کلمه جو
صفحه اصلی

nothingness


عدم وجود، نهستی، نیستی، هیچی، مرگ، خلا، تهی بودن، تهی مندی، هیچ بودن، ناچیزی، بی اهمیتی، چیز نابوده

انگلیسی به فارسی

عدم وجود، نهستی، نیستی، عدم، هیچی


مرگ


خلا، تهی بودن، تهی مندی


هیچ چیز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: absence of being; nonexistence.
متضاد: existence

(2) تعریف: absolute lack of meaning or significance.

(3) تعریف: unconsciousness or death.

• state of being nothing; oblivion; lack of meaning; absence of all things; vacuum

مترادف و متضاد

insignificance


Synonyms: pettiness, smallness, unimportance, worthlessness


Antonyms: eminence, importance, significance


emptiness, nonexistence


Synonyms: annihilation, aught, blank, cipher, extinction, fly speck, insignificancy, naught, nihility, nobody, nonbeing, nonentity, not anything, nought, nullity, obliteration, oblivion, shutout, trifle, void, wind, zero, zilch, zip


Antonyms: capacity, fullness


جملات نمونه

1. my hopes were turned into nothingness
امیدهای من تبدیل به هیچ شدند.

2. the wind scattered the smoke into nothingness
باد دودها را پراکنده و نابود کرد.

3. Natalie found him looking into nothingness.
[ترجمه ترگمان]ناتالی او را دید که به پوچی می نگرد
[ترجمه گوگل]ناتالی متوجه شد که او به دنبال چیزی نیست

4. His wealth dwindled to nothingness.
[ترجمه ترگمان]ثروت او به پوچی تنزل یافت
[ترجمه گوگل]ثروت او به هیچ چیز نرسید

5. Is there only nothingness after death?
[ترجمه ترگمان]مگر پس از مرگ فقط یک چیز دیگر وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا تنها پس از مرگ وجود دارد؟

6. The inattention, the nothingness[Sentence dictionary], the neglect hurt them deeply.
[ترجمه ترگمان]بی توجهی، عدم عدم استفاده از فرهنگ لغت نامه، به طور عمیق به آن ها آسیب رساند
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن، عدم وجود [Dictionary dictionary]، غفلت عمیق به آنها آسیب رسانده است

7. How does an individual being emerge from nothingness to form itself around a physical body?
[ترجمه ترگمان]چگونه یک فرد از پوچی ظاهر می شود تا خودش را در اطراف جسم فیزیکی شکل دهد؟
[ترجمه گوگل]چگونه فرد از چیزی بیرون می آید تا خود را در اطراف بدن فیزیکی شکل دهد؟

8. A labourer howls in the nothingness of the blank paper, which is also the empty, impoverished land.
[ترجمه ترگمان]یک کارگر در پوچی و خالی کاغذ خالی زوزه می کشد، که همین طور زمین خالی و خالی است
[ترجمه گوگل]یک کارگر در هیچ چیز کاغذ خالی، که همچنین زمین خالی، فقیرنشین است، سرازیر می شود

9. A man on a bicycle emerged out of nothingness and sat down to enjoy the show.
[ترجمه ترگمان]مردی سوار بر دوچرخه از نیستی بیرون آمد و نشست تا از نمایش لذت ببرد
[ترجمه گوگل]یک مرد در یک دوچرخه از هیچ چیز خارج شد و برای دیدن نمایش به سراغش آمد

10. Missile fire simply dissipates; arrows fade into nothingness in mid-air.
[ترجمه ترگمان]موشک به سادگی از بین می رود و تیره ای داخل هوا به پوچی فرو می رود
[ترجمه گوگل]آتش موشکی به سادگی گم می شود فلش ها در محدوده هوا به هیچ وجه محو نمی شوند

11. Howard struggles to suppress a sense of nothingness, of total unreality.
[ترجمه ترگمان]هوا رد تقلا می کند تا مفهوم پوچی و غیرواقعی بودن را سرکوب کند
[ترجمه گوگل]هاوارد تلاش می کند تا حس هیچ چیزی را نادیده بگیرد

12. It is the silence which finally sounds; nothingness which finally lives: earth spreads itself on itself.
[ترجمه ترگمان]این سکوت است که بالاخره به گوش می رسد؛ نیستی که در آخر زندگی می کند: زمین خود را بر خود باز می کند
[ترجمه گوگل]این سکوت است که در نهایت برای تلفن های موبایل؛ چیزی که در نهایت زندگی می کند: زمین خود را در خود گسترش می دهد

13. There might be something beyond the grave, you know, and not nothingness.
[ترجمه ترگمان]می دانی، ممکن است چیزی فراتر از گور باشد، می دانی، نه از نیستی
[ترجمه گوگل]ممکن است چیزی فراتر از قبر باشد، شما می دانید، و نه هیچ چیز

14. Her eyes, glazed with the drug, stared with half closed lids at nothingness.
[ترجمه ترگمان]چشمانش که با دارو تار شده بودند با پلک های نیم بسته به نیستی خیره شده بودند
[ترجمه گوگل]چشمانش، با دارو آغشته شده، با نیمی از بسته های بسته در خلوت خیره شده اند

15. Jack remembered how satisfying it was to be shot and to linger at the edge of genuine nothingness.
[ترجمه ترگمان]جک به یاد آورد که چقدر لذت بخش بود و در لبه of واقعی درنگ می کرد
[ترجمه گوگل]جک به یاد می آورد که چقدر رضایتبخش است که آن را بپوشانیم و در لبه واقعگرایی قرار نگیریم

The wind scattered the smoke into nothingness.

باد دودها را پراکنده و نابود کرد.


My hopes were turned into nothingness.

امیدهای من تبدیل به هیچ شدند.


پیشنهاد کاربران

پوچی

نیستان.


کلمات دیگر: