کلمه جو
صفحه اصلی

turn upside down


معنی : سرازیر کردن

انگلیسی به فارسی

واژگون شدن، وارونه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cause disorder; invert, turn over

مترادف و متضاد

سرازیر کردن (فعل)
incline, slant, slope, decant, turn upside down

Flip over; to rotate top to bottom


Thoroughly examine


جملات نمونه

1. The world is being turned upside down by the string of multimedia technologies coming down the pike.
[ترجمه لیدا] جهان به وسیله زنجیره ای از تکنولوژی های چندرسانه ای در حال زیر و رو شدن است.
[ترجمه ترگمان]جهان بوسیله رشته ای از تکنولوژی های چند رسانه ای که بر روی نیزه فرود می آیند، وارونه شده است
[ترجمه گوگل]دنیای در حال چرخش با رشته فناوری های چندرسانه ای پایین می آید

2. Their lives were turned upside down when their son was arrested.
[ترجمه لیدا] وقتی پسرشان دستگیر شد، زندگی شان زیر و رو شد.
[ترجمه ترگمان]زمانی که پسرشان دستگیر شد زندگی آن ها وارونه شد
[ترجمه گوگل]وقتی پسرش دستگیر شد، زندگی آنها با دست چپ افتاد

3. Suddenly, in the twinkling of an eye, her whole life had been turned upside down.
[ترجمه ترگمان]ناگهان، در یک چشم به هم زدن، تمام زندگی او زیر و رو شده بود
[ترجمه گوگل]ناگهان، در چشمک زدن از یک چشم، تمام عمر خود را به وارونه تبدیل شده است

4. When his wife died, his entire world was turned upside down.
[ترجمه لیدا] وقتی همسرش فوت کرد، کل دنیای او زیر و رو شد.
[ترجمه ترگمان]وقتی همسرش مرد، تمام دنیا وارونه شد
[ترجمه گوگل]وقتی همسرش مرد، تمام دنیاش به وحشت افتاد

5. The lid, turned upside down, served as a coffee table.
[ترجمه ترگمان]در، وارونه شد و به عنوان یک میز قهوه سرو کار داشت
[ترجمه گوگل]درب، دندانه دار کردن، به عنوان یک میز قهوه ای خدمت کرده است

6. The car hit a wall, turned upside down, and ended up in a field.
[ترجمه ترگمان]ماشین به یک دیوار برخورد کرد، وارونه شد و در یک میدان به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این ماشین یک دیوار روبرویی کرد و به سمت بالا چرخید و در یک میدان به پایان رسید

7. He felt too shocked to move. His world had been turned upside down.
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن شوکه شده بود که بتواند حرکت کند دنیای او وارونه شده بود
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که برای حرکت حرکت می کند دنیای او دچار سردرگمی شده بود

8. For Emeruwa, life has been turned upside down after an ankle injury in a sevens match in 198
[ترجمه ترگمان]برای Emeruwa، پس از جراحت قوزک پا در یک مسابقه چند جانبه در ۱۹۸ مورد، زندگی وارونه شده است
[ترجمه گوگل]برای امرووا، زندگی پس از یک آسیب مچ پا در یک مسابقه هفتم در سال 1982 به حالت عادی برگردانده شد

9. The extent to which the Samoan squad has been turned upside down in recent seasons is illustrated by one simple fact.
[ترجمه ترگمان]تا حدی که تیم Samoan در فصل های اخیر وارونه شده است یک واقعیت ساده نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]میزان واقعی بودن تیم ملی ساموئل در فصل های اخیر به واسطه ی یک واقعیت ساده نشان داده شده است

10. BFor utility planners, the world was turned upside down, almost overnight.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزان برنامه های BFor، جهان تقریبا یک شبه وارونه شد
[ترجمه گوگل]طراحان ابزار BFor، جهان تقریبا یک شبه تغییر یافته بود

11. The moment I set foot in this house, my world turned upside down.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای که پایم را در این خانه گذاشتم، دنیای من زیر و رو شد
[ترجمه گوگل]لحظه ای که در این خانه پایم انداخته بودم، دنیای من به وحشت افتاد

12. It was crammed full of good ideas which you couldn't sensibly argue with, but they had been turned upside down.
[ترجمه ترگمان]ذهنم پر از ایده های خوب بود که تو نمی توانی با آن ها بحث کنی، اما آن ها وارونه شده بودند
[ترجمه گوگل]این پر از ایده های خوب بود که شما نمی توانستید با آن منطقی بحث کنید، اما آنها با دقت در حال چرخش بودند

13. Supporters and many critics agree that the old policy agenda has been turned upside down.
[ترجمه ترگمان]حامیان و بسیاری از منتقدان موافق هستند که دستور کار سیاست قدیمی وارونه شده است
[ترجمه گوگل]حامیان و منتقدان بسیاری موافق هستند که دستور کار سیاست های قدیمی، به وخامت گذاشته شده است

14. His marriage turned upside down, William feels a great sense of liberation.
[ترجمه ترگمان]ازدواج او وارونه شد و ویلیام احساس رهایی شدیدی کرد
[ترجمه گوگل]ازدواج او دچار ضعف شد، ویلیام یک احساس عالی از آزادی را احساس می کند

15. The machine turned upside down as I slid into the water.
[ترجمه ترگمان]همان طور که در آب فرو می رفتم ماشین وارونه شد
[ترجمه گوگل]ماشین به سمت بالا چرخید و به داخل آب افتادم

پیشنهاد کاربران

زیر و رو کردن

to invert someone or something

زیر و رو شدن، دگرگون شدن

واژگون شدن - واژگونه شدن

متحول شدن؛دگرگون شدن


کلمات دیگر: