1. don't peddle gossip!
شایعه پراکنی نکن !
2. he used to peddle second hand opinions to rural audiences
او عقاید دست دوم را به خورد شنوندگان روستایی می داد.
3. javad used to peddle tomatoes
جواد گوجه فرنگی دستفروشی می کرد.
4. His attempts to peddle his paintings around London's tiny gallery scene proved unsuccessful.
[ترجمه ترگمان]تلاش های او برای فروختن تابلوهای خود در اطراف صحنه کوچک گالری لندن ناموفق بود
[ترجمه گوگل]تلاش او برای فروش نقاشی هایش در اطراف صحنه های کوچک گالری لندن، ناموفق بود
5. The man loves to peddle gossip all over the office.
[ترجمه ترگمان]اون مرد دوست داره که تو دفتر همه جا شایعه درست کنه
[ترجمه گوگل]این مرد عاشق شایعات شگفتی در سراسر دفتر است
6. Farmers come to Seoul to peddle rice.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان برای تحویل دادن برنج به سئول می آیند
[ترجمه گوگل]کشاورزان به سئول می آیند تا برنج بفروشند
7. He can not peddle a book deal.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند یک معامله کتاب داشته باشد
[ترجمه گوگل]او نمیتواند معامله کتاب کند
8. But restaurants sometimes find it harder to peddle sweatshirts than swordfish.
[ترجمه ترگمان]اما رستوران ها بعضی وقت ها sweatshirts از swordfish را سخت تر می کنند
[ترجمه گوگل]اما رستوران ها گاهی اوقات سخت تر از لباس های شمشیربازی استفاده می کنند
9. To peddle ( goods ) aggressively, especially by calling out.
[ترجمه ترگمان]فروختن (کالا)به شدت، به خصوص با تماس گرفتن
[ترجمه گوگل]برای فروش (کالا) به شدت، به ویژه با فراخوانی
10. Compare sell, vend, peddle, push and flog.
[ترجمه ترگمان]فروش را مقایسه کنید، می فروشد، می فروشند، push را می فروشد و تنبیه می کند
[ترجمه گوگل]مقایسه فروش، فروشنده، فروش، فشار و تلنگر
11. She has been told to peddle her papers elsewhere.
[ترجمه ترگمان]اون به من گفته بود که papers رو یه جای دیگه بفروشه
[ترجمه گوگل]به او گفته شده است که مقالات او را در جای دیگر قرار دهد
12. As fewer women wanted to peddle Avon products, its sales sagged.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که زنان کمتری می خواستند محصولات Avon را بفروشند، فروش آن کاهش یافت
[ترجمه گوگل]همانطور که زنان کمتری می خواستند محصولات Avon را تحریم کنند، فروش آن کم شد
13. On the other hand Indians peddle ahimsa, some spiritual mumbo - jumbo and little else.
[ترجمه ترگمان]در طرف دیگر هندی ها، ahimsa دوره گرد، برخی چرندیات معنوی و چیزهای دیگر
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، سرخپوستان آهیمسا، بعضی از مومیایی های معنوی و کمدی دیگر را می فروشد
14. I knew next to nothing; how could I peddle myself like some middleaged woman?
[ترجمه ترگمان]در کنار هیچ چیز نمی دانستم، چطور می توانستم خودم را مانند یک زن میان میان جمع کنم؟
[ترجمه گوگل]من چیزی نفهمیدم چگونه می توانم خودم را مانند برخی از خانم های متولد شده اشتغال کنم؟
15. She loves to peddle gossip round the village.
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره که تو این روستا پرسه بزنه
[ترجمه گوگل]او عاشق شایعات شگفت انگیز در اطراف روستا است