کلمه جو
صفحه اصلی

scratchy


زبر و خارش آور، (خط یا ترسیم) بد، با شتاب انجام شده، خط خطی، دارای صدای خش خش یا صدای خراش، باشتاب گردآوری یا فراهم شده، خراش دار

انگلیسی به فارسی

خراش دار


خراشنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: scratchier, scratchiest
مشتقات: scratchily (adv.), scratchiness (n.)
(1) تعریف: causing or making a sound as of scratching.
مشابه: hoarse

(2) تعریف: causing or likely to cause scratching; itchy.

(3) تعریف: made by, or as by, scratches; rough, unfinished, uneven, or haphazard.

• covered with scratch marks; tending to scratch; uneven, haphazard, ragged; characterized by scribbles; producing a grating sound; causing itching or irritation

جملات نمونه

1. scratchy cloth
پارچه ی پوست خراش

2. Listening to the scratchy recording, I recognized Walt Whitman immediately.
[ترجمه ترگمان]به صدای ضبط شده گوش دادم من فورا \"والت ویتمن\" رو می شناختم
[ترجمه گوگل]گوش دادن به ضبط خشن، بلافاصله والت ویتمن را به رسمیت شناختم

3. Wool is so scratchy that it irritates the skin.
[ترجمه ترگمان]پشم به قدری scratchy که پوست را آزار می دهد
[ترجمه گوگل]پشم بسیار خراشی است که پوست را تحریک می کند

4. We spent the evening listening to her scratchy old jazz records.
[ترجمه ترگمان]تمام شب را صرف گوش دادن به سوابق جاز قدیمی او کردیم
[ترجمه گوگل]ما شب را صرف گوش دادن به سوابق قدیمی جاز قدیمی خود کردیم

5. This sweater is too scratchy.
[ترجمه ترگمان] این پلیور خیلی خراش - ه
[ترجمه گوگل]این ژاکت خیلی خراشیده است

6. This pen's scratchy. Have you got another one?
[ترجمه ترگمان] این خودکار خراش داره یکی دیگه هم داری؟
[ترجمه گوگل]این قلم خراش است آیا یکی دیگر دارید؟

7. Clare yelled in pain as she fell on scratchy, frosted bracken.
[ترجمه ترگمان]کلیر جیغ زنان از درد نعره کشید
[ترجمه گوگل]کلار به درد زخم زد و گفت:

8. The dresses, in cotton voile, were scratchy with starch.
[ترجمه ترگمان]لباس ها در پنبه پنبه ای و آهار خورده بودند
[ترجمه گوگل]لباس، در پنبه پنبه، نشاسته خیس بود

9. Its scratchy sheets did not bother her in the slightest.
[ترجمه ترگمان]هیچ زحمت و زحمت او را به زحمت نمی انداخت
[ترجمه گوگل]ورق های خراشش کوچکتر از آن نبودند

10. At first the wealth of scratchy film archiving the revolution's birth was riveting.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا، غنای فیلم scratchy، ظهور انقلاب را به لرزه درآورد
[ترجمه گوگل]در ابتدا، ثروت فیلم خیلی آرام کردن تولد انقلاب نابود شد

11. They are the most popular runs and get scratchy after lunch.
[ترجمه ترگمان]آن ها most دویدن و scratchy بعد از ناهار هستند
[ترجمه گوگل]آنها محبوب ترین اجرا می شوند و پس از ناهار خسته کننده می شوند

12. Wool sweaters felt too scratchy Clothes washed with certain detergents had a chemical smell.
[ترجمه ترگمان]لباس های پشمی به لباس های پشمی و scratchy که با مواد شوینده خاص شسته شده بود، بوی مواد شیمیایی داشتند
[ترجمه گوگل]ژاکت های پشمی خیلی خشن بود لباس هایی که با مواد شوینده خاصی شسته بودند، بوی شیمایی داشتند

13. Something scratchy nudged against her calves and made her jump.
[ترجمه ترگمان]چیزی روی ساق پایش سقلمه ای زد و او را از جا پراند
[ترجمه گوگل]چیزی خزشی علیه گوساله هایش زد و پرش کرد

14. You were scratchy as a cat on the prowl.
[ترجمه ترگمان] تو در حال پرسه زدن یه گربه بودی
[ترجمه گوگل]شما به عنوان یک گربه بر روی خراش پوشیده بود

15. They sat on the musty divan with a scratchy wool plaid blanket covering them to their chins.
[ترجمه ترگمان]روی نیمکت کپک زده نشسته بودند و یک پتوی پشمی پوشیده از پشمی که آن ها را پوشانده بود روی chins قرار داده بود
[ترجمه گوگل]آنها روی دیوار خلخال نشسته بودند با یک پتو روکش پشمی که آنها را به چانه های خود می پوشاند

scratchy cloth

پارچه‌ی پوست‌خراش


پیشنهاد کاربران

زمخت، نابه هنجار، سخت، خشن، سنگین، تند، زننده


کلمات دیگر: