کلمه جو
صفحه اصلی

hurtle


معنی : ازدحام، خوردن، تصادف کردن، پیچ دادن، پرت کردن، انداختن، مصادف شدن
معانی دیگر : (با سرعت و نیروی زیاد) حرکت کردن، شتابیدن، تیزروی کردن، پرتیدن، (با سرعت و شدت) انداختن، پرتاب کردن، (در اصل) به شدت بهم خوردن، تصادم کردن، بهم کوفتن

انگلیسی به فارسی

خوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، پرت کردن، انداختن، پیچ دادن، ازدحام


عصبانی شدن، ازدحام، پرت کردن، خوردن، تصادف کردن، انداختن، پیچ دادن، مصادف شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hurtles, hurtling, hurtled
• : تعریف: to speed violently and often noisily.
مترادف: barrel, speed
مشابه: fly, gallop, plunge, rush, tear, tumble, zip

- The comet hurtled toward earth.
[ترجمه ترگمان] ستاره دنباله دار به سمت زمین حرکت کرد
[ترجمه گوگل] ستاره دنبالهدار به سمت زمین متورم شد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to hurl or fling violently.
مترادف: fling, hurl
مشابه: chuck, heave, launch, sling, throw, toss

- The powerful engine hurtled the rocket into space.
[ترجمه ترگمان] موتور قدرتمند با سرعت راکت را به فضا پرتاب کرد
[ترجمه گوگل] موتور قدرتمند موشک را به فضا پرتاب کرد

• move forcefully, fly
if something hurtles somewhere, it moves very quickly, often in a dangerous way.

مترادف و متضاد

plunge, charge


Synonyms: bump, collide, fly, lunge, push, race, rush, rush headlong, scoot, scramble, shoot, speed, spurt, tear


ازدحام (اسم)
huddle, congestion, host, crowd, hurtle, press, swarm, throng, drove, hoi polloi, rabble, rabblement, turn-out, to-do

خوردن (فعل)
fit, gnaw, feed, strike, hit, match, eat, grub, drink, corrode, hurtle, devour, erode, take a meal

تصادف کردن (فعل)
encounter, jar, hurtle

پیچ دادن (فعل)
strain, flex, screw, twist, hurtle, wrench, tweak, gnarl

پرت کردن (فعل)
precipitate, toss, shy, launch, throw, fling, hurl, hurtle, flounce, jaculate

انداختن (فعل)
drop, relegate, souse, put, hitch, toss, launch, cast, sling, thrust, lay away, fell, throw, fling, hurl, hurtle, delete, omit, shovel, hew, jaculate

مصادف شدن (فعل)
coincide, hurtle

جملات نمونه

Comets hurtling in space at astounding speeds.

ستاره‌های دنباله‌داری که در فضا با سرعت‌های شگفت‌انگیز می‌شتابند.


The truck suddenly hurtled toward the line of students.

ناگهان کامیون به سرعت به طرف صف شاگردان چرخید.


Indians were hurtling stones from the hilltop.

سرخپوستان از بالای تپه سنگ پرتاب می‌کردند.


1. She came hurtling round the corner and cannoned straight into me.
[ترجمه ترگمان]او به طرف من آمد و مستقیم به طرف من آمد
[ترجمه گوگل]او وارد گوشه ای شد و مستقیم به من زد

2. The truck came hurtling towards us.
[ترجمه ترگمان]کامیون به طرف ما آمد
[ترجمه گوگل]این کامیون به سمت ما سوار شد

3. During the gale roof tiles came hurtling down.
[ترجمه ترگمان]در طول تندباد، کاشی های سقف باد به پایین پرتاب می شد
[ترجمه گوگل]کاشی های سقف دراز کشیده بود

4. I saw the ball hurtling towards me and ducked .
[ترجمه ترگمان]گلوله توپ را دیدم که به طرف من آمد و خم شد
[ترجمه گوگل]من توپ را دیدم که به سمت من حرکت کرد و خم شد

5. He dodged to avoid the hurtling bicycle.
[ترجمه ترگمان]او جاخالی داد تا از دوچرخه در حال سقوط اجتناب کند
[ترجمه گوگل]او دوچرخه سواری را اجتناب کرد

6. His motorboat hurtled along the river.
[ترجمه ترگمان]قایق موتوری او از کنار رودخانه رد شد
[ترجمه گوگل]قایق موتوری او در امتداد رودخانه شکسته است

7. All of a sudden, a car came hurtling round the corner.
[ترجمه ترگمان]ناگهان یک ماشین در پیچ به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]به طور ناگهانی یک ماشین در گوشه نشسته بود

8. The car hurtled past us, scraping the wall and screeching to a halt.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل با سرعت از جلوی ما رد شد و به دیوار تکیه داد و متوقف شد
[ترجمه گوگل]ماشین ما را متورم کرد، دیوار را تکه تکه کرد و به حالت تعلیق درآمد

9. He hurtled his empty gun at my face.
[ترجمه ترگمان]به طرف من شلیک کرد
[ترجمه گوگل]او اسلحه خالی خود را در چهره من گرفت

10. They hurtled across the line in a flat-out sprint.
[ترجمه ترگمان]آن ها با سرعت به سرعت از خط خارج شدند
[ترجمه گوگل]آنها در یک خط در یک بافر صاف از روی خط عبور کردند

11. She slipped and went hurtling downstairs.
[ترجمه ترگمان]او لیز خورد و به طبقه پایین رفت
[ترجمه گوگل]او تضعیف شد و به پایین دراز کشید

12. He's hurtled out of the house.
[ترجمه ترگمان]با سرعت از خانه بیرون دوید
[ترجمه گوگل]او از خانه بیرون می آید

13. The breakers hurtle on the rocks.
[ترجمه ترگمان]The روی صخره ها پرتاب می شوند
[ترجمه گوگل]قطع کننده ها روی سنگ ها متوقف می شوند

14. His voice still hurtled around me.
[ترجمه ترگمان]صدایش هنوز دور من می چرخید
[ترجمه گوگل]صدای او هنوز در اطراف من متورم شده است

پیشنهاد کاربران

پریدن

با شتاب آمدن
به سرعت به سمتی حرکت کردن

پرت شدن , پرت کردن ؛ به سرعت حرکت کردن

– She slipped and went hurtling downstairs
– During the gale roof tiles came hurtling down
– He hurtled his empty gun at his face
– The powerful engine hurtled the rocket into space
– The truck came hurtling towards us
– The comet was hurtling toward earth


کلمات دیگر: