کلمه جو
صفحه اصلی

disagree


معنی : ناسازگار بودن، مخالف کردن، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالفت کردن، مخالف بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با
معانی دیگر : توافق نکردن، ناهم اندیش بودن، ناهم دلی کردن، ناهم داستانی کردن، کیاگن بودن، ناهم دل بودن، جور نبودن، ناهمسان بودن، منافات داشتن، نساختن به

انگلیسی به فارسی

ناهم‌رأی بودن، هم‌عقیده نبودن، موافق نبودن، مخالف بودن، ناسازگار بودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن


مخالف بودن، مخالفت کردن، ناسازگار بودن، نا همرای بودن، موافق نبودن، نساختن با، مخالفت کردن با، مغایر بودن، مخالف کردن


انگلیسی به انگلیسی

• have different opinions, differ; be unsuited
if you disagree with someone, you have a different opinion about something.
if you disagree with an action or decision, you disapprove of it.
if food or drink disagrees with you, you feel ill after you have eaten or drunk it; an informal use.

مترادف و متضاد

Antonyms: accept, acquiesce, agree, concur, consent


ناسازگار بودن (فعل)
alien, conflict, disagree, discord

مخالف کردن (فعل)
disagree, antagonize, disaccord, reluctate

مخالفت کردن با (فعل)
resist, disagree, thwart, buck, oppugn

مغایر بودن (فعل)
disagree, contradict

مخالفت کردن (فعل)
resist, object, disagree, disaccord, oppose

مخالف بودن (فعل)
disagree

نا همرای بودن (فعل)
disagree

موافق نبودن (فعل)
disagree

نساختن با (فعل)
disagree

be different


Synonyms: be discordant, be dissimilar, clash, conflict, contradict, counter, depart, deviate, differ, discord, disharmonize, dissent, diverge, run counter to, vary, war


Antonyms: agree, coincide, harmonize


argue; hold differing opinion


Synonyms: altercate, battle, bicker, brawl, break with, bring action, clash, contend, contest, controversialize, controvert, debate, differ, disaccord, discept, discord, dispute, dissent, divide, fall out, feud, fight, go for the jugular, haggle, have words, jump on, lay into, let have it, logomachize, object, oppose, palter, quarrel, quibble, rip, row, scrap, set to, skirmish, spar, spat, sue, take issue, take on, war, wrangle, zap


be injurious


Synonyms: be distasteful, be disturbing, be sickening, be unsuitable, bother, discomfort, distress, go against the grain, hurt, injure, make ill, nauseate, sicken, trouble, upset


Antonyms: aid, help


جملات نمونه

1. i disagree with him and i will gainsay him!
با او توافق ندارم و (حرف) او را نفی می کنم !

2. to disagree with someone about something
باکسی درباره ی چیزی مخالفت کردن

3. he will disagree with whatever i say
او با هرچیزی که من بگویم مخالفت خواهد کرد.

4. his reports disagree with those of others
گزارش های او با گزارش های دیگران نمی خواند.

5. admittedly, economists often disagree
همه معترفند که اقتصاددانان اغلب با هم توافق ندارند.

6. some agree and some disagree
بعضی ها موافقند و بعضی ها مخالف.

7. we agree on the substance of your proposal but disagree on details
با اصل پیشنهاد شما موافقیم ولی در جزئیات اختلاف داریم.

8. The conclusions disagree with the facts.
[ترجمه ترگمان]نتایج با حقایق مخالف هستند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری با واقعیت ها مخالف است

9. I didn't feel able to disagree with him.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم با او مخالفت کنم
[ترجمه گوگل]من احساس نکردم با او مخالف باشم

10. Scientists disagree about how the universe was created.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در مورد نحوه ایجاد جهان اختلاف نظر دارند
[ترجمه گوگل]دانشمندان درباره اینکه چگونه جهان ایجاد شد مخالف است

11. With all due respect, I disagree completely.
[ترجمه ترگمان]با تمام احترام، کاملا مخالفم
[ترجمه گوگل]با احترام کامل، من کاملا مخالفم

12. I disagree strongly with this idea.
[ترجمه ترگمان]من به شدت با این ایده مخالفم
[ترجمه گوگل]من با این ایده قوی مخالفم

13. I'm afraid I have to disagree with you .
[ترجمه ترگمان]متاسفانه باید با تو مخالفت کنم
[ترجمه گوگل]من می ترسم باید با شما مخالف باشم

14. I disagree with you about this.
[ترجمه ترگمان] در این مورد باه ات مخالفم
[ترجمه گوگل]من با شما درباره این موضوع مخالف هستم

15. You can disagree about them, and I personally do, but they are great ideas that have made people think.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در مورد آن ها مخالفت کنید، و من شخصا این کار را می کنم، اما آن ها ایده های خوبی هستند که مردم را وادار به فکر کردن کرده اند
[ترجمه گوگل]شما می توانید در مورد آنها مخالف باشید، و من شخصا انجام می دهم، اما ایده هایی عالی هستند که مردم را به فکر آن ها می اندازند

16. I respect the president but I disagree with his decision.
[ترجمه ترگمان]من به رئیس جمهور احترام می گذارم، اما با تصمیمش مخالفت می کنم
[ترجمه گوگل]من به رئیس جمهور احترام می گذارم، اما با تصمیم او مخالفم

17. Experts disagree over the age of the drawings.
[ترجمه ترگمان]متخصصان در مورد سن این نقاشی ها اختلاف نظر دارند
[ترجمه گوگل]کارشناسان در طول سن طراحی اختلاف نظر دارند

to disagree with someone about something

با کسی درباره‌ی چیزی مخالفت کردن


The two sides disagreed on some major issues.

دو طرف در برخی موارد مهم با هم همدلی نداشتند.


He will disagree with whatever I say.

او با هرچیزی که من بگویم مخالفت خواهد کرد.


His reports disagree with those of others.

گزارش‌های او با گزارش‌های دیگران نمی‌خواند.


Rasht weather disagreed with me.

هوای رشت به من نمی‌ساخت.


is it true that cheese disagrees with you?

راست است که پنیر به شما نمی‌سازد؟


پیشنهاد کاربران

توافق نکردن

مخالفت
If we disagree, the boy is heartbroken and the relationship breaks down

مخالف بودن

مخالفت کردن

نساختن ، نا سازگاری

مخالفت

مخالف

اختلاف نظر داشتن

مخالفت کردن ، موافق نبودن 🥋🥋
I disagree with you , I think she's done a very good job
باهات مخالفم ، فکر می کنم خیلی خوب کار کرده
هنر 95 ، انسانی 89

برای استفاده سوم شخص مفرد شکل فعل اینگونه است؟ ( she disagrees )

اِنبسانیدن.
انبسان کردن.
انبسانش کردن.
انبسانیدن کردن.
انبسانی کردن. . . .
. . . . . . .
. . . . . . . . . .


کلمات دیگر: