کلمه جو
صفحه اصلی

relent


معنی : خرد شدن، نرم شدن، رحم بدل اوردن
معانی دیگر : به رحم آمدن، (از گناه کسی و غیره) گذشتن، فروکش کردن، (از شدت و غیره) کاسته شدن، (مهجور) ذوب شدن، آب شدن، (مهجور) نرم کردن، به رحم آوردن، وادار به صرفنظرکردن، پشیمان شدن

انگلیسی به فارسی

نرم شدن، رحم بدل آوردن، پشیمان شدن


تسکین، خرد شدن، نرم شدن، رحم بدل اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: relents, relenting, relented
مشتقات: relenting (adj.), relentingly (adv.)
(1) تعریف: to become milder, more sympathetic, or more lenient.
مترادف: ease up, mellow, mellow out, mitigate, relax, unbend
مشابه: loosen up, melt, soften, yield

- The queen eventually relented and asked that the prisoner be released.
[ترجمه ترگمان] ملکه در نهایت تمکین کرد و تقاضا کرد که زندانی آزاد شود
[ترجمه گوگل] ملکه در نهایت از بین رفت و خواست که زندانی آزاد شود
- His parents refused their permission at first, but they relented in the end.
[ترجمه ترگمان] والدین او در ابتدا از اجازه آن ها امتناع کردند، اما آن ها در نهایت از این کار صرف نظر کردند
[ترجمه گوگل] والدین او در ابتدا از اجازه خودشان اجتناب ورزیدند، اما در نهایت از آنها خشمگین شدند

(2) تعریف: to slacken or abate, as severe weather, a fast pace, or the like.
مترادف: abate, diminish, ease off, moderate, slack off, slacken
مشابه: dwindle, lessen, subside, temper

- After several hours, the storm relented.
[ترجمه ترگمان] پس از چند ساعت طوفان آرام گرفت
[ترجمه گوگل] پس از چند ساعت، طوفان تسلیم شد

• show mercy, be compassionate; become less severe, abate
if you relent, you allow someone to do something that you did not allow them to do before.

مترادف و متضاد

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

نرم شدن (فعل)
relent, supple, soften, smoothen

رحم به دل اوردن (فعل)
relent

die down; let up


Synonyms: acquiesce, be merciful, capitulate, cave in, change one’s mind, come around, comply, cool it, cry uncle, die away, drop, ease, ease off, ease up on, ebb, fall, fold, forbear, give in, give quarter, give some slack, give up, give way, go along with, go easy on, have mercy, have pity, lay back, let go, let it happen, lighten up, mellow out, melt, moderate, quit, relax, say uncle, show mercy, slacken, slow, soften, subside, wane, weaken, yield


Antonyms: build, increase, rise


جملات نمونه

1. the mother knelt and cried, but teymoor did not relent and ordered the execution to proceed
مادر زانو زد وگریه کرد ولی تیمور خم به ابرو نیاورد و دستور اجرای اعدام را داد.

2. The police will not relent in their fight against crime.
[ترجمه ترگمان]پلیس در مبارزه خود علیه جرم تسلیم نخواهد شد
[ترجمه گوگل]پلیس در مبارزه با جرم و جنایت دست نخواهد یافت

3. Perhaps Ray would relent, or the community would ignore him.
[ترجمه ترگمان]شاید او پشیمان شود، یا جامعه او را نادیده بگیرد
[ترجمه گوگل]شاید ری از بین رفته یا جامعه را نادیده می گیرد

4. I imagined Ly Keang would relent, as she looked over her shoulder; but instead she increased her pace.
[ترجمه ترگمان]من تصور کردم که اگر او از بالای شانه او نگاه می کرد، نرم می شد، اما در عوض سرعتش را بیشتر می کرد
[ترجمه گوگل]من نای کیان را تصور کردم، چون او بیش از شانه اش نگاه می کرد؛ اما به جای آن سرعت او را افزایش داد

5. The other gods persuaded Ninhursag to relent.
[ترجمه ترگمان]خدایان دیگر Ninhursag را قانع کردند که نرم شوند
[ترجمه گوگل]خدایان دیگر Ninhursag را به تسخیر خود متقاعد کردند

6. If he does not relent, he will sharpen his sword; he will string his bow.
[ترجمه ترگمان]اگر نرم نشود، شمشیرش را تیز می کند؛ کمان خود را پاره خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر او تسلیم نشود، شمشیرش را تیز خواهد کرد؛ او کمان خود را می کشد

7. He seems to relent a moment at their pleading.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد لحظه ای از التماس آن ها پشیمان می شود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد لحظه ای در درخواست خود را تسکین می دهند

8. If he does not relent, he will sharpen his sword; he will and string his bow.
[ترجمه ترگمان]اگر نرم نشود، شمشیرش را تیز می کند، و کمان خود را پاره خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر او تسلیم نشود، شمشیرش را تیز خواهد کرد؛ او را می کشد و تعظیم خود را انجام می دهد

9. We will not relent until justice is done and our nation is secure.
[ترجمه ترگمان]ما تا زمانی که عدالت انجام شود، پشیمان نخواهیم شد و کشور ما امن است
[ترجمه گوگل]ما تا زمانی که عدالت انجام نشود و کشور ما امن باشد، تسلیم نشویم

10. In the light of these things, should I relent?
[ترجمه ترگمان]در روشنایی این چیزها باید نرم شوم؟
[ترجمه گوگل]با توجه به این موارد، آیا باید از بین برود؟

11. And the United States of America will not relent until this war is won.
[ترجمه ترگمان]و آمریکا از آمریکا تا زمانی که این جنگ برنده شود، پشیمان نخواهد شد
[ترجمه گوگل]و ایالات متحده آمریکا تا زمانی که این جنگ برنده نشود، تحمل نخواهد کرد

12. She'd hoped that her mother might relent a little about the unsuitability of Mr. Barton, but her mind was made up.
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود که مادرش اندکی در مورد علاقه اش به آقای بارتن اندکی کم کند، اما ذهنش به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که مادرش کمی در مورد نامطلوب آقای بارتون خدشه وارد کند، اما ذهن او ساخته شد

13. Relent, O Lord ! How long will it be? Have compassion on your servants.
[ترجمه ترگمان]آه، خداوندا! چقدر طول میکشه؟ به servants رحم کنید
[ترجمه گوگل]مهربان، ای خداوند! چقدر طول می کشه؟ خشنودی بر بندگان خود داشته باشید

14. Your own family might in time relent.
[ترجمه ترگمان]خانواده شما ممکن است به موقع نرم شود
[ترجمه گوگل]خانواده شما ممکن است در زمان رهایی باشد

15. Relent, do not be unjust ; reconsider, for my integrity is at stake.
[ترجمه ترگمان]relent، بی انصاف نباش، تجدید نظر کن، چون صداقت من در خطر است
[ترجمه گوگل]آرام، بیگناه نباش بازنگری مجدد، زیرا من یکپارچگی در خطر است

The mother knelt and cried , but Teymoor did not relent and ordered the execution to proceed.

مادر زانو زد و گریه کرد؛ ولی تیمور خم به ابرو نیاورد و دستور اجرای اعدام را داد.


Finally he relented and released the hostages.

بالأخره به رحم آمد و گروگان‌ها را رها کرد.


Finally the storm relented and we continued our journey.

بالأخره توفان فرو نشست و ما به سفر خود ادامه دادیم.


پیشنهاد کاربران

ارام شدن ، بیخیال شدن ، کوتاه امدن
برای مثال
hoping he would relent

دلسوز بودن

تسلیم شدن، رضایت دادن

کوتاه آمدن

Her parents eventually relented and let her go to the party

رحم کردن - کوتاه آمدن - سخت نگرفتن - ارفاق کردن - بیخیال کسی یا چیزی شدن و کوتاه آمدن
بعدازظهر باران ملایم شد ( باران بیخیال شد و کوتاه آمد ) - بعدازظهر از شدت باران کاسته شد By evening the rain relented


دست کشیدن، وا دادن


کلمات دیگر: