کلمه جو
صفحه اصلی

constituted


(verb transitive) منصوب کردن، برگماشتن، برگزیدن (به)، تعیین کردن an officially constituted spokesman سخنگوی منتخب و رسمی (verb transitive) (سازمان، هیئت و غیره) تاسیس کردن، تشکیل دادن، برپا کردن، بنیاد کردن، پایه گذاری کردن a recently constituted party حزبی که اخیرا تاسیس شده است (verb transitive) (رسمی) ساختن، بودن twelve people constitute a jury هیئت منصفه از دوازده نفر تشکیل می شود

انگلیسی به انگلیسی

• comprised, made up, formed; established, founded; appointed to a particular position

جملات نمونه

1. a recently constituted party
حزبی که اخیرا تاسیس شده است

2. an officially constituted spokesman
سخنگوی منتخب و رسمی

3. their armored divisions constituted an irresistible force
لشکرهای زرهی آنها نیرویی بود که در مقابل آن مقاومت بی فایده بود.

4. A committee was constituted to investigate into.
[ترجمه ترگمان]کمیته ای تشکیل شد تا درباره آن تحقیق کند
[ترجمه گوگل]یک کمیته تشکیل شد تا بررسی شود

5. They felt that our discussions with other companies constituted a breach of/in our agreement.
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس کردند که بحث ما با شرکت های دیگر نقض \/ در توافق ما را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]آنها احساس کردند که بحث ما با شرکت های دیگر نقض توافقنامه ما بود

6. A committee was constituted to investigate into that.
[ترجمه ترگمان]کمیته ای تشکیل شد تا درباره آن تحقیق کند
[ترجمه گوگل]یک کمیته تشکیل شد تا آن را بررسی کند

7. Selling goods constituted a breach of regulation 10B.
[ترجمه ترگمان]فروش کالا، نقض مقررات ۱۰ B بود
[ترجمه گوگل]کالاهای فروش نقض مقررات 10B بود

8. The committee was constituted in 1974 by an Act of Parliament.
[ترجمه ترگمان]این کمیته در سال ۱۹۷۴ توسط قانون پارلمان تشکیل شد
[ترجمه گوگل]این کمیته در سال 1974 توسط قانون مجلس تشکیل شد

9. He seemed to have constituted himself our representative.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او نماینده ما است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید خودش نماینده ما بود

10. The committee had been improperly constituted, and therefore had no legal power.
[ترجمه ترگمان]کمیته به طور نامناسبی تشکیل شده بود و بنابراین هیچ قدرت قانونی نداشت
[ترجمه گوگل]این کمیته به درستی تشکیل شده بود و بنابراین هیچ قدرت قانونی نداشت

11. The committee is constituted of members of all three parties.
[ترجمه ترگمان]این کمیته از اعضای هر سه حزب تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]این کمیته از اعضای سه حزب تشکیل شده است

12. On 6 July a People's Revolutionary Government was constituted.
[ترجمه ترگمان]در ۶ ژولای دولت انقلابی مردم تشکیل شد
[ترجمه گوگل]در 6 ژوئیه یک دولت انقلابی مردم تشکیل شد

13. The accused will appear before a specially constituted military tribunal.
[ترجمه ترگمان]متهمان در برابر یک دادگاه نظامی ویژه تشکیل خواهند شد
[ترجمه گوگل]متهم قبل از یک دادگاه نظامی ویژه تشکیل خواهد شد

14. As such, it has not hitherto constituted a particularly significant form of protest either numerically or politically.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، تا به حال شکل بسیار قابل توجهی از اعتراض به صورت عددی یا سیاسی تشکیل نشده است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، تا کنون شکل معینی از اعتراض به صورت عددی یا سیاسی نداشته است

15. Civil society is constituted by the social relationships and processes outside paid employment and not immediately affected by the state.
[ترجمه ترگمان]جامعه مدنی توسط روابط اجتماعی و فرآیندهای خارج از اشتغال ایجاد می شود و بلافاصله تحت تاثیر دولت قرار نمی گیرد
[ترجمه گوگل]جامعه مدنی به وسیله روابط اجتماعی و فرآیندهای خارج از استخدام مشمول استخدام شده است و نه بلافاصله تحت تاثیر دولت قرار می گیرد

پیشنهاد کاربران

متشکل، تشکیل شده، مشتمل، مرکب

ایجاد کردن

۱ - متشکل از Is made of

۲ - ریشه دوانده، جا افتاده، ثابت,
سازمان یافته؟؟؟
established, deep - rooted, firmly fixed , deep - seated, engrained, accepted

Constituted aggression : خشونت سازمان یافته؟؟


کلمات دیگر: