کلمه جو
صفحه اصلی

trudge


معنی : قدم اهسته، راه پیمایی بازحمت، با خستگی راه رفتن
معانی دیگر : (با زحمت) راه رفتن، کشان کشان رفتن، کلش کلش کردن

انگلیسی به فارسی

قدم آهسته، راه پیمایی بازحمت، باخستگی راه رفتن


خرابکاری، راه پیمایی بازحمت، قدم اهسته، با خستگی راه رفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trudges, trudging, trudged
• : تعریف: to walk heavily and laboriously, as with great weariness.
مترادف: plod, slog
مشابه: clump, hobble, lumber, schlep, shamble, shuffle, stagger, stomp, stump, tramp, trek

- Exhausted, we trudged back to the cabin in the rain.
[ترجمه گنج جو] رمقی نداشتیم، خودمون رو سلانه سلانه به طرف واگن کشاندیم.
[ترجمه ترگمان] خسته و تحلیل رفته بودیم و با زحمت به طرف کلبه سرازیر شدیم
[ترجمه گوگل] خسته شده، ما به باران کابین رفته ایم
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to walk heavily along or over, as with great weariness.
مترادف: plod
مشابه: shuffle, tramp, trample

- Worn out from the hike, we trudged the path to our tent.
[ترجمه ترگمان] خسته از پیاده روی، راه را تا چادر طی کردیم
[ترجمه گوگل] از قدم زدن از دست رفته، راه را به چادرمان گذاشتیم
اسم ( noun )
مشتقات: trudger (n.)
• : تعریف: a long wearisome walk.
مشابه: hobble, schlep, tramp

- It was quite a trudge home in all that snow.
[ترجمه ترگمان] با این همه برف یک خانه سنگین راه افتاده بود
[ترجمه گوگل] در کل برف، خانه کاملا شلوغ بود

• walk laboriously, walk heavily, plod, tramp; walk
if you trudge somewhere, you walk there with slow, heavy steps. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. they set off for the long trudge home.

مترادف و متضاد

walk heavily


قدم اهسته (اسم)
goose step, lockstep, trudge

راهپیمایی با زحمت (اسم)
trudge

با خستگی راه رفتن (فعل)
trudge

Synonyms: clump, drag oneself, footslog, hike, lumber, march, plod, plug along, schlepp, slog, step, stumble, stump, traipse, tramp, tread, trek, wade


Antonyms: tiptoe


جملات نمونه

1. We had to trudge up the track back to the station.
[ترجمه ترگمان]باید راه بازگشت به ایستگاه را با زحمت راه می رفتیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم مسیر را به ایستگاه برسانیم

2. I'd had to trudge through the snow to get there.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودم از میان برف راه بروم تا به آنجا برسم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از طریق برف به آنجا بروم

3. We were reluctant to start the long trudge home.
[ترجمه ترگمان]ما بی میل بودیم که راه پیمایی طولانی را شروع کنیم
[ترجمه گوگل]ما تمایلی به شروع طولانی خانه های شلوغ نداشتیم

4. We came back from our trudge across the moor wet and tired.
[ترجمه ترگمان]از راه طولانی و خسته آن سوی خلنگ زار برگشتیم و خسته و خسته به نظر رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما از خرابکاری ما در سراسر مرجان مرطوب و خسته شده ایم

5. They've set off for the long trudge home.
[ترجمه ترگمان]راه طولانی را در پیش گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها برای خانه های طولانی مدت راه می روند

6. Fighting the wind, she begins the trudge back to ex-banker's bungalow.
[ترجمه ترگمان]با باد مخالفت می کند و با قدم های آهسته به خانه ییلاقی خود بازگشت
[ترجمه گوگل]مبارزه با باد، او شروع به عقب رفتن به خانه ییلاقی سابق بانک می کند

7. I trudge up the High Street and pay no attention at first to the sirens.
[ترجمه ترگمان]از خیابان اصلی بالا می روم و اول به صدای آژیر توجه نمی کنم
[ترجمه گوگل]من خیابانی بالا را بالا می برم و ابتدا به آژیر توجه نمی کنم

8. I trudge off the platform on to the exit gantry and look below.
[ترجمه ترگمان]راه خروجی را به آرامی از سکو دور می کنم و به پایین نگاه می کنم
[ترجمه گوگل]من از پلت فرم به سمت اسکله خارج می شوم و زیر را نگاه می کنم

9. The windscreen wipers trudge sluggishly and ineffectively through the water, bringing visibility down to a few feet.
[ترجمه ترگمان]برف پاک کن شیشه جلوی اتومبیل به کندی و کندی به کندی پیش می رود و از میان آب عبور می کند
[ترجمه گوگل]برف پاک کن شیشه جلو پنجره ها را به آرامی و بی اثر می کند و باعث می شود تا یک پا به چندین کیلومتر برسد

10. Watching Ferdinand trudge off dejectedly at the end, it was hard not to feel sorry for him.
[ترجمه ترگمان]در حالی که فردیناند را تماشا می کرد، در حالی که آهسته آهسته راه می رفت، سخت ناراحت شد
[ترجمه گوگل]در حالیکه فردیناند را در انتها نگاه نکردن، سخت بود که از او متاسف نباشیم

11. When I trudge to the door, only Des comes to let me out.
[ترجمه ترگمان]، وقتی که به در راه میدم فقط \"وین\" میاد که بذاره من برم بیرون
[ترجمه گوگل]وقتی به سمت درب میروم، تنها دس می آید که به من اجازه بدهد

12. He could only trudge back into the narrow dark.
[ترجمه ترگمان]فقط می توانست راه را در تاریکی باریک راه بدهد
[ترجمه گوگل]او فقط می تواند به تاریکی باریک رفته

13. We trudge through thick grass, bright green matted fur in its soaked richness.
[ترجمه ترگمان]به راه خود ادامه می دهیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق چمن ضخیم، خز سیاه و سفید به رنگ سبز خیره کننده در غنای ملایم فرو می ریزیم

14. Their life had become a never-ending trudge to keep the Looms of the necromancer weaving dreadful enchantments.
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها هیچ گاه به پایان نرسیده بود که the را از سحر و جادو دور نگه دارد
[ترجمه گوگل]زندگی آنها تبدیل به یک بی وقفه بی پایان برای نگه داشتن پیچ و تاب از necromancer بافت جادو ها وحشتناک است

15. And we trudge through the winter and into the spring of the first bombing year.
[ترجمه ترگمان]و در طول زمستان و در بهار سال اول بمب گذاری، راه پیمایی می کنیم
[ترجمه گوگل]و ما از طریق زمستان و بهار سال اول بمب گذاری می شویم

The old lady trudged across the snow.

پیرزن از میان برف‌ها کشان‌کشان رد شد.


پیشنهاد کاربران

آهسته قدم برداشتن

به زحمت و به آرامی راه رفتن ناشی از خستگی
کشان کشان راه رفتن

To walk heavily, laboriously with a lot of effort


کلمات دیگر: