تشریفات دوست، رعایت کننده ایین واداب، ظاهرپرست
formalist
تشریفات دوست، رعایت کننده ایین واداب، ظاهرپرست
انگلیسی به انگلیسی
• supporter of formalism; one who supports adherence to traditional methods or practices; one who places emphasis on external forms and customs
جملات نمونه
1. A more quintessentially Formalist approach to narrative is contained in Shklovsky's essay on Tristram Shandy.
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد quintessentially more برای روایت در مقاله Shklovsky روی تریسترم Shandy گنجانده شده است
[ترجمه گوگل]رویکرد متضاد فرمالیستی به روایت در مقاله شلکوفسکی درباره تریسترام شندی آمده است
[ترجمه گوگل]رویکرد متضاد فرمالیستی به روایت در مقاله شلکوفسکی درباره تریسترام شندی آمده است
2. The battle was the venerable one of pure, formalist art versus art with a social function.
[ترجمه ترگمان]این نبرد، یک هنر زیبا و زیبا در برابر هنر با یک تابع اجتماعی بود
[ترجمه گوگل]نبرد یکی از هنرهای خالص و فرمالیستی در مقابل هنر با یک عملکرد اجتماعی بود
[ترجمه گوگل]نبرد یکی از هنرهای خالص و فرمالیستی در مقابل هنر با یک عملکرد اجتماعی بود
3. Don't we have in him a formalist, in fact an aesthete?
[ترجمه ترگمان]آیا در واقع ما در وجود او یک formalist و در حقیقت یک aesthete وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا ما در او یک فرمالیست نیستیم، در واقع یک زیبایی است؟
[ترجمه گوگل]آیا ما در او یک فرمالیست نیستیم، در واقع یک زیبایی است؟
4. Formalist analyses of abstract works proved compelling at first, although they became difficult to sustain.
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل آثار انتزاعی آثار انتزاعی در ابتدا ثابت شد، گرچه حفظ آن ها دشوار شد
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل های رسمی از آثار انتزاعی در ابتدا قانع کننده بود، هرچند برای حفظ آنها دشوار بود
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل های رسمی از آثار انتزاعی در ابتدا قانع کننده بود، هرچند برای حفظ آنها دشوار بود
5. It is ruled out equally by the Formalist opposition between practical and poetic language.
[ترجمه ترگمان]این قانون به طور مساوی با مخالفت Formalist بین زبان عملی و شاعرانه حاکم است
[ترجمه گوگل]از نظر مخالفت فرمالیستی بین زبان عملی و شاعرانه به همان اندازه حذف شده است
[ترجمه گوگل]از نظر مخالفت فرمالیستی بین زبان عملی و شاعرانه به همان اندازه حذف شده است
6. Formalist theory reversed the priority of content over form and devoted its attention exclusively to form.
[ترجمه ترگمان]نظریه Formalist اولویت محتوی را به فرم معکوس کرد و توجه خود را منحصرا معطوف به فرم کرد
[ترجمه گوگل]تئوری فرمالیستی اولویت محتوا را بیش از شکل تغییر داده و توجه آن را به صورت انحصاری به شکل داده است
[ترجمه گوگل]تئوری فرمالیستی اولویت محتوا را بیش از شکل تغییر داده و توجه آن را به صورت انحصاری به شکل داده است
7. In the final analysis, I have just a formalist, you know.
[ترجمه ترگمان]در تحلیل نهایی، من یک ظاهر پرست هستم، می دانید
[ترجمه گوگل]در تجزیه و تحلیل نهایی، من فقط یک فرمالیست هستم، شما می دانید
[ترجمه گوگل]در تجزیه و تحلیل نهایی، من فقط یک فرمالیست هستم، شما می دانید
8. Indeed, Formalist work only became more widely available and influential in the post - 60 s period.
[ترجمه ترگمان]در واقع، کار Formalist تنها در دوره پس از ۶۰ سال به طور گسترده در دسترس و تاثیر گذار بود
[ترجمه گوگل]در واقع، کار فرمالیست تنها در دوره پس از 60 سال به طور گسترده ای در دسترس و تاثیر گذار بود
[ترجمه گوگل]در واقع، کار فرمالیست تنها در دوره پس از 60 سال به طور گسترده ای در دسترس و تاثیر گذار بود
9. The freethinker hated formalist; the lover of liberty detested the disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]The از formalist بدش می آمد؛ عاشقی از ادی از the بدش می آمد
[ترجمه گوگل]آزادیخواه متفکر رسمی است؛ عاشق آزادی، رضایتبخش است
[ترجمه گوگل]آزادیخواه متفکر رسمی است؛ عاشق آزادی، رضایتبخش است
10. The freethinker hated the formalist ; the lover of liberty detested the disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]The از the متنفر بود؛ عاشقی از ادی از the بدش می آمد
[ترجمه گوگل]آزادیخواهانه از فرمالیته متنفر بود عاشق آزادی، رضایتبخش است
[ترجمه گوگل]آزادیخواهانه از فرمالیته متنفر بود عاشق آزادی، رضایتبخش است
11. Aristotle, the first western formalist, was the beginner of the use of Entelechy which is a key member of the form "meaning".
[ترجمه ترگمان]ارسطو، اولین فرمالیستی غربی، the استفاده از entelechy بود که یکی از اعضای کلیدی شکل \"معنا\" است
[ترجمه گوگل]ارسطو، اولین فرمول گرای غربی، شروع به استفاده از Entelechy بود که یکی از اعضای کلیدی فرم «معنی» است
[ترجمه گوگل]ارسطو، اولین فرمول گرای غربی، شروع به استفاده از Entelechy بود که یکی از اعضای کلیدی فرم «معنی» است
12. Principles of Formalist Aesthetics are experiences which summed up from produce and life by people.
[ترجمه ترگمان]اصول Formalist تجربیاتی است که مردم را از تولید و زندگی به وسیله مردم خلاصه می کند
[ترجمه گوگل]اصول زیبایی شناسی فرمالیست ها تجربیات است که مردم از تولید و زندگی خلاصه می شوند
[ترجمه گوگل]اصول زیبایی شناسی فرمالیست ها تجربیات است که مردم از تولید و زندگی خلاصه می شوند
13. This formalist approach to problems affected the subsequent course of the movement.
[ترجمه ترگمان]این رویکرد فرمالیستی محدود به مشکلات بعدی جنبش است
[ترجمه گوگل]این رویکرد فرمالیستی به مشکلات، بر روند بعدی جنبش تأثیر گذاشت
[ترجمه گوگل]این رویکرد فرمالیستی به مشکلات، بر روند بعدی جنبش تأثیر گذاشت
14. I had to give up my theoretical ideas, my Clement Greenberg formalist ideas.
[ترجمه ترگمان]من مجبور بودم ایده های نظری خود را کنار بگذارم، ایده های فرمالیستی و Clement
[ترجمه گوگل]من باید از ایده های نظری من، ایده های رسمی رسمی کلمن گرینبرگ، رهایی دهم
[ترجمه گوگل]من باید از ایده های نظری من، ایده های رسمی رسمی کلمن گرینبرگ، رهایی دهم
پیشنهاد کاربران
نقد ادبی: کسانی که ظاهر اثر را بر محتوا ترجیح میدهند
ظاهرگرا، ظاهرگرایانه
کلمات دیگر: