مسخره، مسخره کردن، تقلید در اوردن، استهزاء کردن، دست انداختن، عقیم کردن، خندیدن
mocking
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• jeering; derisive, ridiculous; contemptuous; contemptible; quizzical
جملات نمونه
1. mocking laughter
خنده ی استهزا آمیز
2. the children were mocking the poor
بچه ها فقیران را مورد تمسخر قرار می دادند.
3. I thought you were mocking me.
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم داری منو دست میندازی
[ترجمه گوگل]فکر کردم شما به من خندیدید
[ترجمه گوگل]فکر کردم شما به من خندیدید
4. He's always mocking my French accent.
[ترجمه ترگمان]او همیشه لهجه فرانسوی مرا مسخره می کند
[ترجمه گوگل]او همیشه لهجه فرانسوی را می فهمد
[ترجمه گوگل]او همیشه لهجه فرانسوی را می فهمد
5. They were mocking him because he kept falling off his bike.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را مسخره می کردند چون از دوچرخه اش پیاده می شد
[ترجمه گوگل]آنها او را فریب دادند زیرا او دوچرخه سواری را از دست داد
[ترجمه گوگل]آنها او را فریب دادند زیرا او دوچرخه سواری را از دست داد
6. Have you had experience in mocking up a page?
[ترجمه ترگمان]آیا شما تجربه کرده اید که یک صفحه را مسخره کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال تجربه کرده اید که یک صفحه را تمیز کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال تجربه کرده اید که یک صفحه را تمیز کنید؟
7. He made several mocking asides about the inadequacy of women.
[ترجمه ترگمان]سخنان تمسخرآمیز زنان را درباره عدم کفایت زنان بر زبان می آورد
[ترجمه گوگل]او چندین نفر را در مورد ناکافی بودن زنان تحسین کرد
[ترجمه گوگل]او چندین نفر را در مورد ناکافی بودن زنان تحسین کرد
8. He gave her a mocking glance.
[ترجمه ترگمان]نگاهی تمسخرآمیز به او انداخت
[ترجمه گوگل]او به یک نگاه خیره کننده نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به یک نگاه خیره کننده نگاه کرد
9. She gave a mocking smile.
[ترجمه ترگمان]لبخند تمسخرآمیزی زد
[ترجمه گوگل]او لبخند خندهدار را به من داد
[ترجمه گوگل]او لبخند خندهدار را به من داد
10. He made the boys laugh by mocking the way the teacher spoke.
[ترجمه ترگمان]او بچه ها را مسخره کرد و به طوری که معلم حرف می زد، خنده اش گرفت
[ترجمه گوگل]او پسرها را با خنده با روش معلم صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او پسرها را با خنده با روش معلم صحبت کرد
11. She made fun of him by mocking his limp.
[ترجمه ترگمان]با دست انداختن نیمه جان او را مسخره می کرد
[ترجمه گوگل]او با خجالت زدن به او از او سرگرم شد
[ترجمه گوگل]او با خجالت زدن به او از او سرگرم شد
12. Behind the mocking laughter lurks a growing sense of unease.
[ترجمه ترگمان]در پشت آن خنده مسخره، احساس ناراحتی ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]پشت خنده خائنانه یک احساس فزاینده احساس ناامیدی را به دنبال دارد
[ترجمه گوگل]پشت خنده خائنانه یک احساس فزاینده احساس ناامیدی را به دنبال دارد
13. There was no mistaking the mocking glitter in his eyes.
[ترجمه ترگمان]برق استهزا در چشمانش وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ زلزله ای در چشم او وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ زلزله ای در چشم او وجود نداشت
14. He enjoyed gently mocking the established heraldic writers.
[ترجمه ترگمان]از آن لذت می برد که نویسندگان heraldic خود را به استهزا گرفته بودند
[ترجمه گوگل]او با آرام کردن نوازندگان هرج و مرج تاسیس شده لذت می برد
[ترجمه گوگل]او با آرام کردن نوازندگان هرج و مرج تاسیس شده لذت می برد
پیشنهاد کاربران
بعنوان صفت ) تمسخر آمیز!
مسخره، پوزخند آمیز، خنده دار
کلمات دیگر: