کلمه جو
صفحه اصلی

sorority


معنی : خواهری، انجمن های خیریه یا کلوب نسوان
معانی دیگر : انجمن نسوان

انگلیسی به فارسی

خواهری، انجمن های خیریه یا کلوب نسوان


صلاحیت، خواهری، انجمن های خیریه یا کلوب نسوان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: sororities
• : تعریف: a social club or organization of girls or women, esp. one at a college.

- She joined a sorority in her freshman year.
[ترجمه حمید سانی] اون ازهمان سال اول تحصیلاتش در انجمن زنان نیزعضو شد.
[ترجمه ترگمان] اون تو سال اول سال اول تو یه خوابگاه بود
[ترجمه گوگل] او در سال تحصیلی اول سال تحصیلی به تحصیل مشغول شد

• women's club, women's society (especially at a college or university)

مترادف و متضاد

خواهری (اسم)
sisterhood, sorority

انجمن های خیریه یا کلوب نسوان (اسم)
sorority

جملات نمونه

1. Students are rushing to food lines or dormitories or sororities, running for elevators or taking stairs two at a time.
[ترجمه حمید سانی] دانشجوها دارن همه کاراشون باسرعت وعجله تمام انجام میدن، از صف غذا تو غذاخوری گرفته تا نامنویسی واسه خوابگاه و انجمن، واسه آسانسور سوارشدن هم میدوند یاحتی پله هارو دوتایکی میرن.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به سوی صف غذا یا خوابگاه ها حرکت می کنند و یا در هر زمان دو نفر از پله ها بالا می روند یا از پله ها بالا می روند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان عجله به خطوط غذا یا خوابگاه ها و یا همکاران، در حال اجرا برای آسانسور و یا گرفتن دو پله در یک زمان

2. Can schools prohibit students from belonging to fraternities, sororities, and other undemocratic organizations?
[ترجمه ترگمان]آیا مدارس می توانند دانشجویان را از عضویت در انجمن های حزبی، sororities، و دیگر سازمان های غیر دموکراتیک منع کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا مدارس می توانند دانش آموزان را از عضویت در برادری، اجتماع و سایر سازمان های غیر دموکراتیک منع کنند؟

3. We were supposed to have a couple of sororities too, but there was a communication problem.
[ترجمه ترگمان]ما قرار بود دوتا خواهر هم داشته باشیم ولی یه مشکل ارتباطی بینشون هست
[ترجمه گوگل]ما قرار بود یک زن و شوهر هم داشته باشیم، اما یک مشکل ارتباطی وجود داشت

4. The abolition of the sororities evidently did not take place without a great deal of resistance.
[ترجمه ترگمان]The خواهران تارک دنیا ظاهرا بدون مقاومت در آنجا جای خود را اشغال نکرده بودند
[ترجمه گوگل]لغو صلاحیت ها به وضوح بدون مقاومت زیادی صورت نگرفت

5. She decided to rush the Tri-Delta sorority.
[ترجمه ترگمان]اون تصمیم گرفت که به انجمن جوانان \"دلتا\" هجوم بیاره
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا عضوی از Tri-Delta را ترک کند

6. A sorority member offered a rushee a cigarette.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای انجمن های خواهری سیگار رو تعارف کرد
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای شورای روستا یک سیگار را ارائه داد

7. Sisterhood, sometimes called sorority, includes the idea and experience of female bonding, and the self-affirmation and identity discovered in a women-centered vision and definition of womanhood.
[ترجمه ترگمان]Sisterhood، گاهی اوقات sorority نامیده می شوند، شامل ایده و تجربه پیوند زنی، و خود - تایید هویت و هویت کشف شده در یک دیدگاه و تعریف زنانه است
[ترجمه گوگل]خواهرزاده، گاهی اوقات نامزدی نامیده می شود، شامل ایده و تجربه پیوند زنانه، و اعتماد به نفس و هویت کشف شده در یک بینش و تعریف زنانه زنانه است

8. No but seriously, this sorority is throwing a party tonight in LA.
[ترجمه ترگمان]نه، جدا، این انجمن امشب تو لس آنجلس مهمونی برگزار می کنه
[ترجمه گوگل]نه، اما به طور جدی، این انجمن به امشب در حزب در LA پرتاب می شود

9. Now alcohol is banned from all fraternity and sorority houses and university housing.
[ترجمه ترگمان]اکنون الکل از همه اخوت و sorority و خانه های دانشگاه ممنوع است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر الکل از تمام خانه های برادری و اربابان و مسکن دانشگاه ممنوع است

10. Eleanor had belonged to the same sorority as Betty Jean and they were still great friends.
[ترجمه ترگمان]الی نور به همان انجمن های خواهری تعلق داشت که بتی و آن ها هنوز دوست های خوبی بودند
[ترجمه گوگل]Eleanor متعلق به همان بنیاد بتی ژان بود و آنها هنوز هم دوستان عالی بودند

11. Compounding interest is like a sorority girl on Ecstasy.
[ترجمه ترگمان]علاقه من به یه دختر شبانه روزی در سرمستی است
[ترجمه گوگل]منافع متضاد مثل یک دختر متولد شده در اکستازی است

12. Mary joined a sorority when she was at college.
[ترجمه ترگمان]وقتی تو دانشگاه بود مری به یه انجمن رفته بود
[ترجمه گوگل]مری هنگامی که در کالج بود، به تحصیل مشغول شد

13. A member of a fraternity or sorority that has its name composed of Greek letters.
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای انجمن یا sorority که نام خود را از حروف یونانی تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای یک برادری یا گروهی که نام آن از نامه یونانی تشکیل شده است

14. You think the sorority had something to do with it?
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی انجمن یه ربطی به این قضیه داره؟
[ترجمه گوگل]شما فکر می کنید که ارباب ربطی با آن دارد؟

پیشنهاد کاربران

همون sisterhood هست به معنای خواهری
مثل sorority sisters
• women's club, women's society ( especially at a college or university )

خوابگاه دانشجویی.

The opposite of fraternity

sorority : کلوپ/ انجمن دانشجویی فقط برای زنان
Fraternity: کلوپ فقط برای مردان


خوابگاه دانشجویی دخترانه


کلمات دیگر: