کلمه جو
صفحه اصلی

helping


معنی : کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک، معین، ممد
معانی دیگر : کمک کننده، امدادگر، (خوراک) پرس، وعده، امدادگری، دادن کمک

انگلیسی به فارسی

کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک


کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک، ممد، معین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of one who helps.

(2) تعریف: a normal portion of food served to a person at one meal.
مشابه: portion

• assisting, act of helping; serving, portion of food served
a helping of food is the amount that you get in a single serving.

مترادف و متضاد

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

یاری (اسم)
aid, service, help, helping, companionship, adjutancy, succor, synergy

یک وعده یا پرس خوراک (اسم)
helping

معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical

ممد (صفت)
helping, assisting

portion of food


Synonyms: allowance, course, dollop, meal, order, piece, plateful, ration, serving, share


جملات نمونه

1. helping the poor seems to be at a discount today!
ظاهرا این روزها دستگیری از مسکینان چندان متداول نیست !

2. start helping me and stop shirking!
شروع کن به کمک کردن به من و از زیر کار در نرو!

3. active in helping the poor
فعال در کمک به بینوایان

4. instead of helping the quake victims, they came out with the same old bromides
به جای کمک به زلزله زدگان همان حرف های پوچ گذشته را تحویل دادند.

5. ways of helping the poor
طرق کمک به فقیران

6. his mother was helping forward his ambitions
مادرش به پیشبرد جاه طلبی های او کمک می کرد.

7. his brother was always helping him out of scrapes
برادرش همیشه او را از مخمصه نجات می داد.

8. he is always forward in helping others
او همیشه مشتاق کمک به دیگران است.

9. we decided to give them a helping hand
تصمیم گرفتیم به آنها دست یاری بدهیم.

10. we must all do our part in helping the poor
ما باید همگی سهم خود را در کمک به مسکینان ادا کنیم.

11. we must find a more direct way of helping the poor
بایستی راه سرراست تری برای کمک به مستمندان بیابیم.

12. She dedicated her life to helping the poor.
[ترجمه ترگمان] اون زندگیش رو وقف کمک به فقرا کرده
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را به کمک فقرا اختصاص داده است

13. I am grateful to you for helping me.
[ترجمه ترگمان]از اینکه به من کمک کردی ممنونم
[ترجمه گوگل]من از شما برای کمک به من سپاسگزارم

14. He devoted his life to helping the poor as a penance for his past crimes.
[ترجمه ترگمان]او زندگی خود را وقف کمک به فقرا کرده بود تا به جنایات گذشته اش بپردازد
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را برای کمک به فقرا به عنوان عفو ​​جنایات گذشته خود اختصاص داده است

15. Satellite broadcasting is helping to globalize television.
[ترجمه ترگمان]پخش ماهواره ای به تلویزیون globalize کمک می کند
[ترجمه گوگل]پخش ماهواره ای به جهانی شدن تلویزیون کمک می کند

16. A priest's pastoral duties include helping the poor and sick.
[ترجمه ترگمان]وظایف روستایی کشیش ها شامل کمک به فقرا و بیماران می شود
[ترجمه گوگل]وظایف روحانی کشیش شامل کمک به فقرا و بیماران است

17. There's no hope to succeed; the secretary is helping the old manager back sadly.
[ترجمه ترگمان]هیچ امیدی برای موفقیت وجود ندارد؛ منشی با ناراحتی به مدیر قدیمی کمک می کند
[ترجمه گوگل]هیچ امیدی برای موفقیت وجود ندارد؛ دبیرستان متاسفانه به مدیر قدیمی کمک می کند

We decided to give them a helping hand.

تصمیم گرفتیم به آنها دست یاری بدهیم.


He ate three helpings of the vegetable dish all by himself.

او به تنهایی سه پرس از خوراک سبزی را خورد.


پیشنهاد کاربران

وعده ی غذایی

کمک

مساعدتی

کمک کردن

مقدار، بخش ( در رابطه باغذا و نوشیدنی )

یاری گر


کلمات دیگر: