کلمه جو
صفحه اصلی

sentimental


معنی : احساساتی
معانی دیگر : عاطفی، سوهشی، سترسایی، پر احساس، خیال انگیز، سوهش انگیز، حساس، عاطفه ای، ناشی ازاحساسات یاعاطفه، برانگیزنده احساسات

انگلیسی به فارسی

احساساتی،حساس،عاطفه ای،ناشی از احساسات یا عاطفه،برانگیزنده احساسات


احساساتی


انگلیسی به انگلیسی

• appealing to the emotions; nostalgic, tender, romantic; overly emotional, corny
a sentimental person or thing feels or arouses emotions such as tenderness, romance, or sadness, sometimes to an extent which is considered exaggerated or foolish.
sentimental means relating to a person's emotions.

مترادف و متضاد

emotional, romantic


احساساتی (صفت)
ebullient, sensational, passionate, pathetic, sentimental, gushing, mushy, passional, soft-boiled

Synonyms: affected, affectionate, corny, demonstrative, dewy-eyed, dreamy, effusive, gushing, gushy, idealistic, impressionable, inane, insipid, jejune, languishing, lovey-dovey, loving, maudlin, moonstruck, mushy, nostalgic, overacted, overemotional, passionate, pathetic, rosewater, saccharine, sappy, schmaltzy, silly, simpering, sloppy, slushy, soapy, soft, softhearted, sugary, sweet, syrupy, tearful, tear-jerking, tender, touching, vapid, visionary, weepy


Antonyms: hard-hearted, indifferent, pragmatic, unemotional, unromantic, unsentimental


جملات نمونه

1. a sentimental journey
یک مسافرت خیال انگیز

2. for sentimental reasons
به دلایل عاطفی

3. my sentimental attachement to my dead father's glasses
دلبستگی عاطفی من به عینک پدر مرحومم

4. the sentimental appeal of his paintings
گیرایی سوهشی نقاشی های او

5. a scientific as opposed to a sentimental evaluation
یک ارزیابی علمی در مقابل یک ارزیابی عاطفی

6. I'm trying not to be sentimental about the past.
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم درباره گذشته احساساتی نباشم
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم در مورد گذشته احساسات نداشته باشم

7. Sentimental children forever whining about how bitterly unfair your lives have been. Well,it may have escaped you notice, but life isn't fair.
[ترجمه ترگمان]بچه های احساساتی برای همیشه ناله می کنند که زندگی شما چقدر ناعادلانه است خوب، شاید فرار کرده باشی، اما زندگی عادلانه نیست
[ترجمه گوگل]کودکان احساساتی برای همیشه نگرانی در مورد چگونگی تلخی و ناعادلانه زندگی شما دارند خوب، ممکن است از ذهن شما فرار کرده باشد، اما زندگی عادلانه نیست

8. She kept the letters for sentimental reasons.
[ترجمه ترگمان]او نامه ها را به دلایل احساساتی نگه می داشت
[ترجمه گوگل]او حروف را به دلایل احساسی نگه داشته است

9. In the sentimental days, I take time, messy floating.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای احساساتی، وقتم را تلف خواهم کرد
[ترجمه گوگل]در روزهای عاطفی، زمان زیادی را صرف پرواز می کنم

10. For sentimental reasons I wanted to delay my departure until June.
[ترجمه ترگمان]به دلایلی که می خواستم قبل از ژوئن به تاخیر بیفتم
[ترجمه گوگل]به دلایل احساسی، من می خواستم تا ماه ژوئن من را ترک کنم

11. Don't go getting all mushy and sentimental.
[ترجمه ترگمان]دیگر احساساتی و احساساتی نشو
[ترجمه گوگل]نرو نه همه ی مشتاق و احساساتی

12. He regarded poetry as sentimental self-expression.
[ترجمه ترگمان]او شعر را به عنوان self احساساتی تلقی می کرد
[ترجمه گوگل]او شعر را به مثابه بیان احساسات احساس کرد

13. He's not the sort of man who gets sentimental about old friendships.
[ترجمه ترگمان]او از آن نوع مردانی نیست که در مورد دوستی قدیمی احساساتی می شود
[ترجمه گوگل]او مردی نیست که در مورد دوستی های قدیمی احساساتی باشد

14. People can be very sentimental about animals.
[ترجمه ترگمان]مردم می توانند در مورد حیوانات احساساتی باشند
[ترجمه گوگل]مردم می توانند در مورد حیوانات بسیار احساساتی باشند

15. The locket has great sentimental value .
[ترجمه ترگمان] گردن بند ارزش زیادی داره
[ترجمه گوگل]قفل دارای ارزش بسیار ارزشمند است

16. Her novels are full of sentimental slush.
[ترجمه ترگمان]رمان های او پر از گل و لای احساساتی است
[ترجمه گوگل]رمان های او پر از خستگی احساسی است

my sentimental attachement to my dead father's glasses

دلبستگی عاطفی من به عینک پدر مرحومم


a scientific as opposed to a sentimental evaluation

یک ارزیابی علمی در مقابل یک ارزیابی عاطفی


the sentimental appeal of his paintings

جاذبه‌ی عاطفی نقاشی‌هایش


for sentimental reasons

به دلایل عاطفی


a sentimental journey

یک مسافرت خیال‌انگیز


پیشنهاد کاربران

[موزیک] بیش از حد احساساتی یا رمانتیک

Soppy

سانتی مانتال. دهه 60 به بانوانی می گفتند که خیلی به خودشون میرسیدند. محمدرضا ایوبی صانع

احساسی

با محبت

احساسات گرایانه

Dont get sentimental احساساتی نشو

● احساساتی، عاطفی ( مربوط به انسان )
● احساسی، عاطفی ( داستان، روایت، موضوع )

تحلیل سنتیمنتال: در بازارهای مالی ( بورس - سهام - فارکس - و. . . ) به نوعی تحلیل نمودار قیمت گفته میشود که در آن، اعتقاد بر این است که تمام تغییرات نمودار قیمت، منتسب به احساسات معامله گران ( تریدرها ) می باشد و درواقع احساسات و عواطف معامله گران بر روی نمودار قیمت، منعکس می شود.


کلمات دیگر: