کلمه جو
صفحه اصلی

break free


(عامیانه - مسابقات و غیره) مساوی کردن، برابر شدن، سر به سر شدن، فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن

انگلیسی به انگلیسی

• escape, remove obstacles or bindings

پیشنهاد کاربران

- فرار کردن، خلاص شدن، آزاد شدن!
The robber had tied me to a chair, but I was able to break free and run to safety
سارق منو به یک صندلی بسته بود اما من تونستم فرار کنم و به یک جای امن بدوم!

- آزاد کردن، باز کردن ( گره، غل و زنجیر، بند و. . . )
It took me an hour to break the fishing line free from the tangle of wires
یکساعت وقتم رو گرفت تا طناب ماهیگیری رو از گوریدگی ( پیچ خوردگی ) سیمها آزاد کنم!

رها شدن ؛ آزاد شدن

This is the part when I break free
این بخش همون قسمتی هست که من آزاد و رها میشم. . .

رها شدن پرتاب شدن


آزاد شدن، رها شدن
برای مثال در آهنگ گروه کویین I want to break free من میخواهم آزاد باشم

در رفتن


کلمات دیگر: