قانون ـ فقه : تحمیلى
imposed
قانون ـ فقه : تحمیلى
انگلیسی به فارسی
تحمیل شده، تحمیل کردن، اعمال نفوذ کردن، گرانبار کردن، مالیات بستن بر
جملات نمونه
1. he imposed himself on the host
او خود را به صاحبخانه تحمیل کرد.
2. they imposed heavy taxes on the people
آنان مالیات های سنگینی به مردم بستند.
3. the judge imposed the rules in a cold clinical way
قاضی با روشی سرد و عاری از عاطفه مقررات را تحمیل می کرد.
4. we and our allies have imposed economic sanctions against repressive regimes
ما و متحدانمان مجازات های اقتصادی بر علیه رژیم های سرکوبگر اعمال کرده ایم.
5. the staff was chafing under the restrictions imposed on them
محدودیت هایی که به کارمندان تحمیل شده بود آنها را بر آشفته کرده بود.
پیشنهاد کاربران
اجباری
حکم لازم الاجرا
تحمیل شدن
تحمل کردن
متحمل شدن
مالیات بستن بر، اعمال نفوذ کردن
اِعمالی، وضع شده
اعمال شده
تحمیلی
کلمات دیگر: