کلمه جو
صفحه اصلی

bless


معنی : مبارک خواندن، برکت دادن، دعا کردن، تقدیس کردن، خوشبخت کردن
معانی دیگر : (با نشان یا ورد یا دعا) تقدیس کردن، مقدس خواندن، آمرزیدن، وخشودن، طلب سعادت و آمرزش کردن، دعای خیر کردن، طلب مغفرت کردن، تبرک کردن، موهبت داشتن یا دادن، اعطا کردن، بخشیدن، سرفراز و شاد کردن، مستفیض کردن، فیض دادن، با ادای نشان صلیب برکت دادن و طلب سعادت و آمرزش کردن، (مهجور - فقط در دعا) حفظ کردن از بلا و مصیبت، مبارک و میمون کردن، آفرینگان کردن، نعمت دادن، باعلامت صلیب کسی را برکت دادن

انگلیسی به فارسی

تبرک کردن، متبرک کردن


دعای خیر کردن برای، (خدا) تسبیح گفتن، ستایش کردن، ثنا خواندن


برکت دهد، برکت دادن، دعا کردن، تقدیس کردن، مبارک خواندن، خوشبخت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blesses, blessing, blessed, blest
(1) تعریف: to make holy by religious ritual; sanctify.
مترادف: consecrate, hallow, sanctify
متضاد: desecrate
مشابه: anoint, dedicate

- The priest blessed the marriage.
[ترجمه فرشته] کشیش ازدواج را متبرک کرد.
[ترجمه M.R.Z] کشیش ازدواج کردن را مقدس ( خوب، با برکت ) خواند
[ترجمه ترگمان] کشیش ازدواج را تبرک کرد
[ترجمه گوگل] کشیش ازدواج را برکت داد

(2) تعریف: to make the sign of the cross upon or over.
مترادف: cross

- He entered the church and blessed himself.
[ترجمه محمد سعید] او وارد کلیسا شد و خودش را متبرک کرد
[ترجمه ترگمان] وارد کلیسا شد و خود را تبرک کرد
[ترجمه گوگل] او وارد کلیسا شد و خودش را برکت داد

(3) تعریف: to ask for divine favor for.
متضاد: curse
مشابه: favor, guard, protect

- The priest blessed the congregation.
[ترجمه ترگمان] کشیش کلیسا را متبرک ساخت
[ترجمه گوگل] کشیش کلیسا را ​​برکت داد

(4) تعریف: to regard as sacred; glorify.
مترادف: exalt, glorify, hallow, praise, revere, venerate
مشابه: beatify, canonize, extol

- They bless the day that the liberators came to rescue them.
[ترجمه ترگمان] آن ها روزی را که نجات دهندگان برای نجات آن ها آمده بودند، حفظ کردند
[ترجمه گوگل] آنها روزی را که آزادیخواهان برای نجات آنها برده بودند برکت میدهند

(5) تعریف: to confer something good upon.
مترادف: endow, gift, grace
مشابه: favor, honor

- She is blessed with musical talent.
[ترجمه M.R.Z] او با استعداد موسیقی تقدیس ( بیش از حد تحسین ) شده
[ترجمه ترگمان] او با استعداد موسیقی تقدیس شده
[ترجمه گوگل] او با استعداد موسیقی خوشبخت است

• bestow good, give favor; sanctify, make holy
when a priest blesses people or things, he asks for god's favour and protection for them.
if someone is blessed with a particular good quality or skill, they have it.
see also blessed, blessing.
when people say god bless or bless you to someone, they are expressing their affection, thanks, or good wishes.
you can say bless you to someone who has just sneezed.

Simple Past: blessed, Past Participle: blessed


مترادف و متضاد

مبارک خواندن (فعل)
beatify, bless

برکت دادن (فعل)
bless, sain

دعا کردن (فعل)
pray, bless

تقدیس کردن (فعل)
consecrate, celebrate, bless, sain, edify, hallow, enshrine, sanctify

خوشبخت کردن (فعل)
bless, felicitate

sanctify


Synonyms: absolve, anoint, baptize, beatify, canonize, commend, confirm, consecrate, cross, dedicate, enshrine, eulogize, exalt, extol, give thanks to, glorify, hallow, honor, invoke benefits, invoke happiness, laud, magnify, make holy, offer, offer benediction, ordain, panegyrize, praise, pray for, pronounce holy, sacrifice, sign, sprinkle, thank


Antonyms: condemn, curse, damn


grant, bestow


Synonyms: celebrate, endow, favor, give, glorify, grace, laud, magnify, praise, provide


Antonyms: deny, disallow, disapprove, refuse, veto


جملات نمونه

1. bless me, what beautiful children you have!
خدا را شکر چه بچه های خوبی داری !

2. bless my soul, what food!
خدا برکت بده،چه خوراک هایی !

3. bless your little heart!
خدا عمرت بده !

4. bless me (or you, him, etc. )
اظهاری که نشان تعجب یا تعرض یا خوشی است

5. bless my soul
اظهاری که بیشتر نشان شگفتی است

6. we bless his holy name
نام مقدس او را ستایش می کنیم !

7. god bless you!
خدا تو را برکت بدهد!،خدا عمرت بده !

8. let us bless the lord!
خداوند را تقدیس کنیم.

9. may god bless you
خدا خیرت بده !،عافیت باشد!،خدا تو را برکت بدهد!

10. He's always willing to help. Bless him!
[ترجمه ترنم] او همیشه تمایل به کمک کردن دارد! خدا خیرش دهد!
[ترجمه ترگمان]اون همیشه دوست داره کمک کنه خدا حفظش کند!
[ترجمه گوگل]او همیشه مایل به کمک است او را برکت دهید

11. God bless and thank you all so much.
[ترجمه ترگمان]خداوند به شما برکت دهد و از شما تشکر کند
[ترجمه گوگل]خدا برکت دهد و از شما بسیار سپاسگزارم

12. Bless the name of the Lord!
[ترجمه ترگمان]خدا به نام خدا رحم کند!
[ترجمه گوگل]نام خداوند را برکت دهید

13. The Lord bless thee and keep thee.
[ترجمه ترگمان]خدا به تو برکت بدهد و تو را نگه دارد
[ترجمه گوگل]خداوند تو را برکت دهد و تو را حفظ کند

14. You've bought me a present? Bless you!
[ترجمه ترگمان]هدیه برایم خریدید؟ خدا حفظت کند!
[ترجمه گوگل]تو به من خریدی؟ به تو برکت دهد!

15. Sarah, bless her, had made a cup of tea.
[ترجمه ترگمان]سارا، خدا را شکر، یک فنجان چای درست کرده بود
[ترجمه گوگل]سارا، او را برکت داد، یک فنجان چای را ساخته بود

16. Bless the name of the lord!
[ترجمه ترگمان]خدا به نام خداوند رحم کند!
[ترجمه گوگل]به نام پروردگار را برکت ده!

bless you!

(بعد از عطسه) عافیت باشد!


be blessed with

از نعمت (چیزی) برخوردار بودن


He has not a bean to bless himself with.

آه ندارد که با ناله سودا کند/ در هفت آسمان یک ستاره هم ندارد.


We bless his holy name.

نام مقدس او را ستایش می‌کنیم.


Let us bless the Lord.

خداوند را تقدیس کنیم.


The priest blessed the bride and the groom.

کشیش برای عروس و داماد تقاضای نیک‌بختی و آمرزش کرد.


bless me, what beautiful children you have!

خدا را شکر چه بچه‌های خوبی داری!


اصطلاحات

bless me (or you, him, etc.)

اظهاری که نشان تعجب یا تعرض یا خوشی است


پیشنهاد کاربران

عافیت باشه

تمعید داده شده

رحمت کردن ، مورد رحمت قرار گرفتن ، مورد رحمت قرار دادن

Commonly used it by 'bad boys' or 'gangsters'. 'Bless' has many meanings with different people and different conversations.
'It's bless' usually means 'aw it's ok'.

عافیت باشه، مبارک

اگر در آخر جمله بیاد یه واژه ایه که برای ابراز تاسف یا ابراز علاقه بکار میره و میشه اونو "خدایا" ترجمه کرد.
!Look at that little boy trying to help! Bless
اون پسر کوچولو رو نگاه کنید داره سعی مکنه کمک کنه! وای!
!Was she crying? Ah, bless
داشت گریه میکرد؟ آه، خدایا

may their memory be a blessing
یاد و خاطره آن ها گرامی باد ( در مورد اموات و درگذشتگان )

متبرّک کردن

این واژه فعل هستش، نه اسم، معمولا میگن:
God bless him: یعنی خدا نگهش داره، خدا به همراهش، خدا رحمتش کنه ) اگر مرده باشه
یا اینکه در ازای لطفی که دیگران به شما میکنن میگید bless you:
یعنی خدا خیرت بده، پیر شی ننههههههه

( برای کشورها ) پشت و پناه بودن
God Bless America
خداوند پشت و پناه آمریکا باشد.

فَرخیدن.


کلمات دیگر: