کلمه جو
صفحه اصلی

battered

انگلیسی به فارسی

ضرب و شتم، خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن


انگلیسی به انگلیسی

• beaten, hit repeatedly
something that is battered is old, worn, and damaged.

جملات نمونه

1. his nondescript clothes and battered hat
لباس های بنجل و کلاه قراضه ی او

2. the ship was being battered by the waves
کشتی داشت زیر کوبش های امواج متلاشی می شد.

3. he was arrested for having battered his wife
به خاطر مضروب کردن زنش توقیف شد.

4. He placed a battered felt hat on his head.
[ترجمه ترگمان]کلاه نمدی کهنه اش را روی سر گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک کلاه خزنده را روی سرش گذاشت

5. He was battered to death with a rifle-butt.
[ترجمه ترگمان]اون با یه قنداق تفنگ داغون شده بود
[ترجمه گوگل]او با یک اسلحه اسلحه به مرگ کشته شد

6. His only possession was a battered old suitcase of clothes.
[ترجمه ترگمان]تنها دارایی او یک چمدان کهنه کهنه بود
[ترجمه گوگل]تنها موجودی او یک چمدان قدیم بود

7. Police battered down the door of the thieves' hideout.
[ترجمه ترگمان]پلیس در رو از مخفیگاه دزدها داغون کرده
[ترجمه گوگل]پلیس دره مخفیگاه دزدان را خرد کرد

8. The robbers battered his face into a mummy.
[ترجمه ترگمان]راهزن ها چهره خود را در یک مومیایی خرد و خمیر کردند
[ترجمه گوگل]دزدان چهره خود را به یک مومیایی تقلیل دادند

9. Somebody had battered her to death.
[ترجمه ترگمان]یک نفر او را تا سرحد مرگ خرد کرده بود
[ترجمه گوگل]کسی او را به قتل رساند

10. He was battered on the head with a cricket bat.
[ترجمه ترگمان]سرش با چوب کریکت خرد شده بود
[ترجمه گوگل]او با یک خفاش کریکت به سرش زد

11. The heavy waves battered the ship to pieces.
[ترجمه ترگمان]امواج سنگین کشتی را تکه تکه می کردند
[ترجمه گوگل]امواج سنگین کشتی را به قطعات تکه تکه کردند

12. As a child she was battered by her father.
[ترجمه ترگمان]به کودکی که در کنار پدرش خرد شده بود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کودک او توسط پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت

13. Enemy fire battered the walls of the fort.
[ترجمه ترگمان]آتش دشمن دیواره ای دژ را متلاشی می کند
[ترجمه گوگل]آتش دشمن، دیوارهای قلعه را خرد کرد

14. She battered at the door with her fists.
[ترجمه ترگمان]با مشت به در خورد
[ترجمه گوگل]او با مشت هایش در درب خم شد

پیشنهاد کاربران

1. ژنده، کهنه، قدیمی، به دردنخور، فکسنی، 2. مورد حمله شدید واقع شده، کتک خورده، صدمه دیده،

خرد شده

درب و داغان

battered fish
ماهی سوخاری

آبشار در والیبال

آسیب دیده، صدمه دیده،
physically, emotionally and mentally abused by family members ( spouse , parents. Etc )

مست و پاتیل

به درد نخور

به عنوان صفت در مورد انسان به معنی زجر دیده به کار می رود.


کلمات دیگر: