1. a fun gift
هدیه ی خوشحال کننده
2. having fun seems to be her only purpose in life
ظاهرا یگانه هدف او در زندگی خوش گذرانی است.
3. it's fun to watch the baby walk
تماشای راه رفتن کودک کیف دارد.
4. have fun
خوش بودن،خوش گذراندن،کیف کردن
5. like fun
(خودمانی) ابدا،اصلا،هرگز
6. make fun of
مسخره کردن،دست انداختن
7. make fun of (poke fun at)
مسخره کردن،دست انداختن،مچل کردن،منتر کردن
8. poke fun at
مسخره کردن،دست انداختن،مورد تمسخر قرار دادن
9. o! what fun it is to run in a one-horse open sleigh!
آه،سواری در سورتمه ی رو باز و یک اسبی چقدر کیف دارد!
10. he was having fun while his son languished in prison
او خوش بود درحالی که پسرش در زندان رنج می کشید.
11. nowadays, my only fun is writing this book
این روزها تنها خوشی من نگارش این کتاب است.
12. for (or in) fun
به شوخی،از روی شوخی،به طور غیر عمدی،تفریحی
13. he likes to poke fun at his students
او دوست دارد شاگردان خود را مچل کند.
14. her illness diminished our fun
بیماری او عیش ما را منقص کرد.
15. the children were making fun of the old man
بچه ها پیرمرد را دست می انداختند.
16. we had a barrel of fun
به ما یک عالمه خوش گذشت.
17. we had a lot of fun at the party
در مهمانی خیلی به ما خوش گذشت.
18. the widow had denied herself any fun in life
بیوه زن هرگونه خوشی را در زندگی به خود حرام کرده بود.
19. It's fun to send these wishes for an especially happy to an uncle who is nice in every way.
[ترجمه ترگمان]خیلی جالب است که این آرزو را برای یک شوهر خاله که از هر لحاظ خوب باشد، بفرستند
[ترجمه گوگل]لذت بردن از این خواسته ها برای یک راوی به خصوص به یک عموی خوش تیپ است که به هر نحوی خوشحال است
20. It will be fun to see the chicks come out.
[ترجمه ملیسا ادیبی] با دیدن جوجه ها سر گرم کننده خواهم بود.
[ترجمه ترگمان]خیلی حال میده که ببینم دخترا بیرون میان
[ترجمه گوگل]سرگرم کننده خواهد بود که جوجه ها بیرون بیایند
21. The exercises can be fun and a good warm-up for the latter part of the programme.
[ترجمه ترگمان]تمرینات ورزشی می تواند سرگرم کننده و یک ورزش گرم خوب برای بخش دوم این برنامه باشد
[ترجمه گوگل]تمرینات می تواند سرگرم کننده و گرم برای بخش دوم برنامه باشد
22. The boys' games started as harmless fun but ended in tragedy.
[ترجمه ترگمان]این بازی ها به عنوان یک سرگرمی بی ضرر آغاز شدند، اما در تراژدی به پایان رسیدند
[ترجمه گوگل]بازی های پسران به عنوان سرگرمی بی ضرر شروع شد، اما به فاجعه پایان یافت
23. It's not much fun going to a party on your own.
[ترجمه ترگمان]رفتن به مهمونی به تنهایی زیاد خوش نمیگذره
[ترجمه گوگل]این بسیار سرگرم کننده نیست که به یک مهمانی برسد
24. Never make fun of people who speak broken English. It means that they know another language.
[ترجمه ترگمان]هرگز افرادی را که انگلیسی شکسته صحبت می کنند، مسخره نکنید این به این معنی است که آن ها زبان دیگری می دانند
[ترجمه گوگل]هرگز از افرادی که انگلیسی صحبت می کنند ناراحت نباشید به این معنی است که آنها زبان دیگری را می دانند
25. He never lost his innate sense of fun.
[ترجمه ریحانه] او هرگز حس ذاتی خود را از سرگرمی از دست نداد
[ترجمه ترگمان] اون هیچوقت حس innate رو از دست نداد
[ترجمه گوگل]او هرگز ذات ذاتی خود را از دست نداد
26. Although he had only entered the contest for fun, he won first prize.
[ترجمه ترگمان]با آن که فقط برای تفریح وارد مسابقه شده بود، جایزه اول را برد
[ترجمه گوگل]گرچه او فقط برای سرگرمی وارد شده بود، جایزه اول را به دست آورد
27. Larsson sometimes joined in the fun, but with more discretion.
[ترجمه ترگمان]Larsson گاهی اوقات در حال تفریح و تفریح همراه بود، اما با احتیاط بیشتری
[ترجمه گوگل]لارسون گاهی به سرگرمی می پیوندد، اما با اختیار بیشتر
28. The local council has organized a two-mile fun run for charity.
[ترجمه ترگمان]شورای محلی یک رقابت دو کیلومتری را برای خیریه سازماندهی کرده است
[ترجمه گوگل]شورای محلی یک برنامه سرگرم کننده دو مایل برای خیریه سازماندهی کرده است
29. It's no fun being with you, you old misery!
[ترجمه ترگمان]هیچ لذتی ندا ره که با تو بودن، ای بدبخت پیر!
[ترجمه گوگل]این سرگرم کننده بودن با شما نیست، شما بدبختی قدیمی!