کلمه جو
صفحه اصلی

snag


معنی : مانع، گیر، گره، بمانعی برخورد کردن
معانی دیگر : (به چیز تیز) گیر کردن، پاره شدن، (نخ جوراب و غیره) در رفتن، جلوگیری کردن، مختل کردن، کند کردن، (عامیانه) به تور زدن، قاپ زدن، گیر آوردن، (بخش بیرون زده که تیز یا ناصاف باشد مثلا شاخه ی سرشکسته) تیزه، برون زدگی، تیزی، تنه ی درخت یا شاخه ی شکسته شده در زیر آب (که برای قایقرانی خطر دارد)، دندان شکسته یا کج و معوج، دندان گراز، هریک از شاخه های شاخ آهو (و غیره)، نخ پاره ی جوراب و پارچه (که اگر کشیده شود تا آخر واچین می شود)، سرنخ، (به ویژه جوراب زنانه) پارگی، در رفتگی، مشکل غیر منتظره، درد سر پنهان، گرفتاری، (آبراه یا دریاچه و غیره را) از شاخ و برگ شناور پاک کردن، راه گشایی کردن، پارگی ایجاد کردن، در رفتگی ایجاد کردن

انگلیسی به فارسی

مانع، گره، گیر، بمانعی برخورد کردن


گیر، مانع، گره، بمانعی برخورد کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sharp or jagged projection upon which something can be caught or torn.
مترادف: jag
مشابه: wrinkle

- While scaling the wall, she caught her sweater on a snag of brick.
[ترجمه ترگمان] در حالی که داشت از دیوار بالا می رفت، ژاکتش را روی یک مانع آجری دید
[ترجمه گوگل] درحالیکه دیوار را به هم ریخت، جامه اش را بر روی آجری گرفت

(2) تعریف: a submerged tree, stump, branch, or root that hinders navigation.

(3) تعریف: a hidden or unexpected problem or impediment; obstacle.
مترادف: catch, complication, encumbrance, hang-up, hindrance, hitch
مشابه: rub

- We hit a snag that slowed our negotiations for a week.
[ترجمه ترگمان] ما به یک مانع برخورد کردیم که مذاکرات ما را برای یک هفته کاهش داد
[ترجمه گوگل] ما یک تکان خوردیم که مذاکرات ما را برای یک هفته کاهش داد

(4) تعریف: a tear, pull, or hole in a fabric, usu. caused by something sharp or jagged.
مترادف: rent, run, tear
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snags, snagging, snagged
(1) تعریف: to catch, impede, or tear on or as if on a snag.
مترادف: hook, rip, tear
مشابه: foul, impale, stick, transfix

- I snagged my wool jacket on a nail.
[ترجمه فاطمه عبدی] من ژاکت پشمیمو با یه میخ نخ کش کردم.
[ترجمه ترگمان] من اون ژاکت پشمی رو از یه میخ برداشتم
[ترجمه گوگل] من ژاکت پشمم را بر روی ناخن گرفتم

(2) تعریف: (informal) to catch or obtain quickly or without warning.
مترادف: spear
مشابه: grab, head off, intercept, waylay

- She tried to snag the doctor before he left.
[ترجمه ترگمان] سعی کرد قبل از رفتنش دکتر رو گیر بیاره
[ترجمه گوگل] او سعی کرد تا قبل از خروج از پزشک، او را متلاشی کند
- We snagged a quick lunch.
[ترجمه ترگمان] ما یه ناهار سریع گیر آوردیم
[ترجمه گوگل] ما یک ناهار سریع گرفتیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: snaglike (adj.)
• : تعریف: to be caught or entangled by or as if by a snag.
مترادف: catch, hitch, hook
مشابه: foul, stick

- The kite string snagged on the tree top.
[ترجمه ترگمان] نخ بادبادک بالای درخت گیر کرد
[ترجمه گوگل] رشته بادبادک در بالای درخت snagged

• jagged projection, sharp protruding point; tree branch or tree stump partially submerged in a lake or river; hidden obstacle, unseen danger; hole, tear, run (esp. one made by a sharp projection)
catch on a jagged projection; tear on a sharp protruding part; catch, grab (informal); be caught, become entangled, be obstructed
a snag is a small problem or disadvantage.
if you snag part of your clothing on a sharp or rough object, it gets caught on it and tears.

مترادف و متضاد

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

گره (اسم)
knot, loop, lump, tie, clue, clew, knob, burr, snag, ganglion, parcel, node, snarl, knurl, nodus, tanglement

به مانعی برخورد کردن (فعل)
snag

complication in situation


Synonyms: bar, barrier, blockade, brake, bug, catch, Catch-22, clog, crimp, cropper, crunch, curb, difficulty, disadvantage, drag, drawback, fix, glitch, hamper, hitch, holdup, hole, hurdle, impediment, inconvenience, knot, obstacle, obstruction, pickle, problem, puzzler, scrape, spot, stumbling block, the rub, tight spot


Antonyms: advantage, convenience


catch on something


Synonyms: hole, nail, rip, run into, tear


جملات نمونه

1. It's an interesting job. The only snag is that it's not very well paid.
[ترجمه ترگمان]کار جالبی است تنها مشکل این است که پول زیادی پرداخت نشده است
[ترجمه گوگل]این یک کار جالب است تنها نکته این است که آن را خیلی خوب پرداخت نمی شود

2. A police clampdown on car thieves hit a snag when villains stole one of their cars.
[ترجمه ترگمان]یه پلیس که سوار ماشین می شه به یه مانع برخورد می کنه وقتی که villains یکی از cars رو دزدیده
[ترجمه گوگل]یک تظاهرات پلیس در مورد دزدان خودرو، هنگامی که خائنانی یکی از اتومبیل های خود را به سرقت برده بودند، درگیر شدند

3. A minor snag is that it's expensive.
[ترجمه ترگمان]یک مشکل کوچک این است که گران قیمت است
[ترجمه گوگل]یک جرقه جزئی این است که گران است

4. There is just one small snag—where is the money coming from?
[ترجمه ترگمان]فقط یه مانع کوچیک هست - پول از کجا میاد؟ -
[ترجمه گوگل]تنها یک چالش کوچک وجود دارد - پول از کجا می آید؟

5. The only snag is, I can't afford it!
[ترجمه ترگمان]، فقط یه مانع هست نمیتونم پولش رو بدم
[ترجمه گوگل]تنها نکته این است که من نمی توانم آنرا بپردازم!

6. There must be a snag in it somewhere.
[ترجمه ترگمان]باید یه جایی یه مانع توش باشه
[ترجمه گوگل]در آن جا باید یک جرقه در آن وجود داشته باشد

7. The drug is very effective - the only snag is that it cannot be produced in large quantities.
[ترجمه ترگمان]این دارو بسیار موثر است - تنها مشکل این است که نمی تواند در مقادیر زیاد تولید شود
[ترجمه گوگل]این دارو بسیار موثر است - تنها نکته این است که آن را نمی توان در مقادیر زیادی تولید کرد

8. I suddenly saw the major snag with the whole idea.
[ترجمه ترگمان]ناگهان آن مانع بزرگ را با تمام فکر دیدم
[ترجمه گوگل]من ناگهان شاهد کلاهبرداری بزرگ با کل ایده بودم

9. There is a snag to the job: you have to work at weekends.
[ترجمه ترگمان]در این شغل دشواری وجود دارد: شما باید در اواخر هفته کار کنید
[ترجمه گوگل]یک فرصت برای کار شما در آخر هفته ها وجود دارد

10. Be careful not to snag your coat on the barbed wire.
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که coat رو روی سیم های خاردار نکش
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که کت خود را بر روی سیم خاردار نپوشانید

11. The only snag is that I have no money.
[ترجمه ترگمان]فقط یه مانع هست که من پول ندارم
[ترجمه گوگل]تنها نکته این است که من هیچ پولی ندارم

12. The grand opening hit a snag when no one could find the key.
[ترجمه ترگمان]شکاف بزرگ به یک مانع برخورد کرد که کسی نمی توانست کلید را پیدا کند
[ترجمه گوگل]افتتاح بزرگ زمانی رخ داد که هیچ کس نمی توانست کلید را پیدا کند

13. We've hit a technical snag: the printer isn't compatible with my PC.
[ترجمه ترگمان]ما به یک مشکل فنی برخورد کردیم: چاپگر با کامپیوتر من سازگار نیست
[ترجمه گوگل]ما ضربه فنی را تجربه کرده ایم که چاپگر با رایانه من سازگار نیست

14. I have a snag in my best black tights.
[ترجمه فاطمه عبدی] بهترین ساق شلواری سیاهم، نخ کش شده.
[ترجمه ترگمان] من یه مانع از بهترین لباس های سیاه - م دارم
[ترجمه گوگل]من در بهترین لباس های سیاه پوستم تکان می خورم

15. The snag about an endowment mortgage is its inflexibility.
[ترجمه ترگمان]مشکل وام دادن، انعطاف ناپذیری آن است
[ترجمه گوگل]سر و صدا در مورد وام مسکن کمک به انعطاف پذیری آن است

He snagged his pants on the barbed wire fence.

شلوارش به نرده‌ی سیم خاردار گرفت.


Commerce was snagged by a lack of foreign exchange.

فقدان ارز خارجی بازرگانی را مختل کرد.


She succeeded in snagging a rich husband.

موفق شد که شوهر پولداری را به تور بزند.


پیشنهاد کاربران

مشکل یا مسئله کوچک

شی تیز

مشکل. مانع
It’s an interesting job. The only snag is that it’s not very well paid.

لبه تیزی که از جایی بیرون زده مثلا صندلی ای که میخش بیرون زده و احتمال اینکه باعث بریدن چیزی ( مثلا لباس فردی ) بشه هست

سوسیس ( در استرالیا / نیوزلند )

بسم الله، هم معنی گیر آوردن یا همانمجازا به تور زدن چیزی، معنی دومشم یعنی پاره کردن

He snagged the line drive for the last out in the inning
( بیسبال ) او مختل کرد ( گرفت ) ضربه محکم بار آخر چوگان زن ( زننده گوی ) را بیرون از خط
( خط کشی )


گیر کردن

۱ - نخ کش شدگی جوراب/ لباس a run
۲ - گیر ، مشکل ، مانع
( Hiccup: a small problem which desn't last long )


There was a snag because they demanded a •
play or pay" clause in the contract"

We hit a snag with the plans •

The lady had a snag ( a run ) in her pantyhose •

snag ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: خشکه دار
تعریف: درخت مردۀ سرپا که برگ ها و اغلب شاخه های آن ریخته است

ریش ریش شدن لباس


کلمات دیگر: