تیرچوبی کلفت بر عرشه ی کشتی (که طناب ها و کابل ها را دور آن می پیچند)، موت جفتی، یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، گازگرفته، گزیدگی، زننده
bitten
تیرچوبی کلفت بر عرشه ی کشتی (که طناب ها و کابل ها را دور آن می پیچند)، موت جفتی، یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، گازگرفته، گزیدگی، زننده
انگلیسی به فارسی
قسمت سوم فعل Bite
انگلیسی به انگلیسی
( verb )
• : تعریف: a past participle of bite.
• having had a bite taken out, nibbled, gnawed
bitten is the past participle of bite.
bitten is the past participle of bite.
Simple Past: bit
مترادف و متضاد
chewed
Synonyms: gnawed, nibbled, mouthed, tasted, eaten, masticated, mangled
جملات نمونه
1. he was bitten by a lust for power
شهوت قدرت وجودش را فراگرفته بود.
2. he was bitten by two charlatans
دو شیاد سرش کلاه گذاشتند.
3. those who tread on snakes get bitten
آنان که روی مار پا می گذارند نیش می خورند.
4. He that has [hath] been bitten by a serpent, is afraid of a rope.
[ترجمه ترگمان]او که توسط یک مار گزیده شده است، از یک طناب می ترسد
[ترجمه گوگل]کسی که از مار گرفته شده است، از طناب می ترسد
[ترجمه گوگل]کسی که از مار گرفته شده است، از طناب می ترسد
5. Whom a serpent has bitten a lizard alarms.
[ترجمه ترگمان]کسی که یک افعی را گاز گرفته بود
[ترجمه گوگل]مار یک مار زاویه دار است
[ترجمه گوگل]مار یک مار زاویه دار است
6. Whom a serpent has bitten fears a lizard.
[ترجمه ترگمان]کسی که یک افعی را گاز گرفته، یک مارمولک است
[ترجمه گوگل]مار یک گربه است که ترس دارد
[ترجمه گوگل]مار یک گربه است که ترس دارد
7. I must have been bitten by a flea, my arms are itchy.
[ترجمه ترگمان]حتما با یک کک گزیده شده ام، دستانم خارش می کنند
[ترجمه گوگل]من باید توسط یک کک ضرب و شتم، آغوش من خارش است
[ترجمه گوگل]من باید توسط یک کک ضرب و شتم، آغوش من خارش است
8. To "have bitten off more than you can chew" is an idiom that means you have tried to do something which is too difficult for you.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه بیش از چیزی که شما می توانید جویدن داشته باشید، یک عبارت است که به این معنی است که شما سعی کرده اید کاری را انجام دهید که برای شما بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]بیشتر از آنچه که می توانید بخورید، بیش از حد خسته شده اید، بدیهی است که به این معنی است که سعی کرده اید کاری را انجام دهید که خیلی دشوار است
[ترجمه گوگل]بیشتر از آنچه که می توانید بخورید، بیش از حد خسته شده اید، بدیهی است که به این معنی است که سعی کرده اید کاری را انجام دهید که خیلی دشوار است
9. He was bitten by a dog.
[ترجمه ترگمان]یک سگ او را گاز گرفته بود
[ترجمه گوگل]او توسط یک سگ گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او توسط یک سگ گاز گرفت
10. She was bitten by a snake while walking through long grass.
[ترجمه ترگمان]در حال راه رفتن از میان علف های بلند، او توسط یک مار گزیده شده بود
[ترجمه گوگل]او در حالی که از طریق چمن طولانی راه می رفت، مار شد
[ترجمه گوگل]او در حالی که از طریق چمن طولانی راه می رفت، مار شد
11. A mosquito had bitten her and her arm had swollen up.
[ترجمه ترگمان]یک پشه او را گاز گرفته بود و دستش ورم کرده بود
[ترجمه گوگل]پشه او را گاز گرفته بود و بازو او متورم شده بود
[ترجمه گوگل]پشه او را گاز گرفته بود و بازو او متورم شده بود
12. The boy bit his girl friend, and got bitten back.
[ترجمه ترگمان]پسرک دوست دخترش را گاز گرفت و گاز گرفت
[ترجمه گوگل]پسربچه دوست دخترش را می کشد و دوباره عقب می افتد
[ترجمه گوگل]پسربچه دوست دخترش را می کشد و دوباره عقب می افتد
13. She was bitten by the family dog.
[ترجمه ترگمان]سگ خانوادگی او را گاز گرفته بودند
[ترجمه گوگل]او توسط سگ خانوادگی گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او توسط سگ خانوادگی گاز گرفت
14. He was bitten by a poisonous snake.
[ترجمه ترگمان] اون توسط یه مار سمی گرفته شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک مار سمی گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او توسط یک مار سمی گاز گرفت
پیشنهاد کاربران
دورگه. گرگینه
حالت سوم گارفتن
I was bitten by a dog a few days ago
گاز گرفت
کلمات دیگر: