کلمه جو
صفحه اصلی

musty


معنی : کهنه، پوسیده، ترشیده، کپک زده، بوی ناگرفته
معانی دیگر : (به ویژه از نظر بو و مزه) کپک زده، نم کشیده، بیات، مانده، قدیمی، رنگ و رورفته، مبتذل

انگلیسی به فارسی

کپک زده، بوی ناگرفته، پوسیده، کهنه


کثیف، کپک زده، کهنه، بوی ناگرفته، ترشیده، پوسیده


انگلیسی به انگلیسی

• stale, having no ventilation, pertaining to that which is closed up; having a mildewy smell, moldy; old, no longer in use
something that is musty smells stale and damp.

مترادف و متضاد

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

پوسیده (صفت)
rotten, rusty, carious, corroded, frowsty, frowsy, musty, frowzy

ترشیده (صفت)
rank, rancid, frowsy, foxy, overripe, musty, frowzy

کپک زده (صفت)
frowsty, musty, moldy, mouldy

بوی ناگرفته (صفت)
stale, frowsty, musty

stuffy, aged


Synonyms: airless, ancient, antediluvian, antique, crumbling, dank, decayed, decrepit, dirty, dried-out, dry, fetid, filthy, frowzy, malodorous, mildewed, mildewy, moldy, moth-eaten, noisome, old, putrid, rotten, smelly, spoiled, squalid, stale, stuffy


Antonyms: clean, clear, new, sweet-smelling


worn-out, clichéd


Synonyms: ancient, antiquated, banal, common, commonplace, dull, hackneyed, hoary, obsolete, old-fashioned, old hat, shopworn, stale, stereotypical, threadbare, timeworn, tired, trite, warmed-over, worn


Antonyms: new, unused


جملات نمونه

1. musty bread
نان کپک زده

2. musty ideas
عقاید کهنه

3. a musty basement
زیرزمینی که بوی نم می دهد

4. The room smelled musty and stale.
[ترجمه ترگمان]اتاق بوی کهنگی و کهنگی می داد
[ترجمه گوگل]اتاق بیدار و خسته بود

5. The cottage had a musty smell after being shut up over the winter.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه زمستان تعطیل شد، کلبه بوی کپک می داد
[ترجمه گوگل]پس از تعطیل شدن در زمستان، کلبه بوی کثیف داشت

6. The musty aroma of incense made her head swim.
[ترجمه ترگمان]عطر نا عطری که به مشام می رسید سرش را به شنا درآورد
[ترجمه گوگل]عطری ضخیم از بخور دادن سرش را شنا کرد

7. A damp, musty smell lurched out to greet him.
[ترجمه ترگمان]بوی نا گرفته ای به مشام هری رسید که به او خوش آمد بگوید
[ترجمه گوگل]بوی خیس و مرطوب، به او تبریک می گوید

8. It wasn't locked and a musty smell floated into the passage.
[ترجمه ترگمان]قفل نبود و بوی کهنگی فضا را فرا گرفته بود
[ترجمه گوگل]این قفل نشده بود و بوی شیرین به طرف در رفت

9. He put his belongings into a musty old cupboard beside his bed.
[ترجمه ترگمان]وسایلش را در گنجه ای کهنه کنار تختش گذاشت
[ترجمه گوگل]او متعلقات خود را در یک کابین قدیمی کثیف کنار تخت خود گذاشت

10. The monkey was enveloped by the musty darkness of a coarse woollen bag.
[ترجمه ترگمان]یک کیسه از یک کیسه پشمی زمخت پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]میمون توسط تاریکی درخشان یک کیسه پشمی زبر پوشیده شده بود

11. He stood, arms akimbo, looking around in the musty gloom.
[ترجمه ترگمان]ایستاده بود، دست ها را به کمر زده و در تاریکی به اطراف می نگریست
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود، آئیمبو را باز می کند، نگاهی به اطراف آن در تاریکی فشرده

12. A dark hall, musty with age.
[ترجمه ترگمان]یک تالار تاریک و با سن و سال
[ترجمه گوگل]سالن تاریک، با سن و سال است

13. The air was musty; he opened the seaward window.
[ترجمه ترگمان]هوا تاریک بود، پنجره را باز کرد
[ترجمه گوگل]هوا گران شد؛ او پنجره ی دریایی را باز کرد

14. It has 10 floors, with elevators, and a musty, professional ambience.
[ترجمه ترگمان]۱۰ طبقه دارد، با آسانسور و محیط کار کثیفی
[ترجمه گوگل]این دارای 10 طبقه با آسانسور و محیط فشرده و حرفه ای است

a musty basement

زیرزمینی که بوی نم می‌دهد


musty bread

نان کپک‌زده


musty ideas

عقاید کهنه


پیشنهاد کاربران

داشتن بوی بد به خاطر خیسی

بوی بد ناشی از قدیمی بودن یک مکان یا یک وسیله، به خصوص به خاطر اینکه برای مدت طولانی در معرض هوای تازه قرار نداشته است.

کپک زده . کهنه

Musty کپک زده . کهنه
Stale بیات . کهنه

۱ - نمور
بوی نمور
بوی نم و کپک

۲ - نخ نما hacknyed, trite

Having a stale, moldy or damp smell as in an old building or a stale food

The suite was spacious. But there was a strange
. musty smell


کلمات دیگر: