کلمه جو
صفحه اصلی

disambiguate


(زبان شناسی) ابهام زدایی کردن، گنگی زدایی کردن

انگلیسی به فارسی

(زبان‌شناسی) ابهام‌زدایی کردن، گنگی‌زدایی کردن


بی تفاوتی


انگلیسی به انگلیسی

• remove ambiguity, make clear, make not ambiguous; establish a grammatical interpretation for

جملات نمونه

1. The semantic elements represented by the radicals were not always added because they were needed as disambiguating elements.
[ترجمه ترگمان]عناصر معنایی نشان داده شده توسط رادیکال ها همیشه اضافه نشده اند زیرا به عنوان عناصر disambiguating مورد نیاز هستند
[ترجمه گوگل]عناصر معنایی بیان شده توسط رادیکال ها همیشه اضافه نشدند زیرا به عنوان عناصر ناسازگار مورد نیاز بودند

2. In order to disambiguate the sentence "He lectured on the famous passenger ship. "you'll have to write either "lectured about"or"lectured on board"
[ترجمه ترگمان]برای جبران این حکم \"او در مورد کشتی مسافربری معروف سخنرانی کرد و گفت:\" شما باید \"سخنرانی\" یا \"سخنرانی درباره کشتی\" بنویسید
[ترجمه گوگل]به منظور متبحر کردن عبارت 'او در کشتی مسافری معروف سخنرانی کرد 'شما باید به نوشتن یا' سخنرانی در مورد 'یا لمس در هیئت مدیره'

3. In order to disambiguate, there forms expanded ontology model, which contains comprehensive information of words, and it can provide effective structure and storage.
[ترجمه ترگمان]به منظور disambiguate، یک مدل هستی شناسی توسعه یافته وجود دارد که حاوی اطلاعات جامع از کلمات است و می تواند ساختار و نگهداری موثر را فراهم کند
[ترجمه گوگل]به منظور بی معنی بودن، الگویی از الگوی هستی شناسی گسترش یافته است که شامل اطلاعات جامع از کلمات است و می تواند ساختار و ذخیره سازی موثر را فراهم کند

4. Note that, at this point, I chose to disambiguate the nouns and the verb only to make a basic point.
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که در این نقطه، من تصمیم گرفتم که اسم ها را با فعل و انفعال ترکیب کنم تا یک نکته اساسی بسازیم
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که در این مرحله، من تصمیم گرفتم که اسم ها و فعل را فقط به یک نقطه پایه متصل کنم

5. However, it might not be necessary to disambiguate an entire text: a thoroughly representative abstract might be sufficient.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ممکن است لازم نباشد که یک متن کامل ایجاد شود: یک انتزاعی کامل، ممکن است کافی باشد
[ترجمه گوگل]با این حال، ممکن است لازم باشد که تمام متن را به هم متصل نکنیم: انتزاعی کاملا انتزاعی کافی است

6. It may be possible to disambiguate by using fully qualified names.
[ترجمه ترگمان]ممکن است با استفاده از نام های کاملا واجد شرایط امکان پذیر باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است با استفاده از نام کاملا واضح، ممکن است به هم متصل شوند

7. One reason is to disambiguate homophones.
[ترجمه ترگمان]یک دلیل این است که disambiguate homophones
[ترجمه گوگل]یکی از دلایل این است که هموفون همگام باشد

8. Do the major search engines ask you to disambiguate your request?
[ترجمه ترگمان]موتورهای جستجوی عمده از شما می خواهند درخواست تان را تایید کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا موتورهای جستجوی بزرگ از شما میخواهند درخواست شما را بیابند؟

9. To help disambiguate output from different requests, it also logs a request parameter used as an identifier.
[ترجمه ترگمان]برای کمک به خروجی disambiguate از درخواست های مختلف، همچنین پارامتر درخواست مورد استفاده بعنوان یک شناسه را log ها می کند
[ترجمه گوگل]برای کمک به خروجی متقارن از درخواست های مختلف، همچنین یک پارامتر درخواستی که به عنوان یک شناسه استفاده می شود را وارد می کند

10. Can you disambiguate this statement?
[ترجمه ترگمان]میتونی این بیانیه رو اجرا کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این بیانیه را بیابید؟

11. The system involves classifying lip-patterns which look alike and providing cues to disambiguate them.
[ترجمه ترگمان]این سیستم شامل طبقه بندی الگوهایی است که به طور یک سان به نظر می رسند و نشانه هایی را برای disambiguate کردن آن ها فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]این سیستم شامل دسته بندی الگوهای لب است که به طور یکسان نگاه می کنند و نشانه هایی را برای متضاد بودن آنها ارائه می دهند

12. A method based on the bayes and machine readable dictionary was proposed, which could disambiguate by the training of a small-scale corpus and the definition of semantic in machine dictionary.
[ترجمه ترگمان]یک روش مبتنی بر فرهنگ لغت قابل خواندن و خواندن ماشین پیشنهاد شد، که می تواند با آموزش یک پیکره زبانی در مقیاس کوچک و تعریف معنایی در فرهنگ لغت ماشین به کار رود
[ترجمه گوگل]یک روش مبتنی بر کتابخانه و کتابخانه ماشین قابل خواندن پیشنهاد شده است که می تواند با تمرین یک ساختار کوچک و تعریف معنایی در فرهنگ لغت ماشین بی تفاوت باشد

13. When you have multiple siblings with the same name, you can disambiguate the sibling you want by using the index notation.
[ترجمه ترگمان]زمانی که شما چندین خواهر و برادر با همین نام دارید، می توانید the که می خواهید با استفاده از نماد شاخص انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که چند خواهر و برادر با همان نام دارید، می توانید با استفاده از نماد فهرست، خواهر و برادر را که دوست دارید، بیابانی کنید

14. so anyone creating an XPath has to be prepared to create new prefixes to disambiguate these collisions, and make sure those prefixes don't collide with any others already in use.
[ترجمه ترگمان]بنابراین هر کسی که یک XPath بسازد، باید برای ایجاد prefixes جدید برای disambiguate این برخوردها آماده باشد، و اطمینان حاصل کند که پیشوندها با استفاده از آن ها با استفاده از آن ها برخورد نمی کنند
[ترجمه گوگل]بنابراین هر کسی که یک XPath ایجاد می کند باید برای ایجاد پیشوند های جدید برای متضاد شدن این برخورد ها آماده شود و مطمئن شود که پیشوند ها با هیچ کس دیگری که در حال استفاده است برخورد نمی کند

پیشنهاد کاربران

وابیساریدن = وا ( پیشوند نفی ) _ بیسار

تفکیک کردن

شفاف سازی


کلمات دیگر: