کلمه جو
صفحه اصلی

flamboyant


معنی : زرق و برق دار، شعله دار، شعله مانند، وابسته به مکتب معماری گوتیگ
معانی دیگر : فروزان، شعله فام، وخشه سان، افرازه سان، پر زرق و برق، جلف و خود نمایانه، (بیش از حد) پر نقش و نگار، رجوع شود به: royal poinciana

انگلیسی به فارسی

شعله ور، زرق و برق دار، شعله دار، شعله مانند، وابسته به مکتب معماری گوتیگ


پر‌زرق‌و‌برق، جلف و خود‌نمایانه، (بیش‌ا‌زحد) پر‌نقش‌ونگار


شعله‌مانند، فروزان، شعله‌فام، وخشه‌سان، افرازه‌سان


(معماری - گوتیک فرانسوی) وابسته به تزیینات شعله‌مانند پنجره و طرح‌های پر گل و بوته و قرمز دیوار


رجوع شود به: royal poinciana


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: flamboyantly (adv.), flamboyance (n.)
(1) تعریف: exceptionally showy or dashing in one's speech, manner, or appearance.
مترادف: dashing, showy, theatrical
متضاد: discreet, modest
مشابه: brilliant, colorful, flashy, florid, gaudy, jaunty, jazzy, meretricious, sensational, wild

- The popular and flamboyant entertainer reveled in his gaudy costumes and rhinestone-studded piano.
[ترجمه ترگمان] این هنرمند پر زرق و برق و پر زرق و برق از لباس های پرزرق و برق و پر زرق و برق او لذت می برد
[ترجمه گوگل] هنرمند محبوب و پرطرفدار در لباس های پرطرفدار خود و پیانو گشاد شده با سنگ های قیمتی آشکار می شود

(2) تعریف: elaborately or ornately decorated.
مترادف: baroque, elaborate, fancy, ornate
مشابه: arabesque, flashy, florid, flowery, fussy, garish, gaudy, ostentatious, overwrought, rococo, showy

(3) تعریف: boldly or brilliantly colored; showy.
مترادف: dashing, showy
متضاد: severe, sober
مشابه: bold, colorful, flashy, gay, jazzy, wild

• showy, ostentatious, flashy, gaudy
flamboyant people behave in a very noticeable, confident, and exaggerated way.
something that is flamboyant is very brightly coloured and noticeable.

مترادف و متضاد

زرق و برق دار (صفت)
shiny, loud, showy, trumpery, gaudy, tinsel, gorgeous, flashy, flamboyant, tawdry

شعله دار (صفت)
flamboyant

شعله مانند (صفت)
flamboyant

وابسته به مکتب معماری گوتیگ (صفت)
flamboyant

extravagant, theatrical


Synonyms: baroque, bombastic, brilliant, camp, chichi, colorful, dashing, dazzling, elaborate, exciting, flaky, flaming, flashy, florid, gassy, gaudy, glamorous, jazzy, luscious, luxuriant, ornate, ostentatious, peacockish, pretentious, resplendent, rich, rococo, showy, splashy, sporty, swank, swashbuckling


Antonyms: calm, moderate, modest, restrained, tasteful, unflashy


جملات نمونه

1. flamboyant designs
طرح های پر آب و رنگ (شعله مانند)

2. a flamboyant costume
جامه ی پر زرق و برق

3. And his coat was adorned with a flamboyant bunch of flowers.
[ترجمه ترگمان]و کتش را با یک دسته گل پر زرق و برق زینت داده بود
[ترجمه گوگل]و کت خود را با یک دسته گل های گل آلود adorned

4. Spencer lifted his arms in a flamboyant gesture .
[ترجمه ترگمان]اسپنسر دستش رو تو یه ژست پر زرق و برق بالا برد
[ترجمه گوگل]اسپنسر دستان خود را در یک حرکت عجیب و غریب برداشت

5. Freddie Mercury was a flamboyant star of the British hard rock scene.
[ترجمه ترگمان]فردی مرکوری یک ستاره پر زرق و برق از صحنه سنگی سخت بریتانیا بود
[ترجمه گوگل]فردی مرواریو ستاره پرطرفدار صحنه سخت سنگی بریتانیا بود

6. The writer's flamboyant lifestyle was well known.
[ترجمه ترگمان]سبک زندگی پر زرق و برق نویسنده مشهور بود
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی پرطرفدار نویسنده به خوبی شناخته شده بود

7. He was flamboyant and temperamental on and off the stage.
[ترجمه ترگمان]او پر زرق و برق و temperamental بود و روی صحنه سخنرانی می کرد
[ترجمه گوگل]او در فضای مجازی و خسته کننده بود

8. Critics attack his lavish spending and flamboyant style.
[ترجمه ترگمان]منتقدان به هزینه های گزاف و سبک پر زرق و برق وی حمله می کنند
[ترجمه گوگل]منتقدان به هزینه های شاد و شادابیشان حمله می کنند

9. She wore a flamboyant drop-dead designer dress for the occasion.
[ترجمه ترگمان]او برای این مناسبت یک لباس پر زرق و برق به تن داشت
[ترجمه گوگل]او لباس منحصر به فرد طراح لباس پوشیدنی را برای این مناظر پوشید

10. He's a showboat outfielder who's famous for his flamboyant catches.
[ترجمه ترگمان]او یک outfielder showboat است که به خاطر catches پر زرق و برق معروف است
[ترجمه گوگل]او یک بیسکویت قایقرانی است که مشهور است برای جلب توجه او

11. His clothes were rather flamboyant for such a serious occasion.
[ترجمه ترگمان]لباس هایش به خاطر چنین موقعیت جدی و پر زرق و برق و زرق و برق بودند
[ترجمه گوگل]لباس هایش برای چنین رویدادی جدی بود

12. His style of choreography is flamboyant.
[ترجمه ترگمان]سبک رقص او پر زرق و برق است
[ترجمه گوگل]سبک او از هنرپیشه ها بسیار پرطرفدار است

13. None the less, Ace hoped that Daak's flamboyant display of aerobatics had dislodged whatever creature had been on the hull.
[ترجمه ترگمان]کم تر از همه، Ace امیدوار بودند که نمایش پر زرق و برق و زرق و برق، هر موجودی را که روی بدنه کشتی بود رها کرده باشد
[ترجمه گوگل]با این حال، Ace امیدوار بود که نمایش دلفریب داعوک از aerobatics، هر موجودی را که روی بدنه بود، بیرون زده بود

14. As a result, the traditional party outfit of flamboyant cravat and tweed jacket has been replaced by the ninety-nine-pound wool suit.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، لباس سنتی پر زرق و برق و کت tweed با کت پشمی نود و نه پوندی جایگزین شده است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، لباس حزب سنتی از کراوات طلایی و کت Tweed توسط کت و شلوار پشمی نود و نه پوند جایگزین شده است

a flamboyant costume

جامه‌ی پر زرق‌و‌برق


flamboyant designs

طرح‌های پر‌آب‌و‌رنگ (شعله‌مانند)


The writer's flamboyant lifestyle was well known.

سبک زندگی پرزرق‌و‌برق نویسنده معروف بود.


پیشنهاد کاربران

پر زرق و برق، جلب توجه کننده

خودنما ؛ متظاهر

آتشین

تند

پرهیجان

The word comes from the French flamboyer, to flame.
پس شعله دار، شعله ور، درخشان، شعله فام . . . مناسبتر هستن.

پر نقش و نگار

tawdry

چشم نما، تو چشم


کلمات دیگر: