کلمه جو
صفحه اصلی

visualize


معنی : تصور کردن، تجسم کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن
معانی دیگر : مجسم کردن، تنا کردن، در فکر خود دیدن، پیش بینی کردن، مرئی شدن یا کردن، پدیدار کردن یا شدن، نمایان کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

در پیش چشم نمودار کردن، متصور ساختن


تجسم کردن، تصور کردن


تصور کنید، تجسم کردن، تصور کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: visualizes, visualizing, visualized
• : تعریف: to create a mental picture or image.
مشابه: conceive, dream, imagine

- Inventors seem to have a special ability to visualize.
[ترجمه ترگمان] مخترعین به نظر می رسد که توانایی خاصی برای تجسم کردن داشته باشند
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد سازندگان توانایی ویژهای برای تجسم دارند
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: visualization (n.)
• : تعریف: to form or have a mental picture of.
مشابه: conceive, dream, fancy, image, imagine, picture, see

- Her writing is so rich and detailed that it's easy to visualize the scenes she describes.
[ترجمه ترگمان] نوشتن او بسیار غنی و با جزئیات است که تجسم کردن صحنه هایی که او توصیف می کند آسان است
[ترجمه گوگل] نوشتن او چنان غنی و دقیق است که صحنه هایی را که او توصیف می کند، بسیار آسان می کند
- Try to visualize yourself achieving your goals.
[ترجمه ترگمان] سعی کنید خودتان را مجسم کنید که به اهداف خود دست پیدا می کنید
[ترجمه گوگل] سعی کنید خودتان را به اهداف خود برسانید
- I visualize her entering the stage riding on a white horse.
[ترجمه ترگمان] او را مجسم می کردم که سوار بر اسب سفید شده بود
[ترجمه گوگل] من او را وارد صحنه سوار بر اسب سفید میکنم

• picture, envisage, conjure up, imagine; make image of internal organs by means of x-rays (also visualise)
if you visualize something, you form a mental picture of it because you cannot see it at that time.
if you visualize a situation that is assumed or invented, you imagine it.

مترادف و متضاد

تصور کردن (فعل)
fancy, imagine, trow, fail, ween, ideate, conceive, visualize

تجسم کردن (فعل)
visualize

متصور ساختن (فعل)
visualize

در پیش چشم نمودار کردن (فعل)
visualize

make a picture of in the mind


Synonyms: anticipate, apprehend, bring to mind, call to mind, call up, conceive of, conjure up, create, divine, dream up, envisage, envision, fancy, feature, foresee, get the picture, image, imagine, object, picture, reflect, see, see in the mind’s eye, think, view, vision


جملات نمونه

1. it is hard for me to visualize the consequences of an atomic war
برای من دشوار است که نتایج یک جنگ اتمی را در نظر مجسم کنم.

2. I tried to visualize the house while he was describing it.
[ترجمه حمید ] من تلاش کردم تا تجسم کنم آن خانه را هنگامی که او درحال توصیف آن بود
[ترجمه ترگمان]سعی کردم آن خانه را در حالی که داشت توصیف می کرد مجسم کنم
[ترجمه گوگل]در حالی که او آن را توصیف کرد، سعی کردم خانه را تجسم کنم

3. I could visualize the scene in the office.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صحنه را در دفتر مجسم کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم صحنه را در دفتر تجسم کنم

4. Visualize this thing that you want, see it, feel it, believe in it. Make your mental blue print, and begin to build.
[ترجمه ترگمان]این چیزی را که می خواهید تصور کنید، آن را ببینید، آن را احساس کنید، آن را باور کنید، آن را باور کنید چاپ آبی ذهنی خود را بسازید، و شروع به ساخت آن کنید
[ترجمه گوگل]تجسم این چیزی است که می خواهید، آن را ببینید، احساس می کنید، به آن اعتقاد دارید چاپ آبی روان خود را شروع کنید و شروع به ساخت آن کنید

5. Try to visualize him as an old man.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید او را به عنوان یک پیرمرد مجسم کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید او را به عنوان یک پیرمرد تجسم کنید

6. It was hard to visualize how it could have been done.
[ترجمه ترگمان]تجسم کردن اینکه چگونه ممکن بود انجام شود سخت بود
[ترجمه گوگل]دشوار بود که چگونگی انجام آن را تصور کنیم

7. She couldn't visualize climbing the mountain.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست مجسم کند که از کوه بالا می رود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست از صعود به کوه دیدن کند

8. It is difficult to visualize how the town must have looked years ago.
[ترجمه ترگمان]تجسم کردن این که چگونه شهر سال ها پیش به نظر می رسید دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است که تصور کنید شهر چگونه باید سالها پیش نگاه داشته باشد

9. I can't visualize what this room looked like before it was decorated.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم تصور کنم که این اتاق چه شکلی بود، قبل از آن که تزیین شود
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تصور کنم که این اتاق به نظر می رسید قبل از اینکه تزئین شده باشد

10. I can't visualize myself ever getting married.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم تصور کنم که هرگز ازدواج نکرده ام
[ترجمه گوگل]من نمی توانم خودم را هرگز ازدواج نکنم

11. He could not visualize her as old.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست او را مثل گذشته مجسم کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست او را به عنوان قدیمی ببیند

12. Somehow I can't visualize myself staying with this company for much longer.
[ترجمه ترگمان]به هر حال نمی توانم خودم را مجسم کنم که بیش از این با این کمپانی بمانم
[ترجمه گوگل]به هر حال من نمیتوانم خودم را برای مدت طولانی در این شرکت بگذرانم

13. I remember meeting him but I just can't visualize him.
[ترجمه ترگمان]به یاد دارم که او را ملاقات کردم، اما نمی توانم او را مجسم کنم
[ترجمه گوگل]من به یاد می آورم که او را دیدار می کنم، اما نمی توانم او را تجسم کنم

14. It can help to visualize yourself making your speech clearly and confidently.
[ترجمه ترگمان]آن می تواند به تجسم کردن خود به طور واضح و با اطمینان کمک کند
[ترجمه گوگل]این می تواند کمک کند تا خود را به وضوح و با اطمینان بیان کند

It is hard for me to visualize the consequences of an atomic war.

برای من دشوار است که نتایج یک جنگ اتمی را در نظر مجسم کنم.


They had not visualized such an attack.

آن‌ها چنین حمله‌ای را پیش‌بینی نکرده بودند.


The worm visualized through a bronchoscope.

کرمی که توسط نایژه‌بین نمایان شد.


پیشنهاد کاربران

به تصویر کشیدن


مشخص کردن

تصور کردن
تجسم کردن

تصویرسازی یا تصویرپردازی

مجسم کردن
تصویر سازی ذهنی


کلمات دیگر: