کلمه جو
صفحه اصلی

come to a head


1- (کورک و دمل و غیره) سرباز کردن 2- به اوج رسیدن، بحرانی شدن

انگلیسی به انگلیسی

• peak, reach a high point

جملات نمونه

1. Discontent simmered and then came to a head with the nationalist protests.
[ترجمه ترگمان]ناخشنودی به جوش آمد و سپس با اعتراضات ناسیونالیستی به سر رسید
[ترجمه گوگل]نارضایتی وحشت زده شد و سپس با اعتراضات ناسیونالیستی به سر رسید

2. The long-standing dispute about working conditions finally came to a head when the workforce voted for strike action.
[ترجمه ترگمان]بحث طولانی مدت در مورد شرایط کاری در نهایت زمانی به سر رسید که نیروی کار به اقدام اعتصاب رای داد
[ترجمه گوگل]مناقشه بلندمدت در مورد شرایط کار در نهایت وقتی که نیروی کار برای اعتراض به اعتصاب رای داد، به سر رسید

3. Matters came to a head with his resignation.
[ترجمه ترگمان]با استعفای او مسائل به اوج خود رسید
[ترجمه گوگل]با استعفای خود، موضوع به سر رسید

4. The pimple came to a head before bursting.
[ترجمه ترگمان]جوش صورت قبل از اینکه منفجر شود به سر رسید
[ترجمه گوگل]جوش قبل از انفجار به سر رسید

5. Things came to a head when money was found to be missing from the account.
[ترجمه ترگمان]وقتی پول دریافت می شد، همه چیز به سر رسید
[ترجمه گوگل]وقتی پول پیدا شد از حساب خارج شد، چیزهایی به سر رسید

6. Things came to a head in the summer of 199
[ترجمه ترگمان]در تابستان ۱۹۹ همه چیز به سر رسید
[ترجمه گوگل]در تابستان سال 199 چیزهایی به سر رسید

7. These problems came to a head in September when five of the station's journalists were sacked.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات در ماه سپتامبر زمانی مطرح شد که پنج تن از روزنامه نگاران این ایستگاه اخراج شدند
[ترجمه گوگل]در سپتامبر این مشکلات به سر رسیدند که پنج روزنامه نگار ایستگاه را اخراج کرد

8. Despite these embassy warnings matters seemed in danger of coming to a head early in 195
[ترجمه ترگمان]با وجود این اخطارهای سفارت، خطر نزدیک شدن به یک سر در اوایل سال ۱۹۵ به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]علی رغم این هشدارها در مورد سفارتخانه ها، در ابتدای سال 1952، به نظر می رسید که مهم است

9. It all came to a head a couple weekends back.
[ترجمه ترگمان] همه ش چند هفته پیش سر یه سر اومد
[ترجمه گوگل]این همه به آخر هفته برگشت

10. Frictions between the Truman administration and MacArthur on the conduct of the war came to a head in April 195
[ترجمه ترگمان]frictions بین دولت ترومن و مک آرتور در هدایت جنگ در آوریل ۱۹۵ آوریل به سر رسید
[ترجمه گوگل]تعاریف بین دولت ترومن و مک آرتور درباره انجام جنگ در آوریل 195 به سر رسید

11. Matters are now coming to a head because of the advent of leagues next season.
[ترجمه ترگمان]این مسائل در حال حاضر به دلیل آغاز لیگ در فصل آینده به سر می برند
[ترجمه گوگل]به دلیل ظهور لیگ ها در فصل بعد، مسائل در حال افزایش است

12. They came to a head in 1562 at the Council of Trent, reconvened after a ten-year break.
[ترجمه ترگمان]آن ها در سال ۱۵۶۲ در شورای ترانت گرد آمدند، و پس از ده سال وقفه تشکیل جلسه دادند
[ترجمه گوگل]آنها در سال 1562 در شورای ترنت به سر رسیدند، پس از یک ده سال شغل بازنشسته شدند

13. The situation came to a head when the workers went out on strike.
[ترجمه ترگمان]این وضعیت زمانی مطرح شد که کارگران اعتصاب کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که کارگران در اعتصاب به سر می بردند وضعیت به سر رسید

14. That part of the debate should come to a head in December, when commissioners are scheduled to formally approve the projects.
[ترجمه ترگمان]آن بخش از این بحث باید در ماه دسامبر به ریاست برسد، در حالی که اعضای کمیسیون برنامه ریزی کرده اند تا بطور رسمی این پروژه ها را تایید کنند
[ترجمه گوگل]این بخش از بحث ها باید در ماه دسامبر برگزار شود، زمانی که کمیسیون ها به طور رسمی پروژه ها را تأیید می کنند

پیشنهاد کاربران

به اوج خود رسیدن

Political differences came to a head for the married couple

بالا گرفتن ( کار )

حاد شدن، بغرنج شدن

- به شرایط/نقطه حاد رسیدن
- دیکشنری هزاره: ( بحران و . . . ) به اوج خود رسیدن، به بدترین شکل ممکن در آوردن
- دیکشنری آریان پور: بحرانی شدن

( رو ) به وخامت رفتن، به وخامت رسیدن، وخیم شدن

به اوج رسیدن

If something comes to a head or someone brings something to a head, a situation reaches a point where something must be done about it
حاد شدن، بغرنج شدن، وخیم شدن

کارد به استخوان رسیدن


کلمات دیگر: