1. to formalize an agreement
به توافق رسمیت دادن
2. to formalize the arrangements for the signing of the contract
قرار نهایی برای امضای قرارداد را گذاشتن
3. We need to formalize our initial thoughts about the way to proceed.
[ترجمه ترگمان]باید افکار اولیه مون رو با این روش رسمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید اندیشه های ابتدایی خود را در باره راه ادامه دادن به رسمیت بشناسیم
4. They decided to formalize their relationship by getting married.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند تا رابطه شان را با ازدواج رسمی رسمی کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند رابطه خود را ازدواج کنند
5. The new law is intended to further formalize the process of adopting children from overseas.
[ترجمه ترگمان]هدف از این قانون جدید رسمیت بخشیدن به روند پذیرش کودکان از خارج از کشور است
[ترجمه گوگل]قانون جدید در نظر دارد فرایند اتخاذ کودکان از خارج از کشور را به طور رسمی اعلام کند
6. Most measures to formalize wage negotiations have so far been very successful.
[ترجمه ترگمان]اغلب اقدامات برای رسمی کردن مذاکرات حقوقی تاکنون بسیار موفق بوده اند
[ترجمه گوگل]اغلب اقدامات برای رسمی شدن مذاکرات بازپرداخت تاکنون بسیار موفق بوده است
7. Design Rules to formalize and communicate that architecture to your entire development organization.
[ترجمه ترگمان]قواعد طراحی برای رسمی کردن و ارتباط آن معماری با کل سازمان توسعه
[ترجمه گوگل]قوانین طراحی را برای رسمیت دادن و ارتباط آن معماری به کل سازمان توسعه خود
8. At last, we formalize MTI cooperation model detailedly.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، ما مدل هم کاری MTI را detailedly کردیم
[ترجمه گوگل]در نهایت، ما به طور دقیق مدل همکاری MTI را رسمیت می دهیم
9. These observations allow one to formalize the definition of reflection: a reflection is an involutive isometry of an Euclidean space whose set of fixed points is an affine subspace of codimension
[ترجمه ترگمان]این مشاهدات به شخص اجازه می دهد تا تعریف تفکر را رسمی کند: یک بازتاب، یک فضای اقلیدسی از فضای اقلیدسی است که مجموعه نقاط ثابت، یک زیرفضای نسبی از codimension است
[ترجمه گوگل]این مشاهدات به تعریف انعکاس اجازه می دهد: یک بازتاب یک ایزوتومتر فشرده فضایی اقلیدسی است که مجموعه ای از نقاط ثابت یک زیرمجموعه وابسته از مدل کوانتیزه
10. Formalize a testing methodology; you'll test everything the same way and you'll get uniform results.
[ترجمه ترگمان]این روش یک روش آزمایش است؛ شما همه چیز را از یک روش آزمایش می کنید و نتیجه uniform خواهید گرفت
[ترجمه گوگل]فرمول یک روش تست؛ شما همه چیز را همانند تست کنید و نتایج یکسان را دریافت خواهید کرد
11. This article tried to formalize the basic theoretic structure for the further research.
[ترجمه ترگمان]این مقاله تلاش کرد تا ساختار نظری اساسی برای تحقیقات بیشتر را رسمی کند
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاش کرد تا ساختار نظری پایه را برای تحقیقات بیشتر به رسمیت بشناسد
12. That essentially would formalize existing reporting lines.
[ترجمه ترگمان]آن اساسا خطوط گزارش دهی موجود را رسمی می کند
[ترجمه گوگل]این اساسا خطوط گزارش موجود را رسم می کند
13. The final step is to formalize your findings into a risk management plan with established metrics, and track the top risks on your workspace week by week.
[ترجمه ترگمان]مرحله نهایی این است که یافته های خود را به یک برنامه مدیریت ریسک با معیارهای ایجاد شده رسمی کرده، و ریسک های بالای هفته کاری خود را در طول هفته پی گیری کنید
[ترجمه گوگل]گام نهایی این است که یافته های خود را به یک برنامه ریسک مدیریت با معیارهای تعیین شده رسم کنید و هفته ها تا هفته بر خطرات بالا در فضای کاری خود پیگیری کنید
14. The BNF is used to formalize the packet filtering rules.
[ترجمه ترگمان]The برای رسمی کردن قواعد فیلتر کردن بسته به کار می رود
[ترجمه گوگل]BNF برای تدوین قوانین فیلترینگ بسته استفاده می شود