کلمه جو
صفحه اصلی

seeming


معنی : زیبایی، جلوه، نمایان، ظاهری، ظاهر نما
معانی دیگر : نمودین، وانمودی

انگلیسی به فارسی

ظاهری، نمایان، ظاهر نما، زیبایی، جلوه


ظاهرا، زیبایی، جلوه، ظاهری، نمایان، ظاهر نما


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: appearing to be as indicated; apparent.
متضاد: actual, genuine
مشابه: apparent, ostensible, ostensive, outward

- His seeming shyness hid a boisterous personality.
[ترجمه ترگمان] خجالتی ظاهری او شخصیت پر سر و صدایی را پنهان می کرد
[ترجمه گوگل] ظرافت ظاهری او شخصیت پرشور را پنهان کرد
اسم ( noun )
مشتقات: seemingly (adv.), seemingness (n.)
• : تعریف: outward appearance, esp. a deceptive one.
مشابه: shape

• outward appearance, look
appearing to be, creating the impression that, looking as if
someone's seeming willingness or seeming interest means that they appear to be willing or interested, but you are not sure whether they really are.

مترادف و متضاد

زیبایی (اسم)
elegance, grace, beauty, seeming, glee, pulchritude, sheen, concinnity

جلوه (اسم)
display, sight, show, seeming, parade, flourish, luster, flaunt, bravery, flash, showing, resplendence, resplendency

نمایان (صفت)
seeming, visible, dominant, egregious, ostensible

ظاهری (صفت)
outside, specious, seeming, showy, external, outward, exterior, superficial, extern, skin-deep

ظاهر نما (صفت)
affected, specious, seeming, showy

apparent


Synonyms: appearing, illusive, illusory, ostensible, outward, professed, quasi-, semblant, specious, surface


Antonyms: real, true


جملات نمونه

1. her seeming anger
خشم ظاهری او

2. At the risk of seeming rude, I'm afraid I have to leave now.
[ترجمه سپید ناناز] با وجود اینکه گستاخی و بی ادبی به نظر میرسد، متاسفانه من مجبورم اینجا را اکنون ترک کنم.
[ترجمه ترگمان]با وجود ریسکی که به نظر می رسد، متاسفانه باید از اینجا بروم
[ترجمه گوگل]در خطر ظاهرا بی ادب، من می ترسم که مجبور شوم از اینجا بیرون بروم

3. For all his seeming calmness, he was really very nervous.
[ترجمه ترگمان]با این همه آرامش ظاهری، او واقعا عصبی بود
[ترجمه گوگل]برای همه آرامش ظاهری او واقعا بسیار عصبی بود

4. She hesitated, seeming to grope for words.
[ترجمه ترگمان]او مکث کرد، انگار می خواست دنبال کلمات می گشت
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید که برای کلمات حرف می زد

5. He said, with seeming embarrassment, that he would have to cancel the meeting.
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی به او گفت که باید جلسه را لغو کند
[ترجمه گوگل]او با خجالت ظاهری گفت که باید جلسه را لغو کند

6. Despite his seeming deafness, he could hear every word.
[ترجمه ترگمان]با وجود کری که به نظر می رسید، هر کلمه را می شنید
[ترجمه گوگل]با وجود ناشنوایی ظاهری او، هر کلمه را می شنید

7. What explains these seeming deficits in teaching quality?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی این کمبود آشکار در کیفیت تدریس را توضیح می دهد؟
[ترجمه گوگل]این نقص های ظاهری در کیفیت تدریس توضیح می دهد؟

8. The kitchen clock croaked and creaked, seeming to match the uneven rhythm of his heart.
[ترجمه ترگمان]زنگ آشپزخانه صدا کرد و صدا کرد و به نظر می رسید که با ریتم منظم قلب او هماهنگی دارد
[ترجمه گوگل]ساعت آشپزخانه کوره و خراشیده شد، ظاهرا مطابقت با ریتم ناهموار قلب او

9. In looking at childhood photographs, her sullenness, always seeming to be apart, looking rather sour, tense.
[ترجمه ترگمان]با نگاه کردن به عکس های دوران کودکی، sullenness، همیشه به نظر می رسید از هم جدا باشند، کمی ترش و عصبی به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]در نگاه کردن به عکس های دوران کودکی، خستگی او، همیشه به نظر می رسد جدا از هم، به نظر می رسد نه ترش، تنش

10. Such surprise twists and seeming contradictions are typical of the man.
[ترجمه ترگمان]این surprise و contradictions و seeming از هر گونه contradictions است
[ترجمه گوگل]چنین پیچیدگی های شگفت انگیزی و تناقضات ظاهری به نوعی مردانه است

11. He alienated Henry one last time by seeming to offer support to the young king during the rebellion of 117
[ترجمه ترگمان]او برای آخرین بار هنری را از خود دور کرد، زیرا به نظر می رسید که در طول شورش ۱۱۷ ساله از پادشاه جوان پشتیبانی می کند
[ترجمه گوگل]او آخرین زمان هنری را از دست داد و به نظر می رسید حمایت از پادشاه جوان در طول شورش 117 را ارائه دهد

12. Gleysteen sensed that Park was losing his way, seeming to be uncertain about the wisdom of his own decisions.
[ترجمه ترگمان]Gleysteen احساس می کرد که پارک راهش را از دست می دهد، به نظر می رسید که در مورد عاقلانه تصمیم خودش مطمئن نیست
[ترجمه گوگل]Gleysteen احساس کرد که پارک راه خود را از دست داد، به نظر می رسد در مورد حکمت تصمیم گیری خود را نامعلوم است

13. I wondered about Richard's seeming reluctance to talk about his family.
[ترجمه ترگمان]در این فکر بودم که ریچارد از صحبت درباره خانواده اش اکراه دارد
[ترجمه گوگل]من در مورد بی میلی به نظر می رسد در مورد خانواده اش صحبت کردم

14. Their whole life began seeming like a missing persons bureau.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تمام زندگی آن ها مثل یک سازمان گم شده است
[ترجمه گوگل]تمام عمر آنها شروع به ظاهر شدن به عنوان دفترچه ای از دست داد

her seeming anger

خشم ظاهری او


پیشنهاد کاربران

صفت:
appearing to be real or true, but not necessarily being so; apparent. ظاهرا واقعی یا درست است، اما لزوما چنین نیست؛ آشکار.
"Ellen's seeming indifference to the woman's fate""بی تفاوتی ظاهری الن به سرنوشت زن
اسم:
he outward appearance or aspect of someone or something, especially when considered as deceptive or as distinguished from reality. ظاهر او و صورت ظاهری کسی یا چیزی ، به ویژه هنگامی که به عنوان گمراه کننده یا واقعیت متمایز در نظر گرفته می شود.
"that dissidence between inward reality and outward seeming"""این اختلاف نظر بین واقعیت درونی و ظاهری بیرونی است"

به ظاهر

جلوه، ظاهر

مشهود، قابل توجه


نمود، جلوه، ظاهر

They had the seeming of battlle - wrecks

مورد نظر


کلمات دیگر: