ناراحت کردن یا عصبانی کردن کسیHaving his integrity questioned set Jim off like nothing I've seen before.
cause someone to start doing something, especially laughing or talkingکسی را به آغاز کاری برانگیختنکسی را به حرف کشاندن یا به خنده و گریه انداختن
اشک ( شادی یا غم ) کسی را در آوردنبه حرف آوردن کسیset sb off=make sb do sthوادار کردن کسی به گریه ، خنده ، حرف زدن. . . .