agile

معنی : زیرک، زرنگ، چابک، فرز، سریع، سریع العمل، متحرک، سریع الحرکه

معانی دیگر : تنددست، تردست، سریع الانتقال، تیز هوش

انگلیسی به فارسی

چابک، زرنگ، فرز، زیرک، سریع‌الانتقال

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: agilely (adv.), agileness (n.), agility (n.)

• (1) تعریف: quick and graceful in physical movement; nimble.
• مترادف: fleet, graceful, light-footed, lissome, lithe, nimble, spry, supple, tripping
• متضاد: awkward, stiff
• مشابه: active, athletic, brisk, deft, quick, sprightly, swift

- Gymnasts need to be very agile.

[ترجمه ترگمان] Gymnasts باید بسیار چابک باشند
[ترجمه گوگل] ژیمناست ها باید بسیار چابک باشند

• (2) تعریف: quick in mind; alert.
• مترادف: alert, keen, nimble, on the ball, quick, quick-witted, sharp
• متضاد: slow
• مشابه: active, adroit, apt, astute, clever, dextrous, lively

- He has an agile mind and can quickly solve your riddle.

[ترجمه ترگمان] او یک ذهن چابک دارد و به سرعت می تواند معمای شما را حل کند
[ترجمه گوگل] او ذهن چابک و می تواند به سرعت حل معما خود را

• nimble, graceful; quick, fast; lively
an agile person can move very easily and quickly.
if you have an agile mind, you can think quickly and intelligently.

مترادف و متضاد

زیرک (صفت)

brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

زرنگ (صفت)

bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

چابک (صفت)

light, clever, handy, nimble, dexterous, adroit, deft, agile, perky, feisty, quick, brisk, swift, light-foot, light-footed, spry, rapid, speedy, volant, frisky, lissom, lissome, lithesome, rath, rathe, kittle, lightsome

فرز (صفت)

nimble, agile, quick, swift, light-footed, spry

سریع (صفت)

sudden, fast, express, handy, dexterous, deft, agile, quick, brisk, swift, light-footed, spry, rapid, speedy, pernicious, prompt, rathe, light-heeled, light-limbed, sweepy, wing-footed

سریع العمل (صفت)

dexterous, agile

متحرک (صفت)

moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

سریع الحرکه (صفت)

agile

physically or mentally nimble, deft

Synonyms: active, acute, alert, athletic, brisk, buoyant, bustling, clever, dexterous, easy-moving, energetic, fleet, frisky, limber, lithe, lively, mercurial, prompt, quick, quick on the draw, quick on the trigger, quick-witted, rapid, ready, sharp, spirited, sportive, spright, sprightly, spry, stirring, supple, swift, twinkle toes, vigorous, vivacious, winged, zippy

Antonyms: brittle, clumsy, stiff

جملات نمونه

1. agile as a deer

تندپا همچون یک آهو

2. At 20 years old he was not as agile as he is now.

[ترجمه ترگمان]او در بیست سالگی به اندازه او چابک نبود
[ترجمه گوگل]در 20 سالگی او به همان اندازه که در حال حاضر به عنوان چابک بود، نبود

3. She is such an agile dancer!

[ترجمه ترگمان]چه رقصنده چابک و چابک است!
[ترجمه گوگل]او چنین رقصنده چابک است!

4. She's very agile and light on her feet.

[ترجمه ترگمان]او خیلی فرز و چابک است
[ترجمه گوگل]او بسیار فشرده و سبک بر پای او است

5. Thanks to agile footwork he always managed to escape his pursuers.

[ترجمه ترگمان]به لطف footwork چابک همیشه موفق می شد از تعقیب کنندگان خود فرار کند
[ترجمه گوگل]با تشکر از پیاده روی چابک، او همیشه موفق به فرار از تعقیب او شد

6. You need to have agile fingers to do this kind of work.

[ترجمه ترگمان]تو باید یه کار خوب انجام بدی تا این کار رو انجام بدی
[ترجمه گوگل]شما باید انگشت های چابک خود را برای انجام این کار انجام دهید

7. She was quick-witted and had an extraordinarily agile mind.

[ترجمه ترگمان]او باهوش و باهوش بود و ذهن فوق العاده سریعی داشت
[ترجمه گوگل]او سریع وحشتناک بود و ذهنیت فوق العاده چابک داشت

8. Monkeys are very agile climbers.

[ترجمه ترگمان]میمون ها خیلی چابک هستند
[ترجمه گوگل]میمون ها کوهنوردان بسیار پر جنب و جوش هستند

9. He was physically strong and mentally agile.

[ترجمه ترگمان]از نظر جسمی قوی و چابک بود
[ترجمه گوگل]او فیزیکی قوی و ذهنی چابک بود

10. She is slight of build and very agile.

[ترجمه ترگمان]او لاغر و چابک است
[ترجمه گوگل]او کمی ساخته شده و بسیار چابک است

11. An acrobat has to be agile.

[ترجمه ترگمان]یک شعبده باز ماهر باید چابک باشد
[ترجمه گوگل]آکروبات باید چابک باشد

12. His system of political patronage and agile intimidation of potential enemies reigns supreme in the economically depressed territories.

[ترجمه ترگمان]نظام حمایت سیاسی و تهدید سریع دشمنان بالقوه در مناطق افسرده اقتصادی حکومت می کند
[ترجمه گوگل]سیستم او از حمایت سیاسی و ارعاب ژیان دشمنان بالقوه در سرزمین های افسرده اقتصادی، عالی است

13. But Clinton has an agile mind and he learns quickly.

[ترجمه ترگمان]اما کلینتون دارای ذهن چابکی است و سریعا یاد می گیرد
[ترجمه گوگل]اما کلینتون دارای ذهن چابک است و او به سرعت یاد می گیرد

14. Agile border jumpers sometimes climbed over the gates of unattended booths as if they were jungle gyms, officials said.

[ترجمه ترگمان]به گفته مسئولان، پریدن از مرز چابک سربازان اغلب در غرفه های بدون نظارت بالا می رود، مثل این که آن ها باشگاه های ورزشی هستند
[ترجمه گوگل]مقامات گفتند که جفرسون های مرزی گرسنه گاهی اوقات از دروازه های غرفه های بی نظیر گمان می زنند، مثل اینکه آنها ورزشگاه های جنگلی بودند

agile as a deer

تندپا همچون یک آهو

He jumped over the fence with agility.

با چابکی از روی نرده پرید.

پیشنهاد کاربران

Agile as deer
به چابکی آهو

( مدیریت پروژه ) چابک
چابک یا Agile نوعی روش مدیریت پروژهاست. برای اطلاعات بیشتری به ویکی پدیا مراجعه کنید.

ماهر ، توانمند

تیز و بز

تند و تیز

You need to have agile fingers to do this kind of work

فرز
جابک

هوشمندانه
Agile adjustments based on economic, design, operational, or process changes
تعدیلات هوشمندانه بر اساس تغییرات طراحی، عملیاتی و فرآورش

کلمات دیگر: