1- اثر کردن بر (معمولا اثر منفی)، اثر داشتن 2- لو دادن، چغلی کردن، خبر کشی کردن
tell on
1- اثر کردن بر (معمولا اثر منفی)، اثر داشتن 2- لو دادن، چغلی کردن، خبر کشی کردن
انگلیسی به فارسی
بگو
انگلیسی به انگلیسی
• exhaust, tire; inform on
جملات نمونه
1. Never mind, I won't tell on you.
[ترجمه ترگمان]مهم نیست، به تو چیزی نمی گویم
[ترجمه گوگل]هرگز نفهمیدم
[ترجمه گوگل]هرگز نفهمیدم
2. These late nights are really beginning to tell on him.
[ترجمه ترگمان]این شب ها خیلی زود شروع می شود به گفتن
[ترجمه گوگل]این شبهای اواخر واقعا شروع به صحبت کردن با او می کنند
[ترجمه گوگل]این شبهای اواخر واقعا شروع به صحبت کردن با او می کنند
3. Strain began to tell on his health.
[ترجمه ترگمان]به سلامتی او شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]سویه شروع به سلامت خود کرد
[ترجمه گوگل]سویه شروع به سلامت خود کرد
4. Promise not to tell on me!
[ترجمه ترگمان]قول بده به من چیزی نگی
[ترجمه گوگل]وعده ندهید به من بگویید!
[ترجمه گوگل]وعده ندهید به من بگویید!
5. Please don't tell on me - my parents will kill me if they find out!
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم به من نگو - اگه بفهمن پدر و مادرم منو میکشن
[ترجمه گوگل]لطفا به من بگویید - پدر و مادرم من را بکشند اگر آنها متوجه شوند!
[ترجمه گوگل]لطفا به من بگویید - پدر و مادرم من را بکشند اگر آنها متوجه شوند!
6. The strain was beginning to tell on the rescue team.
[ترجمه ترگمان]فشار وارد تیم نجات شد
[ترجمه گوگل]این فشار برای تیم نجات شروع شد
[ترجمه گوگل]این فشار برای تیم نجات شروع شد
7. A succession of late nights had begun to tell on him and his work was suffering.
[ترجمه ترگمان]چند شب متوالی پیاپی به او اطلاع داده بود و کارش رنج می برد
[ترجمه گوگل]یک دنباله ای از اواخر شب، شروع به گفتن کرد و کار او رنج می برد
[ترجمه گوگل]یک دنباله ای از اواخر شب، شروع به گفتن کرد و کار او رنج می برد
8. This addiction to self-abuse began to tell on me.
[ترجمه ترگمان]این اعتیاد به سو استفاده از خود شروع به گفتن درباره من کرد
[ترجمه گوگل]این اعتیاد به خود سوء استفاده، شروع به گفتن به من کرد
[ترجمه گوگل]این اعتیاد به خود سوء استفاده، شروع به گفتن به من کرد
9. Don't tell on me.
[ترجمه ترگمان]به من نگو
[ترجمه گوگل]به من نگو
[ترجمه گوگل]به من نگو
10. He had a chance now to tell on Lee, to get him off his back, out of Jubilee Wood.
[ترجمه ترگمان]حالا فرصت داشت به لی بگوید که او را از دوران Jubilee Jubilee بیرون بیاورد
[ترجمه گوگل]او اکنون فرصتی برای لی گذاشته است تا او را از پشت Jubilee Wood بیرون کند
[ترجمه گوگل]او اکنون فرصتی برای لی گذاشته است تا او را از پشت Jubilee Wood بیرون کند
11. Now she'll go and tell on Herb.
[ترجمه ترگمان]حالا می ره و به هرب خبر بده
[ترجمه گوگل]حالا او برو و به Herb بگو
[ترجمه گوگل]حالا او برو و به Herb بگو
12. The strains of office are beginning to tell on the prime minister.
[ترجمه ترگمان]شروع به صحبت در مورد نخست وزیر کرده است
[ترجمه گوگل]سمبل های اداری در حال آغاز شدن به نخست وزیر هستند
[ترجمه گوگل]سمبل های اداری در حال آغاز شدن به نخست وزیر هستند
13. I broke the vase, please don't tell on me.
[ترجمه ترگمان]گلدان را شکستم، لطفا به من چیزی نگو
[ترجمه گوگل]گلدان را شکستم، لطفا به من بگویید
[ترجمه گوگل]گلدان را شکستم، لطفا به من بگویید
14. The late nights were beginning to tell on my health.
[ترجمه ترگمان]در این اواخر شب شروع به صحبت از سلامتی من کردند
[ترجمه گوگل]اواخر شب به سلامتی مراجعه کردم
[ترجمه گوگل]اواخر شب به سلامتی مراجعه کردم
15. His age is beginning to tell on him.
[ترجمه ترگمان]سن او کم کم دارد به او می گوید
[ترجمه گوگل]سن او شروع به گفتن او می کند
[ترجمه گوگل]سن او شروع به گفتن او می کند
پیشنهاد کاربران
to give information about bad behavior to someone in authority.
please don't tell on me : inform about me
چغلی منو نکن
please don't tell on me : inform about me
چغلی منو نکن
خبرچینی از کسی به مقامات بالاتر .
زاغ سیاه کسی رو چوب زدن.
لو دادن اطلاعات کسی.
جاسوسی کسی رو کردن و رازش رو لو دادن.
چغلی کسی را کردن برایمقامات ( پلیس، . . . )
To give information about someone's secrets , wrongdoings, actions to authoraties
زاغ سیاه کسی رو چوب زدن.
لو دادن اطلاعات کسی.
جاسوسی کسی رو کردن و رازش رو لو دادن.
چغلی کسی را کردن برایمقامات ( پلیس، . . . )
To give information about someone's secrets , wrongdoings, actions to authoraties
کلمات دیگر: