمه ترگمان]چطوری می خوای چرخ ها به این ور و اون ور بره؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان چرخ ها را چرخاند؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان چرخ ها را چرخاند؟
12. Is there enough ice-cream to go around?
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بستنی برای رفتن هست؟
[ترجمه گوگل]آیا بستنی به اندازه کافی وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا بستنی به اندازه کافی وجود دارد؟
13. There were never enough textbooks to go around.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت به اندازه کافی کتاب برای رفتن نبود
[ترجمه گوگل]هرگز کتاب های درسی به اندازه کافی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هرگز کتاب های درسی به اندازه کافی وجود نداشت
14. Don't go around with that gang or you'll come to no good!
[ترجمه ترگمان]با اون گروه نرو وگرنه به هیچ دردی نمی خوری!
[ترجمه گوگل]با این باند فرار نکنید یا به هیچ وجه خوش بین خواهید شد!
[ترجمه گوگل]با این باند فرار نکنید یا به هیچ وجه خوش بین خواهید شد!
15. He'll probably go around bragging to his friends.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد به دوستانش خیانت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او احتمالا به دوستانش می آید
[ترجمه گوگل]او احتمالا به دوستانش می آید
پیشنهاد کاربران
چرخیدن به دور
go round پخش شدن مثل پخش شدن یک شایعه ازیه شخصی به شخص دیگه
a rumour can also go round
a rumour can also go round
اندازه بودن . برای همه کافی بودن
منتشر شدن، از جایی به جای دیگر رفتن
به سمت چیزی رفتن
to be enough for everyone
to satisfy the needs of a group
to satisfy the needs of a group
به اندازه کافی بودن برای همه افراد حاضر ( غذا، نوشیدنی و . . . )
چرخیدن
شیوع یافتن ویروس، پخش شدن یک خبر و . . .
چرخیدن
شیوع یافتن ویروس، پخش شدن یک خبر و . . .
چرخیدن
رفتن
چرخیدن
چرخیدن
چرخیدن ( دورِ، به دورِ )
The earth goes round the sun
زمین به دور خورشید میچرخد.
The earth goes round the sun
زمین به دور خورشید میچرخد.
چرخیدن به دور
شایع شدن
شایع شدن
Saturn and Mars go around the sun
به نظر من هم چرخیدی
به نظر من هم چرخیدی
به دور چیزی گشتن یا چرخیدن
Go round
لباس خاصی پوشیدن
به شیوه ای خاص رفتار کردن
شیوع پیدا کردن یک بیماری در بین تعداد زیادی از مردم
داغ شدن یک خبر، لطیفه و . . . . در بین مردم به صورتی که تعداد زیادی آن را شنیده و یا درباره ی آن صحبت می کنند.
از وسایل و چیزهای مورد نیاز افراد به تعداد کافی در دسترس بودن و موجود بودن
لباس خاصی پوشیدن
به شیوه ای خاص رفتار کردن
شیوع پیدا کردن یک بیماری در بین تعداد زیادی از مردم
داغ شدن یک خبر، لطیفه و . . . . در بین مردم به صورتی که تعداد زیادی آن را شنیده و یا درباره ی آن صحبت می کنند.
از وسایل و چیزهای مورد نیاز افراد به تعداد کافی در دسترس بودن و موجود بودن
دور زدن سلسه مراتب سازمان
دور زدن سلسله مراتب سازمان
چرخیدن. ( orbit ) 👍👍👍👍
پخش شدن
شیوع پیدا کردن ( مثل ویروس کرونا )
شیوع پیدا کردن ( مثل ویروس کرونا )
to go around the traffic
to go around to back door
دور زدن یا پیدا کردن راهی برای فرار از مسیر مسدود شده
کاربرد دیگر******
Let's go around asking people money
to go around talking loud to people
برای توصیف کارای تو مخی یا ازاردهنده انجام دادن استفاده میشه. ( بریم بچرخیم فلان کنیم . . . )
to go around to back door
دور زدن یا پیدا کردن راهی برای فرار از مسیر مسدود شده
کاربرد دیگر******
Let's go around asking people money
to go around talking loud to people
برای توصیف کارای تو مخی یا ازاردهنده انجام دادن استفاده میشه. ( بریم بچرخیم فلان کنیم . . . )
Go around= turn around چرخیدن
دورتادور جایی رفتن
دورتادور جایی گشتن
دورتادور جایی گشتن
همه معانی go around :
1. به دیدن ( کسی یا چیزی ) رفتن، به سمت کسی یا چیزی رفتن
2. لباس خاصی پوشیدن، به شیوه ای خاص رفتار کردن
3. پخش شدن ( چیزی یا خبری ) ، شیوع پیدا کردن ( بیماری و غیره )
4. دور زدن و وقت گذراندن ( باکسی )
5. برای همه کافی بودن
6. چرخیدن
1. به دیدن ( کسی یا چیزی ) رفتن، به سمت کسی یا چیزی رفتن
2. لباس خاصی پوشیدن، به شیوه ای خاص رفتار کردن
3. پخش شدن ( چیزی یا خبری ) ، شیوع پیدا کردن ( بیماری و غیره )
4. دور زدن و وقت گذراندن ( باکسی )
5. برای همه کافی بودن
6. چرخیدن
Is it easy to go around in your city?
تو شهرت راحت میتونی گردش کنی؟
تو شهرت راحت میتونی گردش کنی؟
به دور افتادن ؛ بگردش درآمدن. گردش کردن.
چرخ زدن - گشت زدن
رفت و آمدن داشتن ( تعداد دفعات زیاد )
meet. . . . visit. . . . . . . . go around
تعداد دفعات یکبار یکبار
meet. . . . visit. . . . . . . . go around
تعداد دفعات یکبار یکبار
همین اطراف
کلمات دیگر: