کلمه جو
صفحه اصلی

consuming

انگلیسی به فارسی

مصرف‌کننده، شدید، بسیار زیاد، بیشتر


انگلیسی به انگلیسی

• highly intense, intense to such an extent as to take up all the time and energy of a person
consumption
a consuming passion or interest is more important to you than anything else.

مترادف و متضاد

absorbing


Synonyms: engrossing, immoderate, exhausting, intense


جملات نمونه

1. a consuming interest in (postal) stamps
علاقه ی وسواس گونه ای به تمبر (پست)

2. the construction of airplanes is time- consuming
ساختن هواپیما وقت گیر است.

3. It's just very time consuming to get such a large quantity of data.
[ترجمه بهار] برای به دست آوردن این مقدار زیاد از اطلاعات زمان زیادی صرف شده
[ترجمه نادر] برای گرفتن این حجم اطلاعات زمان زیادی صرف شده است.
[ترجمه ترگمان]خیلی زمان است که مقدار زیادی از داده ها را به دست آورید
[ترجمه گوگل]فقط مقدار زیادی از داده ها را مصرف می کنید

4. Going to court can be an expensive, time consuming and gut wrenching experience that is best avoided.
[ترجمه ترگمان]رفتن به دادگاه می تواند یک تجربه دردناک، وقت گیر و گیر باشد که بهتر است از آن اجتناب شود
[ترجمه گوگل]رفتن به دادگاه می تواند تجربه ای گرانقیمت، وقت گیر و غم انگیز است که بهتر است از آن اجتناب شود

5. Running is a consuming passion with him.
[ترجمه ترگمان]دویدن علاقه شدیدی به او دارد
[ترجمه گوگل]در حال اجرا یک شور و شوق مصرف با او است

6. Anton has a consuming passion for science fiction.
[ترجمه ترگمان]آنتون علاقه شدیدی به ادبیات علمی دارد
[ترجمه گوگل]آنتون اشتیاق زیادی برای داستان علمی دارد

7. Building model trains is his consuming passion.
[ترجمه ترگمان]ساخت مدل ساختمان شور و اشتیاق مصرف او است
[ترجمه گوگل]قطار مدل سازی ساختمان، شور و شوق مصرف آن است

8. He has developed a consuming passion for chess.
[ترجمه ترگمان]او علاقه شدیدی به شطرنج ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]او یک اشتیاق مصرف کننده برای شطرنج را توسعه داده است

9. He was consuming his final libation.
[ترجمه ترگمان]او داشت آخرین libation را مصرف می کرد
[ترجمه گوگل]او از لابی نهایی خود استفاده می کرد

10. Sulphide ores tend to oxidise in aerobic conditions, consuming oxygen and releasing carbon dioxide.
[ترجمه ترگمان]او رک ها در شرایط هوازی، مصرف اکسیژن و آزاد کردن دی اکسید کربن تمایل دارند
[ترجمه گوگل]کانی های سولفید در شرایط هوازی اکسید می شوند، اکسیژن مصرف می کنند و دی اکسید کربن را آزاد می کنند

11. Bogdanovich is fortunate that his consuming interest and his job are one and the same.
[ترجمه ترگمان]Bogdanovich خوش شانس است که علاقه consuming و شغلش یکی است
[ترجمه گوگل]بوگدانویچ خوش شانس است که علاقه او به کار و کار او یکسان است

12. Here, a single 90-minute video consuming over 100 gigabytes of storage space must be distributed to a large number of consumers.
[ترجمه ترگمان]در اینجا یک ویدئوی ۹۰ دقیقه ای مصرف بیش از ۱۰۰ گیگابایت فضای ذخیره سازی باید به تعداد زیادی از مصرف کنندگان توزیع شود
[ترجمه گوگل]در اینجا، یک ویدیو 90 دقیقه ای با مصرف بیش از 100 گیگابایت فضای ذخیره سازی باید به تعداد زیادی از مصرف کنندگان توزیع شود

13. A system that is too complex and time consuming encourages errors, undermines enthusiasm and can wreck potentially effective intervention plans.
[ترجمه ترگمان]سیستمی که بیش از حد پیچیده و وقت گیر است باعث ایجاد خطا می شود، شور و شوق را تضعیف می کند و می تواند طرح های مداخله ای موثر بالقوه را خراب کند
[ترجمه گوگل]یک سیستم که بسیار پیچیده و وقت گیر است خطاهای را تشویق می کند، شور و شوق را تضعیف می کند و می تواند برنامه های مداخله ای بالقوه موثر را خراب کند

14. Walker had been consuming news space like a movie star in a fever of insecurity.
[ترجمه ترگمان]واکر در حال استفاده از فضای خبر مانند یک ستاره سینما در تب نا امنی بود
[ترجمه گوگل]واکر فضای خبری مانند یک ستاره فیلم را در تب نا امنی از بین برد

15. It can be very time consuming and it often depends on unstructured verbal communication because of this.
[ترجمه ترگمان]این می تواند بسیار وقت گیر باشد و اغلب به ارتباط کلامی بدون ساختار بستگی دارد
[ترجمه گوگل]این امر می تواند بسیار وقت گیر باشد و به همین علت به ارتباطات کلامی بدون ساختار بستگی دارد

time consuming

وقت‌گیر، زمان‌گیر


consuming passion

اشتیاق زیاد


پیشنهاد کاربران

مصرف کننده
time - consuming: زمانگیر
زمانی که پشت یک صفت احساسی بیاید آن را شدید میکند. مثل: consuming passion که به معنی علاقه شدید است.

مصرف

جانکاه

وقت گیر

دوستان این نمیشه وقت گیر. میشه"گیر" یا "خورنده"
Time consuming
She consumed the drugs
Consuming passion
They consumed whole the fuckin foods

یکی از معانی اون مثلا
Counsomin felling
احساس بسیار قوی

مصرف کننده
گیرنده


کلمات دیگر: