کلمه جو
صفحه اصلی

fret


معنی : تهییج، اخم، ترشرویی، بی حوصلگی، تحریک، هیجان، اذیت، جیغ، ساییدگی، کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن
معانی دیگر : (مانند موش یا بید) خوردن، (با:into یا on یا upon) جویدن (و از بین بردن)، (با جویدن یا مالیدن یا خاصیت اسیدی داشتن) ساییدن، فرسودن، دارای زدگی کردن یا شدن، رفتگی پیدا کردن، خورده شدن، متلاطم کردن یا شدن، موج دار کردن یا شدن، خروشان کردن یا شدن، اذیت کردن، آزار دادن، سر به سر (کسی) گذاشتن، ناراحت کردن یا شدن، بی قراری کردن، آشفته شدن یا کردن، نگران کردن یا شدن، دلخور شدن یا کردن، نگرانی، دلواپسی، آزردگی، دلخوری، جوش زدن، ساختن یا شکل دار کردن (از راه جویدن یا خوردن یا ساییدن)، تراشاندن، خوردگی، زدگی، روسری توری (زنانه)، (سوزن دوزی و گچ بری و منبت کاری و غیره) طرح مشبک، (برخی سازهای زهی مانند گیتار)، پرده، شیار زیر سیم، شیار دار کردن، فریاد، دارای نقشه های پیچ در پیچکردن، هایهو کردن

انگلیسی به فارسی

اذیت، اخم، ترشرویی، تحریک، تهییج، هیجان، بیحوصلگی، جیغ، فریاد، دارای نقشه های پیچ در پیچکردن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن،پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، های هو کردن، جویدن، مجروح کردن، رنگ آمیزی کردن


لعنتی، اخم، اذیت، ترشرویی، تحریک، تهییج، هیجان، بی حوصلگی، جیغ، ساییدگی، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، وهوي هاي کردن، جویدن، رنگ امیزی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: frets, fretting, fretted
(1) تعریف: to feel or express worry, concern, or annoyance.
مترادف: chafe, ruffle, stew, worry
مشابه: agonize, brood, care, fuss, upset

- He always frets when I take the subway by myself at night.
[ترجمه علی] او همیشه، وقتی من آخرهای شب با مترو میایم، نگران من است
[ترجمه ترگمان] اون همیشه وقتی من مترو مترو رو با خودم می برم
[ترجمه گوگل] او همیشه وقتی که مترو را در منزل می گیرد، همیشه آرام می شود
- She couldn't sleep because she was fretting about the exam.
[ترجمه قانعی] او از ترس امتحان شب ها خواب به چشم نداشت.
[ترجمه علی] چون نگران امتحانش بود، شب نتونست بخوابه
[ترجمه ترگمان] او نمی توانست بخوابد، چون در مورد امتحان ناراحت بود
[ترجمه گوگل] او نمی توانست بخوابد چرا که او در مورد امتحان فریاد زد
- Why do you fret over these small details?
[ترجمه قانعی] چرا سر این چیزهای کوچک ناراحتی درست میکنی؟؟
[ترجمه علی] چرا برای این ریزه کاری ها، خودخوری می کنی؟
[ترجمه ترگمان] چرا از این جزئیات کوچک fret؟
[ترجمه گوگل] چرا شما از این جزئیات کوچک پریشان هستید؟

(2) تعریف: to corrode or erode, or to make a passage in something by corrosion or erosion.
مترادف: corrode, erode, fray, wear
مشابه: gall, gnaw, weather

(3) تعریف: to move agitatedly, as the surface of a body of water.
مترادف: roil, ruffle, toss
مشابه: ripple, seethe, unsettle
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to concern, or irritate.
مترادف: chafe, fray, rile, ruffle, unsettle, upset, worry
مشابه: badger, concern, irritate, nettle, torment

(2) تعریف: to corrode or erode, or to form a passage in by corrosion or erosion.
مترادف: chafe, corrode, erode, fray, wear
مشابه: gall, gnaw, weather

(3) تعریف: to agitate the surface of (water).
مترادف: rile, ripple, roil, ruffle
مشابه: agitate, disturb, unsettle, upset
اسم ( noun )
(1) تعریف: an irritation or state of irritation.
مترادف: agitation, fuss, worry
مشابه: bother, fluster, fume, impatience, lather

- The delay put him in a fret.
[ترجمه ترگمان] این تاخیر او را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل] تاخیر او را در یک لعاب قرار داده است

(2) تعریف: a worn spot, hole, or passage formed by erosion or corrosion.
مترادف: fray
مشابه: abrasion, scuff
اسم ( noun )
(1) تعریف: an interlaced, angular design used as decoration, esp. as cut out of wood with a fret saw; fretwork.
مترادف: fretwork
مشابه: gingerbread, tracery

(2) تعریف: an angular, repeated pattern within a border.
مشابه: fascia, molding
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: frets, fretting, fretted
• : تعریف: to decorate with a fret.
مشابه: decorate, embellish, finish, ornament
اسم ( noun )
• : تعریف: one of the ridges set across the fingerboard of a stringed instrument, such as a guitar or lute, that is played by hand.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: frets, fretting, fretted
مشتقات: fretless (adj.)
• : تعریف: to press down the strings of an instrument between frets.
مترادف: finger

• irritation, worry, anxiety; erosion, wearing away; area that has been eroded; ornamental design; any of the ridges of wood or metal on a fingerboard (of a guitar, lute, etc.)
worry, annoy, irritate; get annoyed; become worried; corrode, erode; wear out, tire; decorate with fretwork
if you fret, you feel anxious and worried about something.

مترادف و متضاد

تهییج (اسم)
incitement, fret, excitement, fry, incitation

اخم (اسم)
fret, glower, lower, frown, scowl, sulk, lour

ترشرویی (اسم)
fret, lower, scowl, sulk, lour

بی حوصلگی (اسم)
fret, impatience

تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

اذیت (اسم)
fret, annoyance, persecution, inconvenience, tease, harassment, harm, nuisance, mischief, hindrance

جیغ (اسم)
fret, catcall, shout, squawk, scream, squeal, shriek, screech, vociferation, skirl

ساییدگی (اسم)
erosion, abrasion, chafe, detrition, fret, state of being chafed

کج خلقی کردن (فعل)
fret, acidulate, cross, tiff

جویدن (فعل)
fret, champ, chew, munch, chaw, masticate

ساییده شدن (فعل)
rub, fret, erode

جور بجور کردن (فعل)
fret

گلابتون دوزی کردن (فعل)
fret

اخم کردن (فعل)
fret, glower, lower, frown, scowl, lour, pout

پوست را بردن (فعل)
fret

وهوی های کردن (فعل)
fret

رنگ امیزی کردن (فعل)
fret, lay in, limn

worry, be annoyed


Synonyms: affront, agonize, anguish, bleed, bother, brood, carp, carry a heavy load, chafe, chagrin, distress oneself, eat one’s heart out, fume, fuss, get into a dither, grieve, lose sleep over, mope, pother, stew, sweat it out, take on, torment, upset oneself


Antonyms: calm, comfort, soothe


upset someone


Synonyms: abrade, agitate, bother, displease, distress, disturb, gall, get on nerves, goad, harass, irk, irritate, nag, nettle, peeve, pique, provoke, rile, ruffle, torment, trouble, vex


Antonyms: appease, pacify, placate, please


rub hard


Synonyms: abrade, chafe, corrode, erode, excoriate, fray, gall, riffle, ripple, wear away, wear threadbare


جملات نمونه

1. acids fret metals
اسیدها فلزات را می خورند.

2. to be in a terrible fret
سخت جوش زدن

3. Don't fret - I'm sure he's OK.
[ترجمه محمدحسن صفوی] دلواپس نباش، مطمئنم حالش خوبه.
[ترجمه علی] بد به دلت راه نده، مطمئنم حالش خوبه
[ترجمه ترگمان]نگران نباش - مطمئنم حالش خوبه
[ترجمه گوگل]نگران نباش - مطمئن هستم که او خوب است

4. Doubts began to fret his mind.
[ترجمه ترگمان]تردید و تردید به فکر فرو رفت
[ترجمه گوگل]شک و تردید ذهن او را لرزاند

5. Don't fret; everything will be all right.
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، همه چیز روبه راه خواهد شد
[ترجمه گوگل]نگران نباش همه چیز درست میشه

6. Don't fret, we'll get there on time.
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، ما به موقع به آنجا می رسیم
[ترجمه گوگل]نگران نباشید، ما به موقع به آنجا خواهیم رسید

7. Her baby starts to fret as soon as she goes out of the room.
[ترجمه علی] به محض اینکه مادر از اتاق خارج می شود، بچه اش بی تاب می شود
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه از اتاق خارج می شود، بچه اش ناراحت می شود
[ترجمه گوگل]او به زودی از اتاق بیرون میآید

8. Don't let sorrow fret away your courage.
[ترجمه ترگمان]نگذارید غم و اندوه، شجاعت تو را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید غم و اندوه خود را شجاعت بخواهید

9. Don't fret, all will be well.
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، همه چیز روبه راه خواهد شد
[ترجمه گوگل]نگران نباشید، همه چیز خوب خواهد بود

10. But congressional staffers fret that the project will eventually cost billions more.
[ترجمه ترگمان]اما کارکنان کنگره نگران این هستند که این پروژه در نهایت میلیاردها دلار هزینه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اما کارکنان کنگره فریاد می زنند که این پروژه در نهایت میلیاردها دلار هزینه خواهد کرد

11. Babies often fret when their mothers are not near.
[ترجمه ترگمان]زمانی که مادرانشان نزدیک نیستند، اغلب از کوره در می روند
[ترجمه گوگل]نوزادان اغلب زمانی که مادرانشان نزدیکی نداشته اند، اغراق می کنند

12. For those of us who fret about ways in which modern technology distances us from understanding this programme was a revelation.
[ترجمه ترگمان]برای کسانی از ما که نگران راه هایی هستند که فن آوری مدرن ما را از درک این برنامه دور می کند، یک افشاگری محسوب می شود
[ترجمه گوگل]برای آن دسته از ما که در مورد راه هایی که تکنولوژی مدرن ما را از درک این برنامه دور می کند، آشکار می شود

13. Opponents fret that the system might not provide enough help in times of rural economic crisis.
[ترجمه ترگمان]مخالفان نگران این هستند که این سیستم می تواند به اندازه کافی به بحران اقتصادی روستایی کمک کند
[ترجمه گوگل]مخالفان ناراحت هستند که سیستم ممکن است در زمان بحران اقتصادی روستایی به اندازه کافی کمک ننماید

14. But we need not fret over the details.
[ترجمه علی] لازم نیست نگران جزییات باشیم
[ترجمه ترگمان]اما ما نیازی به نگرانی در مورد جزئیات نخواهیم داشت
[ترجمه گوگل]اما ما نیاز به جزئیات بیشتری نداریم

15. And don't fret about your brother, neither.
[ترجمه ترگمان]و نگران برادرت هم نباش
[ترجمه گوگل]و از برادرت ناراحت نباش

The wind was fretting the sea.

باد دریا را خروشان می‌کرد.


don't fret, we wont be late!

جوش نزن، دیر نخواهیم رسید!


The horse fretted its rope.

اسب طناب خود را جوید.


Acids fret metals.

اسیدها فلزات را می‌خورند.


The river frets at its banks.

رودخانه کرانه‌های خود را می‌فرساید.


to be in a terrible fret

سخت جوش زدن


پیشنهاد کاربران

نگرانی بی مورد

she's always fretting about the children


don't fret, we wont be late!
جوش نزن، دیر نخواهیم رسید!

the wind was fretting the sea
باد دریا را خروشان می کرد.

اذیت، هیجان، جیغ، ترشرویی

نگرانی بی مورد

نگرانی، دلواپسی

تقسیمات روی دسته فرت برد گیتار برابر نیم پرده. در فرت های متفاوت در اصل بر اساس طول سیم انتخاب شده نت دلخواه به صدا در می آید. معادل دستان در سه تار

۱ ) آزرده شدن
۲ ) فرسودن
۳ ) نقش پیچاپیچ باخطوط مستقیم و عمود به یکدیگر ( مقل برند ورساچه یا زنجیره ی یونانی که تو قرنیز سخف و جا های مختلف استفاده میکنن )
۴ ) پرده ی ساز
۵ ) مه سرد دریا یا haar

غصه خوردن

شور زدن ( فکر کنم شیرازیا میگن فقط )
نگرانی بی مورد

فرت بورد گیتار ( معنای اسمی ) . الکی نگران بودن

fret ( موسیقی )
واژه مصوب: دستان
تعریف: نواری فلزی یا چوبی یا استخوانی که بر روی رودسته تعبیه می شود یا رشته هایی از جنس روده یا ابریشم که دور دستۀ ساز در فواصل معین بسته می شوند تا بتوان به کمک آنها سیم ها را برای تولید نغمه های مشخص شده در جای مناسب گرفت|||متـ . پرده 5


کلمات دیگر: