کلمه جو
صفحه اصلی

ephemeral


معنی : بی دوام، زود گذر، یومیه، حشره یکروزه، یکروزه
معانی دیگر : موقت، موقتی، کوته زمان، ناپایدار، گذرا، ناپایا، چند روزه، کوته زی، کم عمر، تک روزه، روزانه

انگلیسی به فارسی

( ephemerous =) یکروزه، بی‌دوام، یومیه


کوتاه مدت، بی دوام، زود گذر، یکروزه، یومیه، حشره یکروزه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lasting for only a short period.
متضاد: abiding, dateless, deathless, eternal, lasting, lifelong, permanent, perpetual, timeless
مشابه: fleeting, fugitive, momentary, temporal, transient

- He knew these bitter moods of hers were ephemeral and that soon she would be her usual cheerful self.
[ترجمه ترگمان] او می دانست که این حالات تلخ فانی زودگذر است و طولی نخواهد کشید که او هم به این زودی شاد و سرحال خواهد شد
[ترجمه گوگل] او می دانست که این طوفان تلخ او کوتاه بود و به زودی او خواهد بود او شاد معمول خود

(2) تعریف: lasting or living for only one day.

- an ephemeral insect
[ترجمه ترگمان] یک حشره زودگذر
[ترجمه گوگل] یک حشره کوتاه مدت
اسم ( noun )
مشتقات: ephemerally (adv.), ephemerality (n.), ephemeralness (n.)
• : تعریف: something that lives or lasts only briefly.

• lasting only a day; short-lived, transitory
something that is ephemeral lasts only for a short time; a literary word.

مترادف و متضاد

بی دوام (صفت)
fugacious, flimsy, fugitive, brittle, ephemeral, horary, short-lived

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

یومیه (صفت)
quotidian, ephemeral

حشره یک روزه (صفت)
ephemeral

یک روزه (صفت)
ephemeral

momentary, passing


Synonyms: brief, episodic, evanescent, fleeting, flitting, fugacious, fugitive, impermanent, short, short-lived, temporary, transient, transitory, unenduring, volatile


Antonyms: enduring, eternal, everlasting, interminable, lasting, long, permanent, perpetual


جملات نمونه

1. ephemeral boundaries
مرزهای موقت

2. ephemeral insects
حشرات کوته زی

3. the ephemeral glory of a contest winner as compared with the eternal glory of scientific and literary greats
افتخار کوته زی برنده ی یک مسابقه در برابر افتخار ابدی بزرگان علم و ادب

4. youth is ephemeral
جوانی زود گذر است.

5. his fame was ephemeral
شهرت او ناپایدار بود.

6. the physical laws that rule this ephemeral world
قوانین طبیعی حاکم بر این دنیای فانی

7. Her success as a popular singer was ephemeral.
[ترجمه ترگمان]موفقیت او به عنوان یک خواننده مشهور زودگذر بود
[ترجمه گوگل]موفقیت او به عنوان یک خواننده محبوب طولانی بود

8. Most newspapers are of ephemeral interest.
[ترجمه ترگمان]بیشتر روزنامه ها علاقه ephemeral دارند
[ترجمه گوگل]اکثر روزنامه ها علاقه ای کوتاه مدت دارند

9. He talked about the country's ephemeral unity being shattered by the defeat.
[ترجمه ترگمان]او در مورد اتحاد موقتی کشور که با شکست خرد شده بود صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او درباره وحدت زودگذر کشور، که توسط شکست شکست خورد، صحبت کرد

10. What is of merit, what is not ephemeral, is shunned.
[ترجمه ترگمان]چه فایده دارد، چه چیزی فانی زودگذر نیست
[ترجمه گوگل]شایستگی ها چیست، چه مدت کوتاه نیست، شنیده می شود

11. The materials of Fluxus artists were mainly ephemeral or paper-based, or centred on performance art, presenting problems for exhibition organisers.
[ترجمه ترگمان]آثار هنرمندان Fluxus به طور عمده بر روی هنر نمایشی، یا بر پایه هنر نمایش، و ارائه مشکلاتی برای سازمان دهندگان نمایشگاه متمرکز بود
[ترجمه گوگل]مواد هنرمندان Fluxus عمدتا کوتاه مدت و یا مبتنی بر کاغذ بودند، و یا تمرکز بر هنر اجرا، ارائه دهنده مشکلات برای برگزارکنندگان نمایشگاه

12. Minuses: Too ephemeral, sentimental and romantic to hold up against the well-grounded competition.
[ترجمه ترگمان]بیش از حد زودگذر، احساساتی و رمانتیک برای مقاومت در برابر مسابقات قهرمانی
[ترجمه گوگل]معایب: خیلی زود، احساساتی و عاشقانه برای جلوگیری از رقابت خوبی است

13. Fashion is by nature ephemeral.
[ترجمه ترگمان]مد به وسیله طبیعت ephemeral
[ترجمه گوگل]مد طبیعت کوتاه است

14. The ephemeral nature of fluid flow belies the rigid rules which govern its behaviour.
[ترجمه ترگمان]ماهیت موقتی جریان سیال، قوانین سفت و سخت را، که رفتار آن را اداره می کنند، جلوه می دهد
[ترجمه گوگل]طبیعت کوتاه مدت جریان مایع، قوانین سخت گیرانه ای را که بر رفتار آن حکمرانی می کند، بی اعتنایی می کند

15. With it came not only new though ephemeral music, but new clothes, magazines, books and films.
[ترجمه ترگمان]با این کار نه تنها موسیقی زودگذر، بلکه لباس های نو، مجلات، کتاب ها و فیلم ها بود
[ترجمه گوگل]با آن موسیقی جدید نه چندان طولانی، اما لباس های جدید، مجلات، کتاب ها و فیلم ها به دست آمد

16. Slang words are often ephemeral.
[ترجمه ترگمان]کلمات آرگو غالبا زودگذر است
[ترجمه گوگل]کلمات عامیانه اغلب کوتاه مدت هستند

17. It will clearly include such relatively ephemeral representations as placards and banners, as well as slogans daubed on walls.
[ترجمه ترگمان]این برنامه به وضوح شامل نمایش های نسبتا موقتی مانند پلاکاردها و بنرها و شعارهایی بر روی دیوار خواهد بود
[ترجمه گوگل]به وضوح چنین نمایشی نسبتا کوتاه مدت به عنوان تابلوها و آگهی ها، و همچنین شعارهایی که روی دیوار پوشانده شده اند، شامل می شود

ephemeral boundaries

مرزهای موقت


His fame was ephemeral.

شهرت او ناپایدار بود.


Youth is ephemeral.

جوانی زودگذر است.


the ephemeral glory of a contest winner as compared with the eternal glory of scientific and literary greats

افتخار کوته‌زی برنده‌ی یک مسابقه در برابر افتخار ابدی بزرگان علم و ادب


ephemeral insects

حشرات کوته‌زی


پیشنهاد کاربران

فانی

کوتاه
زودگذر
فانی

The lifespan of a mayfly is so ephemeral

زودگذر


کلمات دیگر: