1. pride did not allow him to borrow money from anyone
عزت نفس به او اجازه نمی داد از کسی پول قرض کند.
2. pride is one of the seven deadly sins
غرور یکی از هفت گناه کبیره است.
3. pride oneself (on something)
(درباره ی چیزی) مفتخر بودن،به خود بالیدن،نازیدن،سربلند بودن،مباهات کردن
4. a pride of lions
یک گله شیر
5. chauvinist pride
غرور برتر پنداری (از جنس مخالف)
6. false pride
غرور بیجا
7. his pride came down a peg
غرور او تا حدی کاهش یافت.
8. his pride caused his destruction
غرور او باعث نابودیش شد.
9. his pride was wounded
غرور او جریحه دار شد.
10. pharaonic pride
غرور فرعونی
11. we pride ourselves on being iranian
ما به ایرانی بودن افتخار می کنیم.
12. have pride of place
(انگلیس) مهمترین یا عالی ترین چیز بودن،گل سرسبد بودن،سرآمد بودن
13. he took pride in the fact that his books were popular
از این که کتاب هایش محبوبیت داشت به خود می بالید
14. in the pride of youth
در عنفوان جوانی
15. nurse one's pride
عزت نفس جریحه دار (خود را) درمان کردن
16. swallow one's pride
بر غرور خود چیره شدن،رو را سفت کردن
17. it is with pride that i call myself a teacher
من با افتخار خود را معلم می نامم.
18. puffed out with pride
پر از باد غرور
19. she pointed with pride to the delicious meals she had cooked
او با افتخار به غذاهای لذیذی که پخته بود اشاره کرد.
20. the quintessence of pride
نمونه ی کامل غرور
21. to pocket one's pride
غرور خود را منکوب کردن
22. have (or take) pride (in something)
(برای چیزی) به خود بالیدن،مفتخر بودن،نازیدن
23. his face glowed with pride
صورتش از احساس غرور تابناک شد.
24. satan was inflated with pride
شیطان از شدت غرور باد کرد.
25. those defeats punctured his pride
آن شکست ها غرور او را فرونشاند.
26. he decided to swallow his pride and ask his sister for help
تصمیم گرفت غرور را کنار بگذارد و از خواهرش کمک بخواهد.
27. he wore the cloth with pride
او با سر بلندی لباس کشیشی را می پوشید.
28. success has swellen him with pride
موفقیت باد غرور او را زیاد کرده است.
29. the team's defeat injured their pride
شکست تیم غرور آنان را جریحه دار کرد.
30. his four children were his joy and pride
چهار فرزند او مایه ی خوشی و سر بلندی او بودند.
31. she showed us her new purchase with pride
او خرید تازه ی خود را با سر بلندی به ما نشان داد.
32. the mother looked at her son with pride
مادر با سربلندی به فرزندش نگاه کرد.
33. the war took the lives of the pride of english gentry
جنگ گل های سرسبد خانواده های اشرافی انگلیس را به کشتن داد.
34. a work to which remote generations will look with pride
کاری که نسل های آینده با سربلندی به آن نگاه خواهند کرد
35. in his poetry, the lion is a personification of pride
در شعر او شیر تنایشی از غرور است.