کلمه جو
صفحه اصلی

come through


معنی : دادن، وقوع یافتن
معانی دیگر : 1- با موفقیت انجام دادن یا تحمل کردن 2- (آمریکا - عامیانه) مطابق دلخواه (دیگری) عمل کردن، باقی ماندن، طی شدن

انگلیسی به فارسی

دوام آوردن، جان سالم به در بردن، باقی ماندن


با موفقیت انجام دادن


سر قول خود ماندن


از طریق، دادن، وقوع یافتن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to continue to live or exist.

- Mr. Jackson came through his illness.
[ترجمه علی] آقای جکسون بر بیماری اش فائق آمد.
[ترجمه ندا] آقای جکسون بیماری اش را شکست داد
[ترجمه Shirinbahari] آقای جکسون از پس بیماری. اش برآمد.
[ترجمه مبینا] آقای جکسون با بیماری خود جنگید.
[ترجمه ترگمان] آقای جکسون بیماری خودش رو پیدا کرد
[ترجمه گوگل] آقای جکسون از طریق بیماری او آمد
- The building came through the flood.
[ترجمه احمد] ساختمان در برابر سیل مقاومت کرد ( تحمل کرد )
[ترجمه ترگمان] ساختمان از میان سیل به درون آمد
[ترجمه گوگل] این ساختمان از طریق سیل آمده است

• remain alive; fulfill an obligation

مترادف و متضاد

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

وقوع یافتن (فعل)
come off, come through

accomplish goal


Synonyms: achieve, be successful, be victorious, carry out, chip in, contribute, kick in, pitch in, prevail, score, succeed, triumph, win


Antonyms: fail


survive bad situation


Synonyms: endure, live through, persist, pull through, ride, ride out, survive, weather storm, withstand


keep one's promise


جملات نمونه

1. The city had faced racial crisis and come through it.
[ترجمه Shirinbahari] این شهر با بحران نژادپرستی مواجه بود و از سختی ها سربلند بیرون آمد.
[ترجمه ترگمان]شهر با بحران نژادی روبه رو شده و از آن عبور کرده بود
[ترجمه گوگل]این شهر با بحران نژادی مواجه بوده و از طریق آن به سر می برد

2. Have the test results come through yet?
[ترجمه ترگمان]آیا نتایج آزمایش ها هنوز تمام نشده است؟
[ترجمه گوگل]آیا نتایج آزمون هنوز به پایان رسیده است؟

3. How did you manage to come through the Second World War without even a scratch?
[ترجمه علی] چطور بدون برداشتن حتی یک خراش، از جنگ جهانی دوم جان به در بردی؟
[ترجمه ترگمان]چطور شد که بدون حتی یک خراش از جنگ جهانی دوم وارد جنگ جهانی دوم شدی؟
[ترجمه گوگل]شما چطور توانستید بدون حتی خشونتی از جنگ جهانی دوم بیرون بیایید؟

4. Come through into the dining area .
[ترجمه ترگمان]بیایید داخل سالن غذا خوری
[ترجمه گوگل]بیرون رفتن به منطقه غذاخوری

5. Your posting has just come through: you're going to Hong Kong.
[ترجمه ترگمان]ماموریت شما فقط از میان رفته: شما دارید به هنگ کنگ می روید
[ترجمه گوگل]ارسال شما فقط از طریق شما رفتن به هنگ کنگ است

6. The country had come through the worst of the recession.
[ترجمه علی] این کشور از پس بدترین رکود بر آمده بود.
[ترجمه احمد] این کشور در برابر بدترین بحران اقتصادی مقاومت کرده بود.
[ترجمه ترگمان]این کشور از بدترین حالت رکود بازگشته بود
[ترجمه گوگل]کشور با بدترین رکود روبرو شد

7. The team will come through this barren patch and start to win again.
[ترجمه ترگمان]تیم از این قسمت خشک و لم یزرع اینجا خواهد آمد و دوباره برنده خواهد شد
[ترجمه گوگل]این تیم از طریق این پچ غریب آمده و دوباره برنده خواهد شد

8. Have your examination results come through yet?
[ترجمه ترگمان]نتیجه آزمایش هات هنوز تموم نشده؟
[ترجمه گوگل]آیا نتایج آزمون خود را از طریق هنوز رتبهدهی نشده است؟

9. Chris did well to come through the qualifying rounds of the tournament .
[ترجمه ترگمان]کریس به خوبی از مرحله مقدماتی تورنمنت خارج شد
[ترجمه گوگل]کریس به خوبی از طریق مسابقات مقدماتی این مسابقات پیروز شد

10. Mr. Dole can see you now. Will you come through?
[ترجمه ترگمان]! آقای دول الان می تونه شما رو ببینه تو هم میای؟
[ترجمه گوگل]آقای دول میتونی ببینمت آیا از طریق آن می روید؟

11. My visa still hasn't come through.
[ترجمه فرشید شریفی] من هنوز ویزای خود را دریافت ننموده ام.
[ترجمه ترگمان]ویزای من هنوز از بین نرفته است
[ترجمه گوگل]ویزای من هنوز از بین نرفته است

12. His ability did not come through when we were talking with him.
[ترجمه ترگمان]وقتی داشتیم با او حرف می زدیم، توانایی او از بین نرفت
[ترجمه گوگل]توانایی او هنگامی رخ داد که ما با او صحبت می کردیم

13. One's true feelings cannot but come through in what one says and does.
[ترجمه ترگمان]احساسات واقعی یک فرد نمی تواند به آنچه می گوید و انجام می دهد، وارد شود
[ترجمه گوگل]احساسات واقعی شما نمیتواند در مواردی که میگوید و انجام میدهد، نمیشود

14. The insurance company has finally come through with the money.
[ترجمه ترگمان]شرکت بیمه سرانجام با این پول همراه شده است
[ترجمه گوگل]شرکت بیمه در نهایت پول را به دست آورده است

پیشنهاد کاربران

'بکش کنار' مثلا جایی که میگه :coming through وقتی یکی وسط جاده هست. ( به تقدیر : coming through the road /way )

( از فلان طریق ) صورت گرفتن

دوام آوردن
جان به در بردن
استقامت کردن

از پس چیزی برآمدن

عبور کردن
رد شدن
روانه شدن

از تجربه ی بد موفق بیرون آمدن. ظاهر شدن. رسیدن مدرکی بعد از تایید

سربرآوردن، نمایان شدن، محقق شدن

the new people moved in upstairs played loud music.
the sound "came straight through " the ceiling and into our apartment
ادم جدیدهای به طبقه ی بالا امده بودن ( نقل مکان کرده بودن ) با صدای بلند موزیک گوش میکردند
صدا مستقیم از سقف رد میشد و به اپارتمان ما وارد میشد

جان سالم به در بردن
اعلام شدن

قسمتی از آهنگ there you are
Friends that I rely on, don't come through
دوستایی که من روشون حساب باز کردم، دووم نمیارن

ظاهر شدن

سنگ تموم گذاشتن
She really came through for us
حسابی برامون سنگ تموم گداشته

به داد کسی رسیدن
کسی را از مخمصه نجات دادن
هوای کسی رو داشتن

He really came through for me when I lost my job
وقتی شغلمو از دست دادم او به دادم رسید و نداشت اتفاق بدی برام بیوفته


کلمات دیگر: