کلمه جو
صفحه اصلی

fatalistic


جبری، وابسته به جبروتفوی­

انگلیسی به فارسی

جبری ،وابسته به جبر و اختیار


انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to fatalism, of or pertaining to the belief that all events have been predetermined
someone who is fatalistic believes that human beings cannot influence or control events.

جملات نمونه

1. Time is the fault of fatalistic testimony people.
[ترجمه ترگمان]زمان مقصر بودن شهادت دادن به مردم است
[ترجمه گوگل]زمان گناه مردم شهادت فاخر است

2. Being fatalistic about your chances will do no good.
[ترجمه ترگمان]ماندن در مورد بخت و اقبال شما هیچ فایده ای ندارد
[ترجمه گوگل]خوشبختی در مورد شانس های شما خوب نیست

3. People we spoke to today were really rather fatalistic about what'sgoing to happen.
[ترجمه ترگمان]افرادی که امروز با آن ها صحبت کردیم، در واقع نسبت به اتفاقاتی که رخ داده بود، بسیار کم مانده بودند
[ترجمه گوگل]افرادی که ما امروز صحبت می کردیم، واقعا در مورد اتفاقاتی که اتفاق می افتاد، فانتزی بود

4. An unfamiliar note of fatalistic caution.
[ترجمه ترگمان]یک نشانه نا آشنا مرگ
[ترجمه گوگل]یک یادداشت غم انگیز از احتیاط سرخورده

5. I do not mean to appear fatalistic, self-pitying, cynical, or maudlin. . . .
[ترجمه ترگمان]منظورم این نیست که به طور قطع تسلیم شوم، ترحم، بدبینی، یا احساساتی شوم،
[ترجمه گوگل]منظورم این نیست که ظاهری غم انگیز، خودخواهانه، بدبینانه یا مودلین ظاهر شود

6. Emma was fatalistic about her future.
[ترجمه ترگمان]اما به فکر آینده او نبود
[ترجمه گوگل]اما در مورد آینده او سرنوشت ساز بود

7. This ambivalence may regress into a fatalistic view of herself and her future.
[ترجمه ترگمان]این دمدمی مزاجی ممکن است به یک دیدگاه جبری از خود و آینده او تبدیل شود
[ترجمه گوگل]این دوبیتی ممکن است به یک دیدگاه فانتزی نسبت به خود و آینده او رجوع کند

8. There is no reason to be fatalistic.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی برای مرگ وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی برای فتالاتی وجود ندارد

9. The fatalistic apathy that this creates becomes a part of the induced passivity that I have seen in thousands of illiterate adults.
[ترجمه ترگمان]افسردگی جبری که این امر به وجود می آورد بخشی از the ناشی می شود که در هزاران بزرگ سال بی سواد دیده بودم
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی ناخوشایند که این ایجاد می شود، بخشی از انفعالی ناشی از آن است که من در هزاران بزرگسال بی سواد دیده ام

10. He gave a fatalistic shrug. " Bad luck, " he said to Hagen.
[ترجمه ترگمان]او شانه هایش را بالا انداخت و به هاگن گفت: \" بدشانسی
[ترجمه گوگل]او یک شلخته فاجعه آمیز گذاشت او به Hagen گفت: 'بد شانس '

11. Add to that fatalistic attitudes, inadequate emergency services, slack (or corrupt) law enforcement and an often startling array of human and motorised traffic moving at different speeds.
[ترجمه ترگمان]به این نگرش جبری، خدمات اضطراری ناکافی، نیروهای سست (یا فاسد)، و اغلب از تعداد قابل توجهی از ترافیک انسانی و موتوری که در سرعت های مختلف حرکت می کنند، اضافه کنید
[ترجمه گوگل]اضافه کردن به نگرش های غم انگیز، خدمات اضطراری ناکافی، اجرای قانون ضعیف (و یا فاسد) و مجموعه ای از اغلب هیجان انگیز از ترافیک انسان و موتور در سرعت های مختلف

12. That same positively fatalistic approach has strengthened him these last six weeks.
[ترجمه ترگمان]این روش قطعی برای این شش هفته اخیر او را تقویت کرده است
[ترجمه گوگل]این همان رویکرد مثبت و منفی، او را در این شش هفته گذشته تقویت کرده است

13. I think you have to be fatalistic when evaluating these things.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم شما باید وقتی این چیزها را ارزیابی می کنید به سختی نفس بکشید
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم در هنگام ارزیابی این چیزها باید فانتزی باشید

14. He seemed both rueful and fatalistic about his prospective eminence.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او هم به خاطر عالیجناب rueful و fatalistic است
[ترجمه گوگل]او در مورد سرنوشت آینده اش به نظر می رسید

15. Our sports, in this rather happy, no fatalistic view of human nature, are more splendid creations of the no datable, trans-species play impulse.
[ترجمه ترگمان]ورزش های ما، در این حالت نسبتا شاد، بدون هیچ دیدگاه نهایی از طبیعت انسان، مخلوقات عالی و trans نیستند
[ترجمه گوگل]ورزش ما، در این و نه شاد، هیچ دیدگاه غریبانه از طبیعت بشر، تولیدات پر زرق و برق بیشتری از هیچ داده، قابل انتقال نیست، گونه ای بازی ضربه

پیشنهاد کاربران

تقدیر گرایانه، سرنوشت گرایانه

قبول مقدرات

جبرگرا، سرنوشت گرا


کلمات دیگر: